برتراند راسل
برتراند راسل با نام کامل برتراند آرتور ویلیام راسل (Bertrand Arthur William Russell) در ۱۸ مه ۱۸۷۲ در شهر ترلک از توابع مونموثشرِ ولز به دنیا آمد و ۹۸ سال بعد در تاریخ ۲ فوریه ۱۹۷۰ در مریونتِ همان کشور دار فانی را وداع گفت. او فیلسوف، منطقدان و اصلاحطلب اجتماعی بریتانیایی و یکی از بنیانگذاران رویکرد تحلیلی در فلسفهی انگلیسی-آمریکایی بود؛ فلسفهای که با نام فلسفهی آنگلوساکسون یا آنگلوآمریکن معروف است. وی در سال ۱۹۵۰ موفق به دریافت جایزهی ادبی نوبل شد. اندیشههای راسل در منطق، معرفتشناسی و فلسفهی ریاضیات، او را بهعنوان یکی از برجستهترین فیلسوفان قرن بیستم معرفی کرد. با این حال، عموم مردم او را بیشتر بهعنوان مبارزی برای صلح و بهعنوان نویسندهای محبوب در موضوعات اجتماعی، سیاسی و اخلاقی میشناسند. راسل در طول یک زندگی طولانی، پربار و اغلب پرتلاطم، بیش از ۷۰ کتاب و حدود ۲۰۰۰ مقاله منتشر کرد، چهار بار ازدواج کرد، در مجادلات عمومی بیشماری درگیر شد و جزو متفکرانی است که به همان اندازه که از وی تجلیل شده است، آرا و تفکراتش نقد شده و حتی مورد اهانت قرار گرفته است.
ایام کودکی و جوانی
راسل در خانهی روستایی والدینش، لرد و لیدی آمبرلی، به دنیا آمد. کودکی راسل با تراژدی و سوگواری خدشهدار شد. در سن ششسالگی، خواهرش، ریچل، والدینش و پدربزرگش همگی مرده بودند و او و برادرش فرانک تحت مراقبت مادربزرگشان، کنتس راسل، قرار گرفتند. اگرچه فرانک به مدرسهی وینچستر فرستاده شد، اما برتراند به طور خصوصی در خانه آموزش دید و دوران کودکی او، تا حد زیادی در انزوا و دور از کودکان دیگر سپری شد. برتراند از همان دوران کودکی مجذوب ریاضیات شد و تجربهی یادگیری هندسهی اقلیدسی را در ۱۱سالگی «بهعنوان اولین عشق خیرهکننده» یافت؛ زیرا او را با امکان مستکنندهی دانش معین و قابل اثبات آشنا کرد. چنین تصویری از ریاضیات، به راسل این باور را داد که تمام دانشهای بشری میتوانند از همچنین قطعیتی برخوردار باشند، قطعیتی که آرزوی هر فیلسوفی است. راسل از همان نوجوانی به نوشتن آثار فلسفی روی آورد؛ در همین آثار است که ما با شکاکیت او نسبت به مسیحیت آشنا میشویم.
او سال ۱۸۹۰ راسل برای تحصیل در رشتهی ریاضیات وارد کالج ترینیتیِ دانشگاه کمبریج شد و بالاخره انزوای سالهای کودکی و نوجوانیاش به پایان رسید. در آنجا از طریق عضویت در انجمن دانشجویی مخفی معروف «حواریون» که اعضای آن برخی از تأثیرگذارترین فیلسوفان آن دوران بودند، دوستان مادامالعمری پیدا کرد. مباحثههای او با اعضای این گروه او را سوق داد تا ریاضیات را برای فلسفه رها کند و بهخاطر نگارش مقالهی «جستاری درباب بنیادهای هندسه» توانست بورس تحصیلی فلسفهی همان دانشگاه را دریافت کند. این اثر با پیروی از «نقد عقل محضِ» (۱۷۸۱) کانت نظریهی ایدهآلیستی پیچیدهای را ارائه میدهد که در آن هندسه بهعنوان توصیف شهود مکانی بررسی شده است.
آثار فلسفی برتراند راسل
راسل در برلین، طرحی بلندپروازانه از نوشتن دو سری کتاب، یکی در مورد فلسفهی علوم و دیگری در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی تدوین کرد. همانطور که او بعداً بیان کرد «در نهایت، من به یک سنتز هگلی در یک اثر دایرهالمعارفی دست میزنم که بهطور مساوی به نظریه و عمل میپردازد.» اندکی پس از پایان کتاب هندسه، او ایدهآلیسم متافیزیکی را کنار گذاشت، نظریهای که قرار بود چارچوبی برای این سنتز بزرگ فراهم کند. پس از چندی راسل تمام بقایای ایدهآلیسم قبلی خود را رها کرد و این دیدگاه را پذیرفت که تجزیه (Analysis) بهجای ترکیب (Synthesis) مطمئنترین روش فلسفه است و بنابراین تمام ساختار کلان نظام فیلسوفان قبلی اشتباه فرض شده است. راسل در استدلال با شور و شوق برای این دیدگاه، تأثیر عمیقی بر کل سنت فلسفهی تحلیلی انگلیسی زبان گذاشت و سبک، روش و لحن خاص آن را به ارث گذاشت.
راسل با الهام از کار ریاضیدانانی که آنها را بسیار تحسین میکرد، به این فکر افتاد که نشان دهد ریاضیات نهتنها از نظر منطقی پایههای دقیقی دارد، بلکه در کل چیزی جز منطق نیست. جنبهی فلسفی این دیدگاه که متعاقباً بهعنوان منطقگرایی شناخته شد؛ بهطور مفصل در «اصول ریاضیات» (۱۹۰۳) بیان شد. آنجا راسل استدلال کرد که کل ریاضیات را میتوان از چند اصل ساده به دست آورد که از مفاهیم خاص ریاضی مانند عدد و جذر استفاده نمیکردند، بلکه محدود به مفاهیم کاملاً منطقی مانند گزاره و طبقه بودند. به این ترتیب، نهتنها میتوان نشان داد که حقایق ریاضیات از شک و تردید مصون هستند، بلکه میتوان آنها را از هرگونه اثری از سوبژیکتیویته (ذهنیتِ فاعلانه) زدود.
او در سال ۱۹۱۸، «مقدمهای بر فلسفهی ریاضی» را نوشت که هدف آن عمومیسازی «اصول ریاضیات» بود، اما جدای از این، کار فلسفیاش از این تاریخ به بعد بیشتر حول معرفتشناسی بود تا منطق. راسل در سال ۱۹۱۴، در کتاب «دانش ما از جهان بیرونی» استدلال کرد که جهان از دادههای حسی ساخته شده است، ایدهای که او در فلسفهی اتمیسم منطقی (۱۹۱۸) آن را اصلاح کرد. در «تحلیل ذهن» (۱۹۲۱) و «تحلیل ماده» (۱۹۲۷)، او این مفهوم را به نفع آنچه مونیسم خنثی مینامید، کنار گذاشت، این دیدگاه که «موارد نهایی» جهان نه ذهنی است و نه فیزیکی، بلکه چیزی «خنثی» است «چیزی بین این دو». اگرچه با این آثار با احترام رفتار میشدند، اما تأثیر کمتری بر فیلسوفان بعدی نسبت به آثار اولیه او در منطق و فلسفهی ریاضیات گذاشتند و عموماً در مقایسه با آنها کماهمیتتر تلقی میشوند.
جنگ جهانی اول و تغییر به سمت آثار اجتماعی
راسل در سال ۱۸۹۶ اولین اثر سیاسی خود را به نام «سوسیال دموکراسی آلمان» منتشر کرد. وی اگرچه با اهداف اصلاحطلبانهی جنبش سوسیالیستی آلمان همدل بود، اما از برخی از ایدههای دگم و متعصبانهی مارکسیسم انتقاد کرد. اما مهمترین تغییر او به آثار سیاسی و اجتماعی در دوران جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. در طول جنگ جهانی اول، راسل برای مدتی یک شورشی سیاسی تمامعیار بود و برای صلح و مخالفت با سربازی اجباری مبارزه میکرد. فعالیتهای او توجه مقامات بریتانیایی را به خود جلب کرد و باعث شد تا مقامات او را بهعنوان یک برانداز تحت تعقیب بگذارند. او به همین دلیل دو بار به دادگاه برده شد و بار دوم به شش ماه حبس محکوم شد. در سال ۱۹۱۶، در نتیجهی مبارزات ضدجنگ، از سمت خود در کالج ترینیتی اخراج شد. اگرچه ترینیتی پس از جنگ به او پیشنهاد استخدام مجدد داد، اما وی در نهایت این پیشنهاد را رد کرد و در عوض ترجیح داد بهعنوان روزنامهنگار و نویسندهای مستقل گذران عمر کند. جنگ تأثیر عمیقی بر دیدگاههای سیاسی راسل گذاشت و باعث شد که او لیبرالیسم موروثی خود را کنار بگذارد و به سوسیالیسم بگراید. او در مجموعهای از کتابها از جمله «اصول بازسازی اجتماعی» (۱۹۱۶)، «راههایی به سوی آزادی» (۱۹۱۸) و «چشمانداز تمدن صنعتی» (۱۹۲۳) از این ایده حمایت کرد. او در ابتدا با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه ابراز همدلی میکرد، اما بازدید از اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۲۰ باعث انزجار عمیق و همیشگی او نسبت به کمونیسم شوروی شد، انزجاری که در کتاب «عمل و نظریهی بلشویسم» (۱۹۲۰) مشهود است.
در سالهای بین دو جنگ، راسل و همسر دومش دورا، بهعنوان رهبران یک جنبش سوسیالیستی مترقی شهرت پیدا کردند که بهشدت ضد روحانی بود، آشکارا از اخلاق جنسی متعارف سرپیچی میکرد و وقف اصلاحات آموزشی شده بود. آثار منتشرشدهی راسل در این دوره عمدتاً شامل روزنامهنگاریها و کتابهای محبوبی است که در حمایت از این اهداف نوشته شدهاند. بسیاری از این کتابها مانند «آموزش و زندگی بهتر» (۱۹۲۶)، «ازدواج و اخلاق» (۱۹۲۹)، و «شاهراه خوشبختی» (۱۹۳۰) از فروش زیادی برخوردار شدند و به تثبیت راسل در نظر عموم مردم بهعنوان فیلسوفی با اهمیت کمک کرد. فیلسوفی که نهتنها درباب ریاضیات، بلکه دربارهی مسائل اخلاقی، سیاسی و اجتماعی چیزهایی برای عرضه دارد. سخنرانی عمومی او تحت عنوان «چرا مسیحی نیستم» که در سال ۱۹۲۷ ایراد شد و بارها چاپ شد، به یک منبع کلاسیک محبوب عقلگرایی الحادی تبدیل شد.
راسل آخرین سالهای عمر خود را وقف مبارزات علیه سلاحهای هستهای و جنگ ویتنام کرد و بار دیگر نقش شورشی را بر عهده گرفت. منظرهی راسل در سن بسیار بالا که جای خود را در تظاهرات تودهای میگیرد و جوانان را به نافرمانی مدنی با لفاظیهای پرشور خود تحریک میکند، الهامبخش نسل جدیدی از معترضان و اندیشمندان شد. تحسین آنها زمانی افزایش یافت که در سال ۱۹۶۱ سیستم قضایی بریتانیا گامی خارقالعاده برای محکومکردن راسل ۸۹ساله به دورهی دوم حبس برداشت. هنگامی که در سال ۱۹۷۰، راسل درگذشت، بیشتر بهعنوان یک مبارز ضد جنگ شناخته شد تا بهعنوان یک فیلسوف ریاضیات. اما در نگاهی به گذشته، میتوان دریافت که بهخاطر کمکهای بزرگ او به فلسفه است که نسلهای آینده از او یاد و تجلیل خواهند کرد.
مشهورترین ایدههای برتراند راسل
اتمیسم منطقی: نظریهی اتمیسم منطقی ابزاری اساسی در روش فلسفی راسل است. اتمیسم منطقی ادعا میکند که میتوان زبان را از طریق تجزیه و تحلیل دقیق، مانند مادهای فیزیکی، به اجزای تشکیلدهندهی کوچکترش تجزیه کرد. وقتی یک جمله را نمیتوان بیشتر از این شکست، ما با «اتمهای منطقی» آن سروکار داریم. با بررسی اتمهای یک گزاره، مفروضات زیربنایی آن را آشکار میکنیم و سپس میتوانیم صحت یا اعتبار آن را بهتر قضاوت کنیم.
نظریهی توصیفات: نظریه توصیفات نشاندهندهی مهمترین سهم راسل در نظریهی زبانی است. راسل معتقد بود که زبان روزمره آنقدر گمراهکننده و مبهم است که نمیتواند حقیقت را به درستی نشان دهد. اگر قرار بود فلسفه از اشتباهات و فرضیات خلاص شود، زبانی نابتر و دقیقتر لازم است.
نظریهی مجموعهها: توانایی تعریف جهان بر حسب مجموعهها برای پروژهی منطقی راسل یا تلاش برای تقلیل همهی ریاضیات به منطق رسمی بسیار مهم است. مجموعه به عنوان گردهماییای از اشیاء تعریف میشود که اعضا یا عناصر نامیده میشوند.
پارادوکس راسل: پارادوکس راسل که او آن را در سال ۱۹۰۱ کشف کرد، مشکلی را در نظریهی مجموعهها آشکار میکند که تا آن زمان کسی متوجه آن نشده بود. پارادوکس در شکل واقعی آن بسیار انتزاعی است و درک آن تا حدودی دشوار است. این پارادوکس مربوط به مجموعهای از مجموعههایی است که اعضای خودشان نیستند.
برتراند راسل چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
راسل در سال ۱۹۴۴ به کالج ترینیتی بازگشت، جایی که او در مورد ایدههایی که آخرین سهم عمده او را در فلسفه تشکیل دادند، یعنی «دانش انسانی: محدوده و محدودیتهای آن» (۱۹۴۸) سخنرانی کرد. در این دوره راسل برای یک بار در زندگی خود مورد لطف مقامات قرار گرفت و ادای احترامهای رسمی زیادی از جمله نشان لیاقت در سال ۱۹۴۹ و جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۰ را دریافت کرد.