تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب ببخشید ساعت چنده؟
معرفی کتاب ببخشید ساعت چنده؟
کتاب الکترونیکی «ببخشید ساعت چنده؟» نوشتهٔ اشرف کافی و منتشرشده توسط نشر سخنگستر، روایتی داستانی از زندگی یک زن ایرانی در دهههای اخیر است. این اثر با نگاهی به فرازونشیبهای زندگی خانوادگی، روابط زناشویی، مادرانه و دوستیهای زنانه، به مسائل اجتماعی و دغدغههای زنان در جامعهٔ معاصر ایران میپردازد. داستان با زبانی صمیمانه و روایتی نزدیک به زندگی روزمره، تجربههای شخصی نویسنده را با خاطرات و روایتهای دیگران درهم میآمیزد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ببخشید ساعت چنده؟
«ببخشید ساعت چنده؟» اثری داستانی است که در قالب رمان بلند، زندگی یک زن به نام «مریم» را از دوران بارداری تا سالهای بعد از مادرشدن دنبال میکند. اشرف کافی، نویسندهٔ کتاب، با الهام از تجربههای شخصی و کلاسهای داستاننویسی، روایتی از زندگی زنان طبقه متوسط شهری را به تصویر کشیده است. کتاب با نگاهی جزئینگر به روابط خانوادگی، دوستیها، چالشهای زناشویی و دغدغههای مادرانه، تصویری از جامعهٔ امروز ایران ارائه میدهد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و فصلهای آن با خاطرات، گفتوگوها و بازگشت به گذشته پیش میرود. در کنار روایت اصلی، داستانهای فرعی و خاطرات دیگر شخصیتها نیز گنجانده شده است که به غنای اثر افزودهاند. این کتاب در دستهٔ رمانهای اجتماعی قرار میگیرد و با تمرکز بر زندگی روزمره، به مسائل و مشکلات زنان، روابط خانوادگی، فشارهای اجتماعی و نقش سنتها در زندگی معاصر میپردازد.
خلاصه داستان ببخشید ساعت چنده؟
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «ببخشید ساعت چنده؟» با روایت زندگی «مریم» آغاز میشود؛ زنی جوان که در آستانهٔ مادرشدن قرار دارد و با دردهای زایمان به بیمارستان منتقل میشود. روایت با جزئیات تجربهٔ زایمان، نگرانیهای مادرانه و ارتباط با خانواده آغاز میشود و به تدریج به گذشتههای دورتر و خاطرات کودکی و نوجوانی مریم بازمیگردد. در ادامه، داستان به شکل خطی و گاه با بازگشت به گذشته، فرازونشیبهای زندگی مریم را دنبال میکند: از ازدواج با «مازیار»، تولد فرزندان، دوستی با «ساناز» و ارتباط خانوادگی با او، تا چالشهای زناشویی، دغدغههای تربیت فرزندان و مواجهه با مشکلات اجتماعی و اقتصادی. در طول روایت، مریم با خاطرات تلخ و شیرین گذشته، از جمله عشق نافرجام به «کیوان» و تجربهٔ از دست دادن او، دستوپنجه نرم میکند. شکست در کنکور، افسردگی و حتی اقدام به خودکشی، بخشی از گذشتهٔ اوست که بر زندگی حال حاضرش سایه انداخته است. رابطهٔ او با همسرش مازیار، با وجود عشق و صمیمیت، گاه با سوءتفاهمها و اختلافات همراه میشود؛ بهویژه زمانی که گذشتهٔ مریم و رازهایش به میان میآید. دوستی با ساناز و خانوادهاش نیز در روایت نقش پررنگی دارد و بهانهای برای پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعی و خانوادگی میشود. در بخشهایی از داستان، روایت به زندگی روزمره، دغدغههای مادرانه، نگرانی برای آیندهٔ فرزندان، و چالشهای تربیتی میپردازد. همچنین، نویسنده با واردکردن شخصیتهای فرعی و روایتهای کوتاه از زندگی دیگران، تصویری چندلایه از جامعه و زنان معاصر ترسیم میکند. داستان با لحظات تلخ و شیرین، امید و ناامیدی، و تلاش برای حفظ خانواده و هویت فردی پیش میرود، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای شخصیتها رقم بزند.
چرا باید کتاب ببخشید ساعت چنده؟ را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی نزدیک به زندگی واقعی، تجربههای زنان ایرانی را در بستر خانواده، اجتماع و دوستی به تصویر کشیده است. پرداختن به موضوعاتی مانند مادرشدن، روابط زناشویی، فشارهای اجتماعی، خاطرات کودکی و دغدغههای تربیت فرزند، باعث شده تا «ببخشید ساعت چنده؟» برای بسیاری از خوانندگان ملموس و قابل همذاتپنداری باشد. نویسنده با روایت صادقانه و بیپرده، به مسائل پنهان و گاه ناگفتهٔ زندگی زنان میپردازد و تصویری از امید، شکست، تلاش و سازگاری در برابر مشکلات ارائه میدهد. این اثر فرصتی برای بازاندیشی در نقشها و انتظارات اجتماعی از زنان و خانوادهها فراهم میکند و با روایتهای جزئی و روزمره، خواننده را به تأمل دربارهٔ زندگی خود و اطرافیانش دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و خانوادگی، بهویژه کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، روابط خانوادگی، تربیت فرزند و چالشهای زندگی روزمره را دارند، مناسب است. همچنین برای مادران، همسران و دخترانی که با فرازونشیبهای زندگی خانوادگی و اجتماعی روبهرو هستند، این اثر میتواند همدلانه و آموزنده باشد.
بخشی از کتاب ببخشید ساعت چنده؟
«یکی از روزهای گرم مرداد ماه بود. عرق سردی بر بدنم نشسته بود. هی میآمد و هی میرفت. هی میگرفت و هی ول میکرد. درد کمر را میگویم. گاهی بر اثر درد زیاد به زمین میخکوب میشدم. گوشی را برداشتم و به مادرم زنگ زدم. قضیه را با آب و تاب برایش تعریف کردم و مثلاً میخواستم خودم را لوس کنم. صدای ضعیفی شنیدم: - یا ضامن غریبان خودت کمک کن! ترسیدم و ساکت شدم. صدای نگران مادر را شنیدم که چند بار پشت سرهم از من خواست که آماده شوم تا دنبالم بیایند. از خانه ما تا خانه پدرم ده دقیقهای بیشتر راه نبود اما مادرم با آژانس دنبالم آمد. با دیدن من بر سرش زد و گفت: - خدایا کمک کن امانت مردم سالم به دنیا بیاد. باید مرا به بیمارستان میرساندند. پدر مدتی قبل ماشین قدیمی را فروخته بود و مجبور شد برای بردن من به بیمارستان، از همسایه، ماشین قرض بگیرد. آدم یک ساعت پیش نبودم. هیچ دردی نداشتم. خندهام گرفت. شاید اگر شکمم جلو آمده نبود کسی باور نمیکرد که همین روزها باید به قول قدیمیها، بارم را به زمین بگذارم. مادرم نگران بود و التماس میکرد راه بروم تا درد دوباره به سراغم بیاید.»
حجم
۱۰۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۰۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه