کتاب در امتداد شب
معرفی کتاب در امتداد شب
کتاب در امتداد شب یک رمان اجتماعی عاشقانه بسیار زیبا نوشته امالبنین منیری خلیل آباد است. این کتاب داستان مردی است که از زنها متنفر است اما زندگی برنامه دیگری برای او دارد.
درباره کتاب در امتداد شب
راوی اول داستان مردی به نام رشید است. رشید داستان زندگیاش را روایت میکند، اینکه مادرش را زن بیوفایی میبیند که فقط سعی دارد به دیگران کمک کند اما در باطن زن خوبی نیست. او از تمام زنها مکتنفر است. در همین زمان متوجه اسبابکشی یک زن تنها به همراه دختر کوچکش به کوچه میشود. گلی و دخترش طناز به محله میآیند و در همان برخورد اول با رشید بین آنها مشاجره درمیگیرد. این درگیری باعث یک کینه بین هردو میشود و از هم فراری میشوند. در این میان مردم محله شروع به آزار گلی میکنند و چند مرد او را به قصد کشت کتک میزنند. در تاریکی کوچه رشید سر میرسد و گلی را نجات میدهد و به او میگوید برای کمک به او حاضر است خانه دیگری به او اجاره دهد تا خانهاش را عوض کند. گلی قبول میکند. اما در ادامه اتفاقات دیگری میافتد که مسیر زندگی رشید را تغییر میدهد.
در داستان در هرفصل یک راوی داستانش را روایت میکند. پیام دوست رشید و بابک برادر شوهر سابق گلی و گلی بعضی راویهای داستان هستند که هرکدام قصه زندگیشان را از زبان خودشان میگویند و گرههای داستان را مرحله به مرحله باز میکنند.
داستان برروابط انسانی استوار است و به خواننده کمک میکند کمکم با شخصیتها و مشکلاتشان آشنا شود و آنها را دوست داشته باشد. رشید شخصیت محوری داستان مرحله به مرحله رشد میکند و زندگی تازهای برای خودش میسازد.
خواندن کتاب در امتداد شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان عاشقانه پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب در امتداد شب
هر عید مذهبی، توی خونه ما قیامت می شه. البته این برنامه تو همهٔ مراسم مذهبی شون هست توسیزده رجب و نیمه شعبان و عید غدیر شدت بیشتری می گیره.
همهٔ زنها و همسایه ها و دوست و آشنا، دور و نزدیک خونهٔ ما سرازیر میشن.
به اسم عید دور هم می شینن و تا دلت بخواد غیبت می کنن و تهمت میزنن. البته اون وسط ها هرازگاهی یه یادی هم از امام زمانشون می کنن.
اگه دست خودم بود می دونستم چیکار کنم.
فروزان هم مثل هر سال با کسری اومده. بعد ۵ سال هنوز ازدواج نکرده. معلوم نیست کی پدر این بچهٔ بی گناهه؟
به خاطر مولودی خونی سکینه و چند تا زن دیگه مجبورم از صبح تا شب تو خیابون پرسه بزنم، تا مبادا صداشون رو بشنوم و یه دفعه گناه کنن. خنده داره.
اون همه گناه ریز و درشت رو که مثل نقل و نبات جلوشون ریخته رو نمی بینن، اونوقت می ترسن من صداشون رو بشنوم.
از سه روز قبل با پیمان قرار گذاشتم بریم بیرون.
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم. اون روز هم نذری پزون داشتن. پس معلومه دیگه از صبح زود همشون می ان.
نگاهی به ساعت کردم ساعت ۶ صبح بود. وای پاییز بدیش اینه ساعت ۶ صبح که چشم باز می کنی فکر می کنی هنوز شبِ وهنوز هوا تاریکه. یه خوبی که داره ساعت شیش می تونی نماز صبح رو ادا بخونی. این برای آدمهای تنبلی مثل من عالیه نماز خوندم وآماده شدم از خونه زدم بیرون.
اول بسم الله همین که درباز کردم با یه وانت بار قراضه روبه رو شدم که جلوی خونه ما نگه داشته بود. با کلی غرغر که بابا این روز تعطیلی رو هم ول نمی کنید پدر ما رو درآوردید، بیرون اومدم.
با صدای بلند غر میزدم که یه خانمی از وانت پیاده شد و رو به من کردو گفت: ببخشید که ما مثل شما ها انقدری مرفه نیستیم که روز تعطیل بی خیال کار باشیم و استراحت کنیم.
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه