دانلود و خرید کتاب بینتی؛ جلد دوم ندی اوکورافور ترجمه امیراحمد کامیار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بینتی؛ جلد دوم

کتاب بینتی؛ جلد دوم

معرفی کتاب بینتی؛ جلد دوم

کتاب بینتی؛ جلد دوم داستانی از ندی اوکورافور با ترجمه امیراحمد کامیار است. این داستان بازگشت به خانه نام دارد و ادامه ماجرای دختری به نام بینتی است؛ اولین نفر از هیمباها که توانسته در دانشگاه اومزا، بزرگ‌ترین دانشگاه کهکشانی پذیرفته شود! حالا باید سفری سخت را در میان ستارگان آغاز کند. 

 این کتاب در سال ۲۰۱۵ برنده جایزه نبیولا شد و در سال ۲۰۱۶ نامزد جایزه لوکس شد و توانست جایزه هوگو را از آن خود کند. 

 انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

 درباره کتاب بینتی؛ جلد ذوم  بازگشت به خانه

دختر سیاه‌پوست و بادیه‌نشینی که در بزرگترین دانشگاه کهکشان پذیرش گرفته است و حالا سفری دور و دراز را به سوی مقصدش در میان ستارگان آغاز می‌کند. بینتی اولین نفر از هیمباها است که موفق شده در دانشگاه اومزا پذیرش بگیرد. او  اعضای خانواده، دوستان و تمام کسانی را که دوست دارد رها می‌کند و با غریبه‌هایی به سفر می‌رود که چیزی درباره او نمی‌دانند و احترامی هم برای آداب و رسوم و زندگی او قائل نیستند.

بینتی قبول کرده است که هر هزینه‌ای را برای به دست آوردن علم و دانش بپردازد. حتی روبه‌رو شدن با بیگانه‌هایی به نام مدوس. دنیایی که بینتی قرار است به آن وارد شود، سال‌ها با مدوس‌ها جنگیده است و بینتی خیلی به مدوس‌ها نزدیک است... این نزدیکی می‌تواند حتی به کشته شدنش هم بیانجامد اما بینتی آماده رویارویی با موانعی است که سر راهش قرار می‌گیرد...

در جلد دوم می‌خوانید که بینتی موفق می‌شود دو نژاد انسان‌ها و مدوس‌ها را با هم متحد کند. او دوستی از میان مدوس‌ها انتخاب می‌کند تا با او به زمین بازگردد و به ملاقات خانواده برود. اکوو دوست بینتی اولین فرد از نژاد مدوس است که پا به زمین می‌گذارد البته نه برای جنگ. این کار بینتی را به یک قهرمان تبدیل کرده است...

 کتاب بینتی؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 اگر از طرف‌داران داستان‌های علمی تخیلی هستید و از خواندن ماجراهای فانتزی لذت می‌برید، خواندن کتاب بینتی می‌تواند لذتی عمیق را به شما هدیه کند.

 درباره ندی اوکورافور 

ندی اوکورافور ۸ آپریل ۱۹۷۴ به دنیا آمد. پدر و مادر او اهل نیجریه بودند و به آمریکا مهاجرت کردند اما به خاطر جنگ‌های داخلی نتوانستند به کشورشان برگردند. ندی هم در آمریکا به دنیا آمد اما از زمان جوانی‌اش مرتب به نیجریه سفر می‌کند. ندی اوکورافور هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان می‌نویسد. از میان کتاب‌های او می‌توان به مجموعه سه جلدی بینتی و کتاب آگاتا، جادوگر سفید اشاره کرد. 

 بخشی از کتاب بینتی؛ جلد دوم

چند ساعت بعد با صورتی بیدار شدم که از اشک و اوتجیز ماسیده و آب‌بینی پوشیده شده بود. به حمام رفتم، فین کردم و دماغم را تمیز کردم، به خودم در آینه نگاه کردم. اوتجیز قبلی‌ام روی گونه‌ها و پیشانی‌ام پوسته‌پوسته شده و رگه‌هایی از پوست قهوه‌ای‌ام معلوم شده بود. باید اوتجیز را پاک می‌کردم و دوباره روی پوستم می‌مالیدم. خودم را دوباره پیدا می‌کردم، می‌دانستم. وقتم را تلف نکردم که فکر کنم ذخیرهٔ اوتجیز فعلی‌ام، از گِل سیاره‌ای دیگر ساخته شده است. وقتی به قیافهٔ زرد و زارم در آینه نگاه کردم، چشمم افتاد به پنجره‌ای که رو به حیاط پشتی باز می‌شد و یادم آمد که آکو آن بیرون است.

پاورچین از پله‌ها پایین رفتم و دزدکی به سالن نگاه کردم. چند نفری هنوز بیدار بودند و گوشه‌ای آهسته گپ می‌زدند، یکی‌شان خواهرم ورا بود. خیلی‌هایشان روی تشک و بالش‌های باریک، دراز کشیده بودند. در پشتی را باز کردم و مستقیم رفتم پیش آکو.

آکو گفت: «مهمونی خوب پیش نرفت.»

گفتم: «نه!» شروع کردم به راه رفتن دور چادر پر از گاز آکو و برانداز کردنش. ترکیب دراز و چاق‌وچله‌اش، مرا یاد مدوزی غول‌پیکر می‌انداخت. شاید در ذهن پدرم هم همین بود که چادر را این‌شکلی ساخت.

آکو گفت: «پدرت اومد بهم سر بزنه. به نظر ناراحت می‌رسید.»

ناله‌ای کردم اما نگفتم چه شده بود: «می‌خوای بریم دریاچه رو ببینی؟»

آکو حجم زیادی گاز پمپ کرد بیرون که به سرفه‌ام انداخت، دستم را تکان دادم و هوای اطرافم را جابه‌جا کردم. آکو گفت: «آره.» صدایش چنان واضح بود که از ارتعاشش، سرم درد گرفت.

روستای محل تولدم اوسمبا، مجموعه‌ای از رنگ‌های قهوه‌ای خاکی بود، از جاده‌های غبارآلود بگیر تا سنگ و ساختمان‌های آجرنما. قدیمی‌ترین ساختمان‌ها چندین سازه از سنگ سخت بودند، مثل ریشه که چند سقف مخروطی سنتی داشت. ریشه در انتهای اوسمبا بنا شده بود. در حدود یک‌ونیم کیلومتری غرب، پیشروی تپه‌های شنی، زمین‌های حاصلخیز را تهدید می‌کردند. در جهت مقابل، درست پایین جادهٔ خاکی، بعد از خانه‌ها و منطقهٔ کوچکی که برای سوق۴۲ صبحگاهی خالی گذاشته بودند، دریاچه قرار داشت. بقیهٔ اوسمبا در امتداد زمین‌های اطراف دریاچه بنا شده بود.

با آکو در تاریکی شب به جاده زدیم. ما هیمباها، مردمان خورشید بودیم. وقتی خورشید طلوع می‌کرد، حال ما خوب می‌شد. شب وقت خواب و خانواده و تأمل بود. بنابراین، من و آکو برای خودمان در جاده می‌رفتیم و من خوشحال بودم. از اسطرلاب استفاده می‌کردم تا مسیرمان را روشن کنم. گاهی به آکو نگاه می‌کردم که همین‌طور معلق توی هوا کنارم سُر می‌خورد و پیش می‌آمد، این‌طرف و آن‌طرف را می‌پایید و اوسمبا را سیاحت می‌کرد، چه در جنگ و چه در صلح او اولین مدوز تاریخ بود که اوسمبا را می‌دید.

چند دقیقه بعد آکو گفت: «می‌تونم بوی آب رو حس کنم.»

گفتم: «درست روبه‌روی ماست. اون میز و سکوها مال سوق‌های هر صبحه، سوق شبیه فروشگاه اومزاست، ولی خب فقط برای آدم‌هاست دیگه.»

آکو گفت: «خب پس اصلاً شبیه فروشگاه آبی اومزا نیست.»

گفتم: «نه، فرق داره. مردم جنس‌هاشون رو توی فضای باز می‌فروشن. بیا، درست بعد از سوق دریاچه‌ست.»

آکو به اوتجیهیمبایی پرسید: «چه‌جوری ممکنه هوا بوی آب بده؟» وقتی به زبان من حرف می‌زد ترس درونی‌اش ملموس‌تر می‌شد. لبخند زدم و سریع‌تر راه رفتم، از دیدن هیجان ناب آکو لذت می‌بردم.

وقتی پایم را روی ماسه‌ها گذاشتم، آکو کنارم بود، سریع نفس عمیقی کشیدم و نگه داشتم. پووف. آکو چنان حجم زیادی از گاز پمپ کرد روی سروصورتم که برای لحظه‌ای تمام آنچه می‌دیدم، خط نور بنفش کم‌رنگ اسطرلابم بود. چند قدم از آکو دور شدم، دستم را توی هوا تکان‌تکان دادم و گاز را جابه‌جا کردم تا به هوای قابل‌تنفس رسیدم. با این‌همه به سرفه افتاده بودم و این باعث خنده‌ام شد.

نفس‌نفس‌زنان گفتم: «آکو، آروم باش...»

اما آکو آنجا نبود. سریع نور اسطرلابم را به دوروبرم انداختم و دو چیز را در آن واحد دیدم. اولی آکو بود که در آب شناور بود، چنان باشتاب می‌رفت انگار باد شدیدی او را با خودش می‌برد. دومی چیزی بود که برای دیدنش احتیاجی به نور اسطرلاب نداشتم، از بس نوری که از دریاچه می‌تابید چشمگیر بود. نورِ آب، همین‌طور که داشتم به آن فکر می‌کردم، چیز دیگری ذهنم را مشغول کرد. اصلاً آکو بلده شنا کنه؟ آب نمک هم داره.

طاقچه ۹۹۹۹۹
۱۴۰۱/۰۲/۱۶

از جلد اولش بهتر بود

un rat de bibliothèque
۱۴۰۰/۰۹/۱۲

حتما این مجموعه رو بخونید جلد دوم جذابیت کمتری داره اما صبر کنید و در جلد سوم منتظر اتفاقات عجیب و جذاب باشید.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۲۱

کتاب «بازگشت به خانه» رمانی نوشته ی «ندی اوکورافور» است که نخستین بار در سال 2017 به چاپ رسید. «بینتی» تنها انسان بازمانده از یک کشتار بزرگ است. نژاد «مدوس» که ظاهری شبیه به عروس دریایی دارند، در حالی که

- بیشتر
j
۱۴۰۰/۱۱/۲۷

جلد دوم این مجموعه میشد گفت بیشتر کتاب کشش بود ولی واقعا ارزش ادامه دادن داشت.. اتفاقات شوک اوری تو این جلد شاید اتفاق نیفته ولی یک شروع اروم برای طوفان جلد سومه:) تواین جلد توصیفات کتاب بیشتر بود و بیشتر به شناخت

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۱۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان