دانلود و خرید کتاب صوتی خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر
معرفی کتاب صوتی خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر
کتاب صوتی خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر نوشتهٔ الیور ساکس و ترجمهٔ بهاره رستمی است. فرزانه فائزی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و آسمان نیلگون آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی مجموعهای از بررسیهای موردیِ بعضی از بیماران الیور ساکس.
درباره کتاب صوتی خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر
کتاب صوتی خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر به قلم یک مدرس و استاد عصبشناسی بالینی دانشکدهٔ پزشکی آلبرت انشتین و نیویورک و همچنین دانشگاه کلمبیا نوشته شده است. الیور ساکس علاوهبر اینها مشاور بخش مغز و اعصاب بسیاری از خانههای سالمندان در نیویورک بود. این نویسنده و پزشک همگام با طبابت و پژوهش کتاب هم مینوشت. کتابهای او به بیش از ۲۵ زبان ترجمه شدهاند. او علاوهبر نوشتن کتاب، بهطور منظم در مجلههای نیویورکر، نیویورک ریویو آو بوکز و شمار دیگری از مجلههای علمی و پزشکی و عمومی قلم میزد. در سال ۲۰۰۱ جایزۀ «لوییس تامس برای نوشتن دربارۀ علم» بهخاطر این تلاشها به آلیور ساکس اهدا شد. او در ۸۲سالگی بهدلیل سرطان کبد و مغز در منزل خود درگذشت. ساکس در این کتاب صوتی با دستهبندیکردن بیمارانش به چهار بخش به شرححال و چندوچون بیماری و روشها و تکنیکهای درمانی مؤثر برای آنان پرداخته است.
کتاب صوتی «خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه گرفت و ماجراهای بالینی دیگر» نخستین بار در سال ۱۹۵۸ میلادی چاپ شد. الیور ساکس در این خلاصهکتاب صوتی به پروندهٔ بیمارانی پرداخته که در دنیای عجیب و ظاهراً گریزناپذیر اختلالات روانی گم شدهاند؛ افرادی که مجبورند با مشکلات ادراکی و ذهنی غیرمعمولی دستوپنجه نرم کنند؛ بیمارانی که خاطرات خود را فراموش کرده و بههمراه آن، بخش اعظم وجود خود را نیز از دست دادهاند؛ انسانهایی که دیگر نمیتوانند اطرافیان و اشیای پیرامون خود را تشخیص دهند؛ افرادی که تیکهای عصبی بسیار شدید دارند و یا بیاختیار با صدای بلند شروع به ناسزاگفتن میکنند؛ بیمارانی که در چشم سایرین عقبماندهٔ ذهنی هستند، اما استعدادهای هنری و محاسباتی شگفتانگیزی دارند. کتاب صوتی «خلاصهکتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر» داستانهایی واقعی را روایت میکند که بسیار عجیب و درعینحال، عمیقاً انسانی هستند.
شنیدن کتاب خلاصه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت و ماجراهای بالینی دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ناداستانهایی با درونمایهٔ روانشناسانه و حوزهٔ رواندرمانی و مغز و اعصاب پیشنهاد میکنیم.
درباره الیور ساکس
الیور دبلیو ساکس (Oliver Wolf Sacks) متولد ۹ ژوئن ۱۹۳۳، پزشک مغز و اعصاب انگلیسی - آمریکایی، نویسندهای چیرهدست و شیمیدانی آماتور بود. پدرش، ساموئل ساکس پزشک بود و مادرش، موریل السی لاندائو از اولین جراحان زن در انگلستان. ساکس که به علائق پزشکی والدینش توجه پیدا کرده بود، در سال ۱۹۵۱ وارد کوئینز کالج آکسفورد شد و در سال ۱۹۵۴ در فیزیولوژی و زیستشناسی مدرک کارشناسی گرفت؛ سپس در سال ۱۹۵۸ از همان دانشگاه مدرک پزشکی عمومی دریافت کرد. بعدها به آمریکا مهاجرت کرد و پس از گذراندنِ دورههای رزیدنسی و فلوشیپ در کالیفرنیا و دانشگاه یوسیالاِی از سال ۱۹۶۵ در آن کشور به طبابت پرداخت. در سال ۱۹۶۶ در بیمارستان بت آبراهام در محلۀ برانکسِ شهر نیویورک به کار مشغول شد. آنجا بود که سروکارش به گروهی از بازماندگانِ «بیماری خواب» یا «انسفالیتیس لِتارژیا» از دهۀ ۱۹۲۰ افتاد. این افراد چند دهه بود که قادر به حرکت نبودند و در نوعی حالت پارکینسونی و خلسه به سر میبردند. ساکس با تجویز داروی جدیدِ الدوپا کوشید تا آنها را به زندگی بازگرداند؛ تلاشی که در ابتدا نویدبخش به نظر رسید، ولی در ادامه مسائل عصبشناختی دیگری به همراه آورد. پژوهشهای ساکس در این حوزه زمینهای را برای بررسی اثرات این دارو و درک بهتر بیماری پارکینسون فراهم آورد. ساکس این پژوهشها را در قالب کتابی با عنوان «بیداریها» گرد آورد که در آن همانند سایر کتابهایش، نهفقط موضوعات علمی بلکه مسائل انسانی نیز مطرح است. بعدها این کتاب دستمایۀ فیلمی به همین نام با بازی رابرت دونیرو و رابین ویلیامز (در نقش آلیور ساکس) شد. شاید بتوان این کتاب را از اولین نوشتههای همگانیسازیِ بعضی از مسائل عصبشناختی در جامعۀ انگلیسیزبان به حساب آورد. ساکس از سال ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۷ مدرس و سپس استاد بالینی عصبشناسی در «دانشکدۀ پزشکی آلبرت اینشتین» بود و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۷ در «دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیویورک» همزمان کار کرد. در ژوئیۀ سال ۲۰۰۷ به سِمَت استادی در رشتۀ عصبشناسی و روانپزشکی در «مرکز پزشکی دانشگاه کلمبیا» رسید. در تمام این سالها علاوهبر تدریس در دانشگاه، مشاورِ بخش مغز و اعصابِ شماری از خانههای سالمندان در نیویورک بود. در سال ۲۰۱۲ با عنوان استاد عصبشناسی و مشاور مغز و اعصاب در مرکز صرع به «مدرسۀ پزشکیِ دانشگاه نیویورک» بازگشت.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد