دانلود و خرید کتاب آسمان دفتر من است سیدقاسم حسینی
تصویر جلد کتاب آسمان دفتر من است

کتاب آسمان دفتر من است

گردآورنده:علی هدایتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آسمان دفتر من است

آسمان دفتر من است، مجموعه اشعار زنده‌یاد سیدقاسم حسینی، شاعر معاصر ایرانی است. این کتاب با حمایت مالی خانواده مرحوم سید قاسم حسینی و با همت و تلاش اعضای انجمن شعر و ادب تمیشه روستای سرکلاته خرابشهر به چاپ رسیده است.

درباره سید قاسم حسینی

سید قاسم حسینی در پانزدهم دی ماه ۱۳۵۵ در روستای سرکلاته خرابشهر واقع در شهرستان کردکوی دیده به جهان گشود. وی دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا سپری کرد سپس برای ادامه تحصیل در دوران دبیرستان راهی شهر گرگان شد. دیپلم مکانیک را از هنرستان شهید نصیری گرگان دریافت نمود و در سال ۱۳۷۵ در رشته مهندسی حرارت و سیالات دانشگاه ساری پذیرفته شد.

او هم زمان با قبولی در دانشگاه، به دلیل داشتن طبع شاعری عضو انجمن شعر و ادب حافظ شهرستان کردکوی شد و در برنامه‌ها و جلسات انجمن فعالانه شرکت می‌کرد.

مجموعه آسمان دفتر من است حاصل تلاش دو ساله او در این عرصه است که متاسفانه سرنوشت فرصت کافی جهت ارائه آثار بیشتر را به وی نداد. سید قاسم نیمه شب نوزدهم اسفند ۱۳۷۷ بر اثر سانحه تصادف در شهر قم به بیمارستان نکویی این شهر منتقل شد و علی رغم تلاش پزشکان، در سن ۲۲ سالگی دارفانی را وداع گفت اما بدلیل به همراه نداشتن مدارک شناسایی به عنوان شخص مجهول الهویه تحویل سردخانه همان بیمارستان شد.

عدم بازگشت او به منزل بعد از چندین هفته و عدم اطلاع خانواده از حال و روزش، موجب نگرانی خانواده و دوستان شد. بلاخره بعد از پیگیری‌های فراوان، پیکر مرحوم طی اتفاقات عجیب بعد از ۶۳ روز به زادگاهش منتقل و در نیمه شب ۲۲ اردیبهشت ۷۸ در گلزار شهدای روستا به خاک سپرده شد.

 اشعاری از کتاب آسمان دفتر من است

ساقی شوق

خواهمت، ای دلبرم ! ماهَم شوی

لؤلؤی رخشنده چاهم شوی

همچو خورشیدی نظرگاهم شوی

هر کجا باشم تو همراهم شوی

من شوم سرباز و تو شاهم شوی

خسته‌ام از روزگار نابلیغ

خسته‌ام از کوچه‌های سنگ و تیغ

خسته‌ام از آسمان پُر ز میخ

خواهمت، ای صبح روشن ! بی دریغ

ساقی شوق سحرگاهم شوی

کوچه‌های عاشقی طوفانی است

آسمان قلب من بارانی است

آیدم از زندگی عریانی است

آیه قلبم ز غم ویرانی است

خواهمت، تا که پناهگاهم شوی

هان! دو پایم از رَمق افتاده است

لاجرم با مهر تو ایستاده است

مرگ سهم مردم آزاده است

بهر مردن قلب من آماده است

مرگ من ! خواهم که دلخواهم شوی

*****

بت شکن

جاء‌الحق و زهق الباطل

تبر آمد بر فرق هَبِل

گویی ابراهیم خلیل آمده

با یک هزار مدرک و دلیل آمده

کاخ ظلمت ریختن آغاز کرده

گویی مکّه زائیدن آغاز کرده

یک محمّد از پی نور می‌آید

یک محمّد با غرور می‌آید

کز پی ظلمت ستیزی، عشق ورزی

از برای عزّت اعراب وحشی

کز برای رونق الله‌پرستی

پاک کردنِ مسلک بت‌پرستی

لا‌اله الا الله بانگ برداشتن

مردم غافل را به خدا وا‌داشتن

یا محمّد! بانگ تکبیرت را شنیدم

آن نفیر پر ز توحیدت را شنیدم

یا محمّد! دستِ دلِ فریاد گیر

در پریشان حالی‌ام دستم بگیر

****

دعا کن

دعا کن تا که قلبم پاره گردد

چو کولی تا ابد آواره گردد

به باغ سینه‌ام آهی بروید

به قلبم خار غم راهی بجوید

دعا کن تا شبی تنها بمیرم

میان غربت سنگ‌ها بمیرم

و یا در غربت بارانی خویش

بمانم من ، قلندر وار و درویش

دعا کن بشکند بغض گلویم

ترک بر‌دارد این صبر سبویم

ببارد چشم من اشک‌های نیلی

و لبریزم کنند از سنگ و سیلی

دعا کن بشکند قلبم چو شیشه

و یا دیوانه‌ات گردم همیشه

به پای تو بریزم هستی‌ام را

که مدیونم به تو سر‌مستی‌ام را

****

ای بلندای جنون !

من شبیه عصمت موزون شمشادم

لیک! به هُرم تن تو معتادم

برگ و بارم ریخته از زخم‌های پارینه

ای! دلیل روشن آب و آئینه

من نفس‌هایم غبار‌آلوده است

دست‌هایم کوتاه، چشم‌هایم فرسوده است

من شقایق صفت از زخم‌های بیدادم

من به کام اژدهای ماتم افتادم

شاید امروز زِ پژمردن یک یاس بمیرم

شاید امروز زِ سردی احساس بمیرم

بگذر ای خاتون! از سترگ بی‌وفایی

خط بکش بر واژه‌های گنگ جدایی

با تمام دل خود می‌گویم: کجایی؟

ای بلندای جنون! کاش! بیایی

****

خرداد غم

با پای لنگ لحظه‌ها خرداد غم رسیده‌است

مردی زدوش آئینه با بال خون پریده‌است

مردی چنان پروانه‌ای با رعشه سرخ قلم

جام شهادت چون عسل با جان و دل نوشیده‌است

از آیه‌های روشنش در آن هبوط آتشین

رخش دلم بر یال خود تار جنون تنیده‌است

وز مرگ سرخ او شکست دست و دل آزادگی

زان پس زمانه بی‌دریغ بر ما کمان کشیده‌است

قاسم! در این دور و زمان نیست عقده‌ای کس را چو من

لیکن گلویم را فلک با خنجرش بریده‌است

****

جام سکوت

مرا جام سکوت بر لب، اگر خار جهان بر کف

اگر اسب جنون در سر، دگر کاش و گمان بر کف

و چون بوی گل شب بو، میان کوچه می‌گردم

مرا طشت عطش بر دوش، اگر کون و مکان بر کف

مرا زخم شقایق‌ها و در سینه غمی پُرسوز

واز کوچ پرستوها، مرا بغض زمان بر کف

مرا گلبرگ غم بر رخ، مرا سار و هزار در دل

کمی با من مدارا کن، تو ای! تیر و کمان بر کف

ز طوفان غمت یک دم رهائی ده، پرستو را

قناری و اقاقی را، بیا بر دل، بمان بر کف

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

حجم

۴۰۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان