کتاب جستارهایی در باب اسطوره
معرفی کتاب جستارهایی در باب اسطوره
کتاب جستارهایی در باب اسطوره نوشته مسعود آلگونه جونقانی است. کتاب جستارهایی در باب اسطوره مجموعه نظریهها و نقدهای ادبی - هنری است که در این کتاب گردآوری شده است.
درباره کتاب جستارهایی در باب اسطوره
اسطورههای روایتهای باستانیای هستند که انسانهای نخستین برای پاسخ به سوالاتشان در باب هستی ساختهاند.
اسطورهها از زمانهای بسیار دور در حیات فرهنگی انسان وجود داشتهاند. به همین جهت، متفکران حوزههای مختلف علوم انسانی، از روانشناسی و مردمشناسی گرفته تا دین پژوهی و فلسفه، هر کدام به نوعی با اسطوره و اهمیّت آن سروکار داشتهاند و به این ترتیب پژوهشهای مهمی در باب نقش اسطوره در حیات فرهنگی انسان، منطق و ساختار درونی اسطوره، پیوند اسطوره با دین ادبیات و زبان، و نیز ارتباط اسطوره با روان ناخودآگاه فردی و جمعی صورت گرفته است.
کتاب جستارهایی در باب اسطوره ۹ جستار در باب اسطوره است که در هر بخش یکی از دیدگاههای مهم درباره این نوع ادبی بررسی میشود. موضوع ۹ جستار این کتاب به شرح زیر است:
جستار نخست میکوشد ضمن بررسی خاستگاههای نظری اندیشهٔ استروس استدلالهای وی را دراینباره بررسی کند. در این راستا نگارنده با اتخاذ رویکردی انتقادی ضمن تأکید بر مفروضات نظری استروس و روششناسیِ وی کوشیده است ادعاهای وی را در باب منطق اسطوره، مقولات بنیادی و نحوهٔ ساماندهی مؤلفههای آن واکاوی کند و برخی تسامحهای نظری وی را افشاء کند. در پایان روشن میشود آنچه استروس درباره مقولات مطرح میکند اگرچه از نظریهٔ واجشناختی متأثر است، الزاماً بدان پایبند نمانده است.
جستار دوم با این هدف شکل گرفته است ضمن بررسی خاستگاههای نظری اندیشهٔ الیاده استدلالهای وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این بررسی نگارنده با تأکید بر مفروضات نظری الیاده و روششناسیِ پدیدارشناختیِ وی، دیدگاه او را نسبت به اسطوره محل تأمل میداند و معتقد است آنچه الیاده به مثابهٔ ساختارِ وجودی بشر مطرح میکند اساساً برساختهای فرهنگی است. همچنین به نظر میرسد التزامِ الیاده به روش پدیدارشناختی ابتر و ناقص است.
جستار سوم بر آن است تا ضمنِ بررسی خاستگاههای نظری اندیشهٔ اسپربر، استدلالهای وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این بررسی مشخص میشود که گزارههای نمادین به مثابهٔ یک امر ذهنیِ فاقد عقلانیت نیستند؛ همچنین آشکار میشود که اسپربر، بر خلاف سنّت رایجی که سازوکار نماد را در چارچوب نشانهشناختی تحلیل میکند، نمادگرایی را حوزهای خودبسنده و مستقل میداند که سازوکار شناختیِ ویژهٔ خود را داراست. در پایان این بررسی، نگارنده با نقد و نظری مختصر میکوشد این نکته را پیش روی نهد که قواعد پیشنهادی اسپربر در باب نحوهٔ عملکرد گزارههای نمادین، چنانکه وی مدعی است، جهانشمول یا عام نیست و اساساً به تجارب زیستی فرد و دانش ضمنی وی محدود است.
جستار چهارم به آرای دوزیل پرداخته میشود. این جستار حاصل نگاه پژوهشگر در سالهای جوانی است و در بازخوانی دوباره به نظر نگارنده رسید که نگارشی جامعتر از آن فراهم کند؛ امید است که زمان مجای فراهم کن تا این امر محقق شود. به هر ترتیب، دو مزیل معتقد است ساختار سهگانی حاکم بر اندیشهٔ جوامع هند و اروپایی در واقع بازتابِ انتزاعیِ طبقاتِ سه گانهٔ یک چنین جوامعی است. شواهد و استنادات بیشماری که برای تأیید این مطلب میآورد نشان از دامنهٔ وسیع تحقیقی وی داد؛ اما آنچه موجب تحریر این جستار شده است همانا بررسی و تبیینِ لوازم معرفتشناختی الگوی دومزیل است.
جستار پنجم کوشیده شده است ضمن معرفی رنه ژرار، خاستگاههای نظری اندیشهٔ ژرار و استدلالهای او را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این بررسی نگارنده با تأکید بر جایگاه نظری ژرار مبنی بر قول به عدم اصالت آگاهی، موضع ضددکارتی او را نسبت به سوژه محل تأمل میداند و معتقد است آنچه ژرار به مثابهٔ ساختارِ بنیادی فرهنگ مطرح میکند، از نوعی ناخودآگاهی کور و لجامگسیخته پیروی میکند که مبتنی بر نفیِ جایگاه خودآگاه و خودکاربودگی میل است.
جستار ششم در واقع درآمدی است بر شناخت جایگاه اسطوره در اندیشهٔ نورتروپ فرای. بر این اساس نخست به ردهبندی سمبول نزد وی پرداخته شده است تا بتوان با اتکاء بدان مفهوم و نقش اسطوره را نزد فرای بهتر درک کرد. بنابراین، این جستار ضمن بازطرح مبانی نظری فرای درباب ردهبندی سمبولها میکوشد منابعی را که وی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها متأثر است، آشکار کند. در همین راستا این پژوهش نهفقط اهمیت واحد ساختاریِ متمایزی بهنام سمبول را در سطوح چندگانهٔ ادبی متذکر میشود، بلکه میکوشد اَشکال و صور ظهورِ سمبول را در این سطوح بررسی کند.
جستار هفتم با استخدام روش توصیفی-تحلیلی مبانی نظری فرای را در این باره نقد و بررسی میکنیم و ضمن توجه به خاستگاههای نظری وی، سازوکار درونی دایانویا را تحلیل میکنیم. در این بررسی مشخص میشود که دایانویای اسطوره با وجوه هیروگلیفی، هیراتیکی و دموتیکیِ بیان متلازم است و گذار اسطوره به سوی رُمانس، حماسه و نهایتاً تاریخ به واسطهٔ عملکرد اصل جابهجایی ممکن میشود.
جستار هشتم ضمن بازاندیشی در روششناسی فریزر و نیز اصول موضوعهای که وی بدانها پایبند است جایگاه اسطوره را در نظام مردمشناسی فریزر روشن کند. نگارنده بر آن است که موضعِ دوگانهٔ فریزر در باب جایگاه اسطوره بههیچروی از پراکندگی آرای وی ناشی نمیشود، بلکه تأملات عالمانهٔ فریزر در باب مراتبِ بینابینی که امکان گذار از صورتی به صورت دیگر را فراهم میآورند این امکان را به او داده است تا تحلیلی درخور در باب جایگاه اسطوره و ارتباط آن با آیین به دست دهد.
جستار نهم ضمن بررسی خاستگاههای نظری اندیشهٔ کاسیرر استدلالهای وی را دراینباره بررسی کند. در این راستا با تأکید بر مفروضات نظری کاسیرر و روششناسیِ وی، کوشیده شده است ادعاهای کاسیرر در باب اسطوره و سایر صورتهای سمبلیک واکاوی شود. در پایان روشن میشود آنچه کاسیرر درباره صورتهای آگاهی مطرح میکند اساساً از دیدگاه نشانهشناختی وی متأثر است.
خواندن کتاب جستارهایی در باب اسطوره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات مخصوصا اساطیر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جستارهایی در باب اسطوره
کلود لوی-استروس از بطن سنّت جامعهشناسی دورکیم بر میآید. با این حال، بیشتر به تفسیری که مارسل موس از دورکیم به دست میدهد ملتزم است. استروس که درست در اوجِ گسترش و رواجِ دیدگاههای نئوکانتی؛ پدیدارشناختی و به ویژه اگزیستانسیالیستیِ سارتر به اندیشگری روی آورده است چنین فضایی را بر نمیتابد. در واقع، او که خود را از طرفی در کمند دیدگاههای سوژه-باور و از طرفی آرای شهودی برگسون مییابد، در ضدیّت با این طرزِ فلسفه و با اتخاذ رویکرد ضدّانسانگرایِ ساختارگرایی و با نفی اعتبار سوژه، در نهایت، خود را به عنوان مهمترین نظریهپرداز ساختارگرایی در قرن بیستم مطرح میکند. در همین راستا، استروس بهواسطهٔ آشنایی با یاکوبسن در سال ۱۹۴۱ و همکاری علمی با وی در زمینهٔ نقد ادبی در نهایت «با بسطِ دیدگاه نشانهشناختی یاکوبسن، الگوی ساختارگرای خود را در حوزهٔ مطالعات مردمشناختی و اسطورهپژوهی بهتدریج پایهریزی میکند» (Nöth, ۱۹۹۰: ۷۵). به این ترتیب، نخستین اثر اسطورهپژوهی وی که بر پایه الگوی زبانشناختی است نخست بهصورت نوشتاری تحت عنوان مطالعهٔ ساختاری اسطوره درمیآید که چارچوب کلی نظریهٔ استروس را در بر دارد. این الگو طی سالهای ۱۹۶۴-۱۹۷۱ که استروس اسطورهشناسیها را در چهار جلد منتشر میکند صورتبندی نهایی خود را به دست میآورد.
استروس در مردمشناسی ساختارگرا نقل قولی از فرانتس بوآس را در پیشانی فصل یازدهم، مطالعهٔ ساختاری اسطوره، قرار میدهد و بدینوسیله ضمن ادای دِین به سنت مردمشناسی فرهنگی آمریکایی به این اندیشه روی میآورد که ساختار به معنای محصَّل وی مستلزم نفی سوژه و توجه صرف به روابطِ درونی مؤلفههای یک پدیدار است. بنابراین، الگویی که وی به دست میدهد به سبب درگیری با روابط درونی مؤلفهها ارتباط خود را از جهان خارج و عوامل بیرونی قطع کرده است. در همین راستا او تصریح میکند «برای دستیابی به واقعیت نخست باید تجربه را انکار کنیم» (Cuddihy, ۱۹۷۴: ۱۵۲). به بیانی دیگر، یک الگوی ساختاری را نمیتوان به مثابهٔ مُدلی تصور کرد که از روابط عینی در جهان خارج مأخوذ یا انتزاع شده باشد، بلکه در حقیقت ساختار ذهنی بشر است که جهان را-آنچنان که مینماید-سروسامان میدهد.
حجم
۴۸۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۴۸۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه