
کتاب ببخشید ساعت چنده؟
معرفی کتاب ببخشید ساعت چنده؟
کتاب ببخشید ساعت چنده؟ نوشته اشرف کافی و منتشرشده توسط نشر سخن گستر، روایتی داستانی از زندگی یک زن ایرانی در دهههای اخیر است. این اثر با نگاهی به فرازونشیبهای زندگی خانوادگی، روابط زناشویی، مادرانه و دوستیهای زنانه، به مسائل اجتماعی و دغدغههای زنان در جامعهی معاصر ایران میپردازد. داستان با زبانی صمیمانه و روایتی نزدیک به زندگی روزمره، تجربههای شخصی نویسنده را با خاطرات و روایتهای دیگران درهم آمیخته است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ببخشید ساعت چنده؟
کتاب ببخشید ساعت چنده؟ اثری داستانی است که در قالب رمان بلند، زندگی یک زن به نام مریم را از دوران بارداری تا سالهای بعد از مادرشدن دنبال میکند. اشرف کافی، نویسندهی کتاب، با الهام از تجربههای شخصی و کلاسهای داستاننویسی، روایتی از زندگی زنان طبقه متوسط شهری را به تصویر کشیده است. کتاب با نگاهی جزئینگر به روابط خانوادگی، دوستیها، چالشهای زناشویی و دغدغههای مادرانه، تصویری از جامعهی امروز ایران ارائه داده است.
ساختار روایت کتاب اولشخص است و فصلهای آن با خاطرات، گفتوگوها و بازگشت به گذشته پیش میرود. در کنار روایت اصلی، داستانهای فرعی و خاطرات دیگر شخصیتها نیز گنجانده شده است که به غنای اثر افزودهاند. این کتاب در دستهی رمانهای اجتماعی قرار میگیرد و با تمرکز بر زندگی روزمره، به مسائل و مشکلات زنان، روابط خانوادگی، فشارهای اجتماعی و نقش سنتها در زندگی معاصر میپردازد.
خلاصه داستان ببخشید ساعت چنده؟
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان کتاب ببخشید ساعت چنده؟ با روایت زندگی مریم آغاز میشود؛ زنی جوان که در آستانهی مادرشدن قرار دارد و با دردهای زایمان به بیمارستان منتقل میشود. روایت با جزئیات تجربهی زایمان، نگرانیهای مادرانه و ارتباط با خانواده آغاز میشود و بهتدریج به گذشتههای دورتر و خاطرات کودکی و نوجوانی مریم بازمیگردد. در ادامه، داستان به شکل خطی و گاه با بازگشت به گذشته، فرازونشیبهای زندگی مریم را دنبال میکند: از ازدواج با مازیار، تولد فرزندان، دوستی با ساناز و ارتباط خانوادگی با او، تا چالشهای زناشویی، دغدغههای تربیت فرزندان و مواجهه با مشکلات اجتماعی و اقتصادی.
در طول روایت، مریم با خاطرات تلخ و شیرین گذشته، از جمله عشق نافرجام به کیوان و تجربهی از دست دادن او، دستوپنجه نرم میکند. شکست در کنکور، افسردگی و حتی اقدام به خودکشی، بخشی از گذشتهی اوست که بر زندگی حال حاضرش سایه انداخته است. رابطهی او با همسرش مازیار، باوجود عشق و صمیمیت، گاه با سوءتفاهمها و اختلافات همراه میشود؛ بهویژه زمانی که گذشتهی مریم و رازهایش به میان میآید.
دوستی با ساناز و خانوادهاش نیز در روایت نقش پررنگی دارد و بهانهای برای پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعی و خانوادگی میشود. در بخشهایی از داستان، روایت به زندگی روزمره، دغدغههای مادرانه، نگرانی برای آیندهی فرزندان، و چالشهای تربیتی میپردازد؛ همچنین نویسنده با وارد کردن شخصیتهای فرعی و روایتهای کوتاه از زندگی دیگران، تصویری چندلایه از جامعه و زنان معاصر ترسیم میکند. داستان با لحظات تلخ و شیرین، امید و ناامیدی، و تلاش برای حفظ خانواده و هویت فردی پیش میرود، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای شخصیتها رقم بزند.
چرا باید کتاب ببخشید ساعت چنده؟ را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی نزدیک به زندگی واقعی، تجربههای زنان ایرانی را در بستر خانواده، اجتماع و دوستی به تصویر کشیده است. پرداختن به موضوعاتی مانند مادرشدن، روابط زناشویی، فشارهای اجتماعی، خاطرات کودکی و دغدغههای تربیت فرزند، باعث شده تا کتاب ببخشید ساعت چنده؟ برای بسیاری از خوانندگان ملموس و قابل همذاتپنداری باشد. نویسنده با روایت صادقانه و بیپرده، به مسائل پنهان و گاه ناگفتهی زندگی زنان پرداخته و تصویری از امید، شکست، تلاش و سازگاری در برابر مشکلات ارائه داده است. این اثر فرصتی برای بازاندیشی در نقشها و انتظارات اجتماعی از زنان و خانوادهها فراهم میکند و با روایتهای جزئی و روزمره، خواننده را به تأمل دربارهی زندگی خود و اطرافیانش دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهی این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و خانوادگی، بهویژه کسانی که دغدغهی مسائل زنان، روابط خانوادگی، تربیت فرزند و چالشهای زندگی روزمره را دارند، مناسب است؛ همچنین برای مادران، همسران و دخترانی که با فرازونشیبهای زندگی خانوادگی و اجتماعی روبهرو هستند، این اثر میتواند همدلانه و آموزنده باشد.
بخشی از کتاب ببخشید ساعت چنده؟
«یکی از روزهای گرم مرداد ماه بود. عرق سردی بر بدنم نشسته بود. هی میآمد و هی میرفت. هی میگرفت و هی ول میکرد. درد کمر را میگویم. گاهی بر اثر درد زیاد به زمین میخکوب میشدم. گوشی را برداشتم و به مادرم زنگ زدم. قضیه را با آبوتاب برایش تعریف کردم و مثلاً میخواستم خودم را لوس کنم. صدای ضعیفی شنیدم: «یا ضامن غریبان خودت کمک کن!» ترسیدم و ساکت شدم. صدای نگران مادر را شنیدم که چند بار پشت سرهم از من خواست که آماده شوم تا دنبالم بیایند. از خانهی ما تا خانهی پدرم ده دقیقهای بیشتر راه نبود اما مادرم با آژانس دنبالم آمد. با دیدن من بر سرش زد و گفت: «خدایا کمک کن امانت مردم سالم به دنیا بیاد.» باید مرا به بیمارستان میرساندند. پدر مدتی قبل ماشین قدیمی را فروخته بود و مجبور شد برای بردن من به بیمارستان، از همسایه، ماشین قرض بگیرد. آدم یک ساعت پیش نبودم. هیچ دردی نداشتم. خندهام گرفت. شاید اگر شکمم جلو آمده نبود کسی باور نمیکرد که همین روزها باید به قول قدیمیها، بارم را به زمین بگذارم. مادرم نگران بود و التماس میکرد راه بروم تا درد دوباره به سراغم بیاید.»
حجم
۱۰۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۰۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
