دانلود و خرید کتاب چشمان کهربایی درخت مر رقیه کبیری ترجمه حمزه فراهتی
تصویر جلد کتاب چشمان کهربایی درخت مر

کتاب چشمان کهربایی درخت مر

نویسنده:رقیه کبیری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چشمان کهربایی درخت مر

کتاب چشمان کهربایی درخت مر داستانی از رقیه کبیری است که با ترجمه حمزه فراهتی در انتشارات نشانه به چاپ رسیده است. این کتاب ترجمه‌ای از کتاب مر آغا جینین کهربا گوزلری است که در سال ۱۳۹۶ به زبان ترکی آذربایجانی منتشر شده بود.

کتاب چشمان کهربایی درخت مر داستان کودتایی است که محل زندگی مردم را تکان می‌دهد، اما خود زندگی را. شهر چنان بهم ریخته شده است که گویی هرگز نظمی بر آن حاکم نبوده با این حال، مردم عادی به سرکار می‌روند، پشت چراغ قرمزها می‌ایستند، بچه‌ها به مدرسه می‌روند و ... سرهنگ با شنیدن خبر کودتا، خودش را بی سر و صدا کنار کشید. نمی‌خواست درگیر شود و نمی‌خواست مثل تری باشد که لابه‌لای خشک‌ها می‌سوزد...

کتاب چشمان کهربایی درخت مر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن چشمان کهربایی درخت مر را به تمام علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رقیه کبیری

رقیه کبیری در سال ۱۳۴۱ در خوی، چشم به جهان گشود. او رمان‌نویس، داستان‌نویس و شاعر ایرانی منطقه آذربایجان است که تا به حال بیش از نوزده کتاب و مقاله منتشر کرده است. علاقه او به مسایل اجتماعی و همچنین داستان‌نویسی سبب شد تا ترکیبی از هردو را ایجاد کند که رمان‌های اجتماعی نامیده شده‌اند. 

از میان کتاب‌های رقیه کبیری می‌توان به «اوره‌ییم آغرییر«، »ائویم« و» مر آغا جینین کهربا گوزلری» اشاره کرد. او همچنین اولین سفرنامه‌نویس آذربایجانی است. اولین سفرنامه او تحت عنوان «ساچاقدان آسیلمیش اژدها» مربوط به سفر او به کشور چین و «ازبکستان سفرنامه سی» در مورد کشور ازبکستان نوشته شده‌ است.

بخشی از کتاب چشمان کهربایی درخت مر

براندازی حکومت پیشین به بارش تگرگی می‌ماند که به‌شدت باریده و بند آمده بود. نیروهای دست‌نشانده‌ی کودتا به مکان‌هایی از پیش معین‌شده هجوم برده بودند. آثار کودتا در جای جای پایتخت به چشم می‌خورد. درهای شکسته، خانه‌های زیر و رو شده، اشیای دستکاری‌شده، خوابگاه‌های به‌هم ریخته‌ی دانشجویی...

تاریکی شب همیشه برای کودتاچیان فاکتور مهمی است. یورش بردن به خانه‌های از پیش مشخص‌شده بسان پرنده‌های شب‌بیدار و دستگیری و ضرب و شتم مخالفان از نشانه‌های مشترک بسیاری از کودتاهای روی داده در جهان است. با تمام این تجربه‌ها به تدبیر دلال‌باشی کودتای کشور نیواک در صلات ظهر روی داده بود.

فصلی تازه آغاز شده بود. درختان به آرامی جوانه می‌زدند. خیابان‌های پایتخت مثل هر روز از مردم پر و خالی می‌شد. زنگ مدرسه‌ها سر وقت به صدا در آمده بود و باز شدن درِ مدارس تداعی‌گر باز شدن مجرای آب بود. دانش‌آموزان همین که از مدرسه بیرون می‌آمدند همانند خروج آب از مجرا، چند شاخه می‌شدند. عده‌ای به راست، عده‌ای دیگر به چپ، برخی به بیراهه‌ای در راست و برخی دیگر به بی‌راهه‌ای در چپ راهی می‌شدند. در راسته‌بازارها و تیمچه‌ها خرید و فروش مثل همیشه رواج داشت. کارمند‌ها سر وقت به محل کارشان می‌رفتند و کارگران به تغییر فصل امید بسته بودند و هوای حساب و کتاب معاش خود را داشتند. ماشین‌ها همین که به چراغ قرمز می‌رسیدند، تا روشن شدن چراغ سبز توقف می‌کردند. همانند تمام پایتخت‌های جهان، در پایتخت نیواک نیز با این‌که همه ‌چیز و همه کاری به قاعده نبود، اما به قاعده دیده می‌شد.

مردم با اخبار ظهر از روی دادن کودتا باخبر شده بودند. بعضی به کشورهای همسایه و شهرهای دیگر متواری و برخی‌ دیگر در مکان‌های دور از دسترس پنهان شدند. روشنفکران و هنرمندان و اشخاص مخالف کودتا را که از کشور متواری نشده بودند، دستگیر و بسان رمه‌ گوسفند و بره روانه زندان‌ها کردند.

سرنگونی حکومت برای عده‌ای از مردم امر مهمی به شمار نمی‌آمد. می‌گفتند سران حکومت آمدنی و رفتنی‌اند. هر کسی می‌خواهد بیاید و هر کسی نیز می‌خواهد برود. این عده تنها دغدغه‌ کسب نان روزانه‌ خود را داشتند.

چنان بلبشویی در کشور به‌پا شده بود که سگ صاحبش را نمی‌شناخت. دادگاه‌های صحرایی شب و روز حکم صادر می‌کردند. روزی نبود که نشانچی‌های بی‌سرجوخه و آموزش‌ندیده‌ جوخه‌ اعدام با سلاح‌های خود محکومان را چون برگی از درخت زندگی ساقط نکنند. با تمام این‌ها، عده‌ای از مردم نیواک نیز، مثل مردم کشورهای دیگر، گویی که هیچ حادثه‌ای روی نداده، سرگرم زندگی روزمره‌شان بودند. عده‌ای به رویداد کودتا بی‌تفاوت نبودند، خبرهای کسب کرده از رادیوهای خارجی و شبکه‌های مجازی را در گوش دوست و آشنا پچ‌پچ می‌کردند. اما این پچ‌پچ‌‌کردن‌ها نیز ریسک بزرگی بود. طبق اعلان حکومت هر شهروند یک مأمور امنیت سیویل به حساب می‌آمد. مشخص نبود خواهر و برادر و فامیل و همسایه‌ای که در گوشش پچ‌پچ می‌کنی، مأمور سیویل حکومت است یا فردی از مردم عادی.

در خبرها اعلام می‌شد تمام شهرهای کشور در امنیت کامل است. حکومت جدید که اصرار داشت سنت‌های سرکوب‌شده را برگرداند، اعلام کرد که پس از این زنگوله و ترازو نماد شهروندی به شمار خواهد آمد. زنان باید به ساق پای راستشان زنگوله‌ای به بزرگی انگشتانه ببندند و مردان در سینه‌ی راست لباسشان سمبل ترازو بچسبانند. در اعلان نوشته شده بود: «باتوجه به اندازه‌های متفاوت انگشتانه و ترازو، برای پیشگیری از بروز اختلاف و چنددستگی میان شهروندان، سایزهای اعلام‌شده از سوی حکومت در مکان‌های معین فروخته می‌شود. علاوه بر این، استفاده از نماد ترازوهای دیجیتال بی‌حرمتی به فرهنگ کشور نیواک شمرده خواهد شد، قطعاً استفاده از این نماد قدغن است. تمام شهروندان موظفند در محل کار و تحصیل و خیابان و تمام مکان‌های عمومی این حکم را اجرا کنند وگرنه مجازات خواهند شد. توریست‌ها و خارجیان ساکن در نیواک نیز موظفند از این قانون پیروی کنند والا به کشورهایشان برگردانده می‌شوند.»

سرهنگ با شنیدن خبر کودتا مثل بسیاری از همکارانش لوازم شخصی‌اش را جمع و محل کارش را ترک کرده و به خانه‌اش برگشته بود. او با تکیه بر مطالعاتش درباره‌ی تجربیات کودتاهای روی داده در جهان خوب می‌دانست که در چنین مواقعی تر و خشک با هم می‌سوزند. دلش نمی‌خواست تری باشد که لابه‌لای خشک‌ها محکوم به سوختن است. سرهنگ تمایلی به راست و چپ نداشت؛ نه طرفدار بود، نه بی‌طرف. صرف‌نظر از علایق ویژه‌اش، سرهنگی بود که از سوی او ضرر و زیانی متوجه حکومت‌ها نمی‌شد. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۷۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان