دانلود و خرید کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد
معرفی کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد
کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد، نوشته چارلز دیکنز، یکی از زیباترین آثار ادبیات کلاسیک دنیا، داستان دیوید کاپرفیلد جوان و مشکلات و ماجراهایی است که با پدرخواندهاش پشتسر میگذارد.
نسخه صوتی دیوید کاپرفیلد را با ترجمهی امیر باهور و صدای حافظ کاظمزاده بشنوید و در زندگی پرماجرای دیوید غرق شوید.
دربارهی کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد
چارلز دیکنز در کتاب محبوبش، دیوید کاپرفیلد ماجرای زندگی کسی را نوشته است که شخصیت محبوب او میان همهی کتابهایش است. دیکنز برای نوشتن دیوید کاپرفیلد از وقایع و اتفاقات زندگی خودش الهام گرفته است. حتی بسیاری از افراد کتاب دیوید کاپرفیلد را یک اتوبیوگرافی (زندگینامهی خودنوشت) میدانند. اما ماجرا از چه قرار است؟ دیوید کاپرفیلد شش ماه بعد از مرگ پدرش به دنیا میاید. با این حال تا هفت سالگی زندگی آرام و خوشی را در کنار مادر و خدمتکارشان دارد. اما مشکلاتش از زمانی شروع میشود که هفتساله میشود و مادرش با ادروارد موردستون ازدواج میکند. این ازدواج نحسی را به زندگی او میاورد و ماجراهای کتاب را رقم میزند. چون موردستون برای آنکه از شر دیوید خلاص شود او را نزد خانواده خدمتکارشان میفرستد. داستانهای دیوید و درگیریهای او با پدرخواندهاش افت و خیزهای بسیاری را با خود به همراه دارد...
کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای کلاسیک و مشهور دنیا علاقهمند هستید، اگر دوست دارید یکی از آثار برجسته ادبیات کلاسیک دنیا را بخوانید، کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد را به شما پیشنهاد میکنیم.
دربارهی چارلز دیکنز
چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هوفام دیکنز ۷ فوریه ۱۸۱۲ متولد شد. در کودکی در کارخانه کار میکرد. پدرش که قادر نبود بدهیهایش را پرداخت کند زندانی شده بود. وقتی دوران حبس پدر تمام شد، دیکنز به تحصیلاتش ادامه داد. سپس کارمند دفتر یک وکیل و بعد گزارشگر روزنامه شد. کتابهای مشهور او نیکلاس نیکلبی، سرود کریسمس، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر است. جیمز جویس نویسنده مشهور معاصر، چارلز دیکنز را بعد از شکسپیر تاثیرگذارترین نویسندهی انگلیسیزبان میداند. دیکنز در ۹ ژوئن۱۸۷۰ به طور ناگهانی و بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب صوتی دیوید کاپرفیلد
در کودکی قیافه و اندام زیبای مادرم یادم هست. همینطور خدمتکارمان پگاتی با لپهایی سرخ مثل سیب و هیکلی گنده مثل بشکه. پگاتی از بس خیاطی میکرد، انگشتهایش زبر بود. من و مادرم در کارهای خانه همیشه به حرفهای پگاتی گوش میکردیم. در خانهی ما، آشپزخانهی پگاتی، دو اتاق ننشیمن کوچک و بزرگ و یک انباری تاریک و ترسناک در طبقه اول بود. یک شب من و پگاتی در اتاق نشیمن بودیم و من داشتم از روی کتاب چیزی دربارهی سوسمار برای پگاتی میخواندم. پگاتی داشت دوخت و دوز میکرد و نمیفهمید سوسمار چیست؛ اما میگفت بخوانم. من خیلی خوابم میآمد. ولی مادرم از خانهی همسایه برنگشته بود و من میخواستم بیدار باشم. یکدفعه پرسیدم: «پگاتی، تو که خوشگلی، چرا شوهر نکردی؟»
زمان
۵ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۲۹۰٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۲۹۰٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
از بچگی که کارتونش رو میدیدم دوست داشتم کتابش رو بخوانم بسیار عالی و سلیس بود و راوی هم بی نظیر بود