دانلود و خرید کتاب آه مردگان احسان خوش‌قامت‌آزاد
تصویر جلد کتاب آه مردگان

کتاب آه مردگان

معرفی کتاب آه مردگان

کتاب آه مردگان مجموعه داستان‌های جنایی نوشته احسان خوش قامت آزاد است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب چهار داستان را دربرگرفته است و در تلاش است تا با پیوند دادن علم جرم شناسی و داستان، اثری جذاب خلق کند.

درباره کتاب آه مردگان

کتاب آه مردگان چهار داستان کوتاه دارد که در هرکدام جنایتی رخ داده است. احسان خوش قامت آزاد در این کتاب نگاهی به ترکیب علم جرم شناسی و داستان‌نویسی کرده است و بعد از روایت ماجرا، هدف مجرمان از ارتکاب جرم را هم بیان و بررسی می‌کند. داستان اول درباره پسری به نام نوید است که حقارت‌های کودکی‌اش را همراه با خود به دوران بزرگسالی آورده است و همین‌ها سبب می‌شود تا کسانی را که دوست دارد، مورد آزار و اذیت قرار دهد. داستان دوم درباره روان پزشکی است که به دلیل یکنواختی و افکار بیهوده خودش را وارد مهلکه بزرگی می‌کند و رو به انحطاط قدم برمی‌دارد.

در داستان سوم، حکایت آدم‌های فرصت‌طلب را می‌خوانیم که همه‌چیز را یک‌شبه می‌خواهند و برای طمع دنیا هرکاری می‌کنند و داستان چهارم هم روایتگر ماجرای فردی است که با مشکلات روحی دست و پنجه نرم می‌کند و تنها به‌خاطر خواستهٔ نفسش مرتکب چندین قتل می‌شود، فردی که تحریک ذهنیش برای قتل می‌تواند رنگ لباس فرد باشد و با همان دچار جنون شود.

کتاب آه مردگان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن داستان‌های جنایی لذت می‌برید، خواندن کتاب آه مردگان را به شما پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب آه مردگان

مهر بعضی از دخترهای دانشگاه بدجوری به دلم نشسته بود اما اعتمادبه‌نفس اینکه برم باهاشون صحبت کنم و نداشتم من ژنتیکی موهام یکم سیخ می‌ایسته منم برای اینکه خوش‌تیپ به‌نظر برسم موهام و با روغن حالت می‌دادم اما نمی‌دونستم همین باعث می‌شه بیشتر مسخره بشم چون وضع مالی خوبی نداشتم همیشه لباس‌هام معمولی بود.

از بچگی هم که عینکی بودم! برای اینکه جلب‌توجه کنم سعی می‌کردم با بچه‌ها گرم بگیرم اما دخترها من و آدم حساب نمی‌کردن تا اینکه یه روز دست‌به‌دامن یکی از دخترها شدم که بره و برای من با یک دختری به نام سارا صحبت کنه اما نتیجه‌ای نداد از همون روزها بود که حس نفرتم تغییر کرد و ترجیح دادم به‌زور متوسل بشم!

- یعنی انگیزهٔ کشتن سارا و بقیه مقتوله‌ها فقط بی‌توجهی عاطفی بود؟

- جرقه‌اش اره! من از بچگی همیشه دنبال این بودم که بتونم خودم و اثبات کنم اما نمی‌شد؛

الآنم دیگه حرفی ندارم هر کار می‌خواین بکنین تهش اعدام من دیگه حرفی نمی‌زنم و هرچی شما بگین و قبول دارم و امضا می‌کنم؛

سه روز بعد از بازجویی نوید، خانمی به افسر مربوطه مراجعه کرد و کارت شناسایی خودش را نشان داد ایشان که دانشجوی سال آخر دکتری روان‌شناسی بود می‌خواست روی پروندهٔ نوید کار کند!

ابتدا با این کار مخالفت شد که بعد از یک هفته مجوز صحبت با نوید توسط ایشان البته با حفظ امنیت صادر شد؛

نوید به‌هیچ‌وجه حاضر به صحبت و همکاری نبود تا اینکه خانم دکتر توانست نظر او را تغییر دهد و مجابش کند.

نوید که همیشه نسبت به جنس مخالف ضعف عمیق و کودکانه‌ای داشت پذیرفت که با دکتر صحبت کند و همه‌چیز را شرح دهد!

- قرار شد طی یک برنامهٔ منظم چند ساعتی با نوید صحبت شود - اولین جلسهٔ گفتگو نوید:

- خانم دکتر بعد از کمی معاشرت با نوید از او خواست از کودکیش شروع کند نوید: ده سالم بود که پدرم و از دست دادم، پدرم نانوا بود اما جوان‌مرگ شد!

نوید در حالی که پاهایش را تکان‌تکان می‌داد و دستانش را درهم گره کرده بود ادامه داد؛

من ماندم و مادرم، مادرم از پدرم خوشش نمی‌آمد اما همیشه می‌گفت ازدواج فامیلی رو باید تحمل کرد، وقتی پدرم مرد مادرم اصلاً ناراحت نشد او برای رسیدن به رفاه به هر کاری دست می‌زد، کمتر مردی بود که مادرم و نشناسه!

من خیلی رنج می‌کشیدم، مادرم چهرهٔ زیبایی داشت من که تازه به‌اصطلاح پشت لبم سبز شده بود همیشه به‌خاطر نحوهٔ لباس پوشیدن مادرم بهش.

ولش کن، خیلی وقت‌ها وقتی از مدرسه می اومدم مردهای غریبه رو می‌دیدم که با مادرم بلندبلند می‌خندن، دقیقاً چهار روز از تولد شانزده‌سالگی من گذشته بود که از خونه فرار کردم چون انگشت‌نما شده بودم!

اول شدم کارگر یک کله‌پزی ظرف می‌شستم شیشه‌ها رو دستمال می‌کردم درس هم می‌خوندم؛

کله‌پزه مرد باانصافی بود، بهم اجازه می‌داد داخل مغازه بخوابم و هوامو خیلی داشت؛

سه سال بعد کنکور قبول شدم اما نتونستم برم دانشگاه تا سی‌ودوسالگی فقط کارکردم بعد اومدم به این شهر با همهٔ پس‌اندازم.

مجدد کنکور دادم و قبول شدم خیلی خوشحال بودم؛ اول خوابگاه دانشجویی داشتم بعد یه خونهٔ مستقل اجاره کردم تا اینکه شروع کردم به این کارها؛

خانم دکتر: قربانی‌هات و چطوری انتخاب می‌کردی؟

- خیلی راحت، معمولاً هر دختری که موهای رنگ روشن داشت و نگاهش گیرا بود، آخه می‌دونی من عاشق این‌طور دخترهام؛ سارا از همه خوشگل‌تر بود حیف شد! 

- یعنی به این خاطر که موهاشون روشن بود و خوشکل بودن اون‌ها رو می‌کشتی؟

-آره، خوشگل‌ها اگر زنده بمونن حیف می‌شن؛

آزاده
۱۴۰۱/۰۶/۲۵

خیلی کتاب خشنی بود دوستش نداشتم قتلها به شیوه ای ترسناک و بی رحمانه انجام شده بود نمیدونم چنین قتلهایب در واقعیت هم رخ میده یا نه امیدوارم فقط ساخته و پرداخته ذهن نویسنده بوده باشه

یا محمد مصطفی
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

حالم بهم خورد از وجود چنین حیوانات درنده

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۵۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۱,۱۰۰
تومان