کتاب من آن توام!
معرفی کتاب من آن توام!
درباره کتاب من آن توام
کتاب من آن توام حاوی سی روایت متفاوت از دیدارهای شمس و مولانا براساس مقالات شمس است. روایت من آنِ توام بیشتر شبیه به رمانی است تاریخی بر اساس مستندات و روایتهای موثق که با نثری عاشقانه و شاعرانه نوشته شده است. راوی داستان ثابت نیست. گاهی داستان از زبان شمس، مولانا روایت میشود و گاهی از زبان نویسندهٔ آن؛ بدون این که در درک داستان ابهام و پیچیدگی ایجاد شود. در میان این روایتها اشعاری از مولانا هم ذکر میشود که با همان بخش از زندگی مولانا و شمس همخوانی دارد.
مولانا، در ابتدا مرد سجادهنشین و متدینی بود که برای خود شاگردان و مریدان بسیاری داشت. او در حالی شمس را ملاقات میکند که در چهار مدرسهٔ معتبر دوران به تدریس علوم دینی مشغول بوده است. اما دیدار با شمس دریچهٔ تازهای در زندگی مولانا باز میکند. این دیدار نگاه مولانا را به زندگی دگرگون میسازد؛ تاجاییکه فقه را رها میکند و اهل سماع و شور و شاعری میشود.
درباره عبدالحمید ضیایی
عبدالحمید ضیایی شاعر، پژوهشگر و منتقد ادبی، در سال 1354 متولد شد. او دانش آموخته حقوق قضایی و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و فارغ التحصیل رشته عرفان تطبیقی درمقطع دکتری از آکادمی علوم روسیه است. عبدالحمید ضیایی کتابهای متعددی در زمینه ادبیات، عرفان و فلسفه نوشته است.«بودیسم و صوفیسم»، «کتاب تردید»، «در تناسخ کلمات»، «لیلیهای لیبرال»، «تصحیح منظومهی رامایانا»، «در ازدحام تنهایان»، «در غیاب خداوند» و بررسی اندیشه های فلسفی درشعر بیدل دهلوی از آثار این نویسنده هستند. برگزاری دوره های بازآموزی و دانشافزایی زبان فارسی در دانشگاهها و مراکز مطالعاتی هند، برگزاری کارگاههای آموزشی و دورههای متعدد با عنوان فلسفه در خیابان، و شرح مثنوی و عرفانپژوهی در دانشگاه تهران از سایر فعالیتهای عبدالحمید ضیایی است.
کتاب من آن توام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کسانی که به ادبیات عرفانی فارسی و آثار مولانا علاقه دارند، از مطالعهٔ این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب من آن توام
مهم این است که حالا و همیشه سال ۶۴۲ هجری است.
به عبارت دقیقتر، بیستوششم جمادیالآخر، که دارم بهدقت محاسبه میکنم تا ببینم به تاریخ شمسی برابر با چه روزی میشود.
بامدادِ روز شنبه است و من تازهام؛ مثلِ نخستین بارانِ جهان ...
سیوهشت سالِ تمام مسافری بودم که مقصدش را به یاد نمیآورد؛ سالِکی میانمایه که طعمِ دویدن را جایی کنار روزمرّگی از یاد برده بود!
موجهای آبِ چشم و خون دل برآمده و راه را بر کلمات بستهاند. کشتیهای عظیم در این طوفان تختهتخته شکستهاند ...
سیوهشت سالِ آزگار گرفتار بودم بین قومی ناهموار ...
اما حالا دیگر شانزده سال پیش نیست؛ این آشناییِ یکطرفه باید همینجا ختم به خیر شود! بگذار سطر آخر این ترانه را باد ببرد!
زهی مبارک مُریدی که منم!
درِ آن خُمِ ربّانیِ سَر به گِل گرفته به سببِ من گشوده شد.
دوسویه است طلب! کاردارانِ غیب دل در کار من نهاده بودند و شمس هم به نیّت من آمد به دمشق! شنیدهاید که چه گفت؟
ـ اگر جهتِ مولانا نبود، من نمیخواستم از حلب بازگردم. حتی اگر خبر میآوردند که پدرت از گور برخاسته و به ملَطیه آمده، میگوید بیا تا مرا ببینی بعد از آن به دمشق برویم، البته که نمیرفتم!
«چیزِ دگر اَر خواهی، چیزِ دگرم آمد!»
من خوب میشناسم آن لغت تنها را که اگر بهوقت برسد، مُحال میشود!
باید کاری کنم که بعیدِ مستمرِ مضارع هم بدل به مصدری از حال گردد.
پس دوباره مینویسم:
بامداد شنبه
ششم آذرماهِ
سال ششصد و بیست و سه هجری شمسی است.
نخستین بارانِ جهان باریده و من از نو عاشق شدهام!
حجم
۶۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۶۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
۳:۱۸صبح بامداد ۲۴ رمضان ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ کتاب "من آن توام" به پایان رسید و اینبار برخلاف سایر کتابهایی که خواندم، نه بخشی از من بلکه تمام من در جز به جز کلمات آن جا ماند، حیرانی را تجربه کرد، هیجان زده شد