کتاب اندیشه های یک مدیر تراز
معرفی کتاب اندیشه های یک مدیر تراز
کتاب اندیشه های یک مدیر تراز نوشته عیسی بزرگزاده است. این کتاب دو نمایشنامه جذاب است که انتشارات حکمت کلمه منتشر کرده است.
درباره کتاب اندیشه های یک مدیر تراز
این کتاب تجربههای مستقیم و مراودان اجتماعی یک مدیر است که در سیر نمایشنامههای خود، صریح و نقادانه به نظام اداری و کیفیت بد تصمیمگیریها و فرآیند انتخاب افراد اعتراض میکند و با انتخاب شخصیتهایی که عموماً خواننده با الگوهای رفتاری آنها آشنا است، تصویری کلی از موقعیت و اهداف موردنظرش را به نمایش میگذارد و همزمان با تعریف رابطهها و رویکردها، نشان میدهد چطور میشود به آسانی به تصحیح غلطهای مصطلح و درستاندیشی پرداخت.
عیسی بزرگزاده با به استفاده از نمادکرایی در متن نمایشنامههایش که یادآور شخصیتهای آشنایی در ما هستند صداقت و صراحتی واقعی را به نمایش میگذارد. او مخاطب را مشتاق میکند و همراه با روایت به جایی که میخواهد میبرد.
این دو نمایشنامه تصویری از اهمیت تاتر در حوزههای آموزش، درمان، حقوق شهروندی و امدادی امدادی است و با هدف کمک به رشد جامعه نوشته شده است. اندیشههای یک مدیر تراز با توجه الگوها و آسیبهای محیطی، پرورش شهروندانی مسئولیتپذیر را هدف خود قرار داده است.
خواندن کتاب اندیشه های یک مدیر تراز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اندیشه های یک مدیر تراز
صحنه خلوت است و نیمکتی در مرکزِ آن؛ تصویری از مجسمۀ مادر بوستان ملت در پشت سر؛ پدر و پسر روی نیمکت نشستهاند؛ شوپه قدم زنان در پارک راه میرود؛ صدای پرندگان در بوستان میپیچد)
شوپه: همیشه قدم زدن در پارک به من آرامش میدهد. بهتر نفس میکشم. بیخود نیست که شهرداریچیها به اینها میگویند ریههای شهر.
(نفس عمیقی میکشد و کمی راه میرود. با حالتی غبطهگونه به پدر و پسر نگاه میکند و با لبخند زیر پوستی میگوید)حال خوششان را خریدارم. یک گپ و گفت پدر و پسری در یک خلوت دلخواسته. حرفهای خوش و معمولی.
(شوپه درحالیکه به آرامی صحنه را ترک میکند رو به تماشاچیان) توصیه میکنم شما هم از این فرصت بهره ببرید. حرفهای معمولی، مزۀ زندگی میدهد.
پدر: حال عروس گل من چطور است؟
پسر: عالی، رفتهاند زیارت.
پدر: بگو ما را هم دعا کنند. از آن پدر باید چنین دختری تربیت شود. از خودت بگو... مسلط شدهای؟
پسر: نسبتاً بله. راهنماییهای شما خیلی مؤثر بود.
پدر: ساده است. تا حالا سه چهار هزار نفر همین مسیر را رفتهاند. خودم هم یکی!
پسر: شما کجا و من کجا...
پدر: تجربه به مرور به دست میآید. یکجور سعی و خطاست. تا آنموقع نباید اشتباه خیلی بدی کنی!
پسر: اشتباه خیلی بد؛ از همین میترسم که یک وقت گند بزنم به پروژهها.
پدر: در این مرحله، یعنی اینکه گندهگویی نکنی! خارج
نزنی!
پسر: هنوز فکر میکنم که اگر از پایینتر شروع میکردم بهتر نبود؟
پدر: پایینتر سختتر است. هرچه بالاتر باشی راحتتر است. بقیه، کار را شستهرفته میکنند، تو بعد از پارافِ همه امضا میزنی!
پسر: با همۀ این حرفها، حس بدی دارم!
پدر: هفت درصدیها دچار عذاب وجدان نمیشوند. مگر نمیخواهی جزء هفت درصد باشی؟
پسر: چرا... میخواهم! حالا اینها چه کسانی هستند؟
پدر: هفت درصدیها، مدیرانی هستند که هفتاد درصدتأثیرگذاری را دارند!
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه