دانلود و خرید کتاب جنگل هارلن کوبن ترجمه نسرین رمضانی رودسری

معرفی کتاب جنگل

کتاب جنگل داستانی جذاب و معمایی از هارلن کوبن است. داستان جنگل درباره‌ی پیدا شدن جسد مردی است که می‌تواند راز قتلی بیست‌ساله را برملا کند. 

جنگل را با ترجمه‌ی روان نسرین رمضانی رودسری بخوانید. 

درباره‌ی کتاب جنگل

هارلن کوبن در داستان جنگل ما را با معمای عجیب دیگری روبه‌رو می‌کند. جنگل داستان مردی است که سال‌ها است در غم از دست دادن خواهرش سوگواری می‌کند. خواهرش، سال‌ها قبل  شبی به جنگل رفته بود و دیگر بازنگشت. هنوز هم دلیلی برای مفقود شدنش پیدا نکرده‌اند. اما همین که جسد مردی پیدا می‌شود که گمان می‌رود با مفقود شدن خواهر او مرتبط باشد، همه‌چیز تغییر می‌کند. 

کتاب جنگل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌های معمایی و داستان‌های جنایی لذت می‌برید، کتاب جنگل گزینه‌ی جذابی برای شما است. 

درباره‌ی هارلن کوبن 

هارلن کوبن، ۴ ژانویه‌ی ۱۹۶۲ در یک خانواده‌ی یهودی در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. در رشته‌ی علوم سیاسی تحصیل کرد و بعد از فارغ‌التحصیل شدنش، به کار در شرکت گردشگری پدربزرگش مشغول شد. هارلن کوبن و دن براون دوستان نزدیکی بودند که در زمان تحصیلشان عضو انجمن دانشگاهی سای اوپسیلون هم بودند. هارلن کوبن اولین اثرش را در بیست‌ و شش‌سالگی‌اش نوشت که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شد. در حال حاضر هارلن کوبن را به عنوان نویسنده‌ی رمان‌های معمایی می‌شناسند.

بخشی از کتاب جنگل

دوباره عکس قدیمی مارگوت گرین و دوک بیلینگهام را نگاه کردم. عکس خواهرم کنارشان بود. این عکس را میلیون‌ها بار دیده بودم. رسانه‌ها عاشق این عکس بودند. چون عجیب عادی به نظر می‌رسید. کامیلی پرستار بچه بود و محبوبیت خاصی داشت، اما عکس اصلاً به کامیلی شبیه نبود، عکس دختری بدجنس با چشمانی شیطانی و نیشخندی بیزارکننده بود که هر پسری را از خود دور می‌کند. خواهرم خیلی زیباتر از این عکس بود، اما هرچه بود به قیمت زندگی‌اش تمام شد.

عکس آخری جیل پرز بود. با دیدن عکس چیزی به ذهنم رسید.

قلبم ریخت.

حس خیلی بدی بود. به وسایلی که همراه مانولو سانتیاگو بود نگاه کردم، انگار دستی سینه‌ام را فشرد و به قلبم چنگ انداخت. به‌سختی می‌توانستم نفس بکشم.

یک گام عقب رفتم.

- «‌‌‌آقای کوپلند؟‌»

دستم بی‌اختیار حرکت کرد، ناگهان انگشتانم به عقب کشیده شد و چشمانم تیره و تار شد.

حلقه بود، حلقۀ دخترانه.

به عکس جیل پرز، پسری که با خواهرم در جنگل کشته شده بود نگاه کردم. به یاد رویدادهای بیست سال پیش افتادم و نشانی که روی جیل بود.

- «‌‌‌آقای کوپلند؟‌»

گفتم: ‌«‌‌‌می‌خوام بازوش رُ ببینم.»

- «‌‌‌ببخشید؟‌»

- به سوی پنجره برگشتم و به جسد اشاره کردم؛ ‌«‌‌‌بازوش، بازوی این لعنتی رُ نشونم بدید.»

[یورک به دیلون علامت داد. دیلون کلید سیستم ارتباطی را فشار داد.]

‌- «‌‌‌می‌خواد بازوی رفیقمون رُ ببینه.»

زن در سردخانه پرسید: ‌«‌‌‌کدوم؟‌»

همه به من نگاه کردند.

گفتم: ‌«‌‌‌نمی‌دونم هردو، البته حدس می‌زنم.»

گیج شده بودند، اما زن کارش را کرد و ملحفه را عقب زد.

قفسۀ سینه‌اش پُرمو بود، انگار هیکلی‌تر شده بود. دست‌کم پانزده کیلو بیشتر از پیش نشان می‌داد، اما تعجبی نداشت. همه‌چیزش تغییر کرده بود. من اما در پیِ چیزِ دیگری بودم؛ می‌خواستم زخم کهنه‌اش را ببینم.

همان‌جا بود.

سمتِ چپِ بازویش. به‌سختی نفس می‌کشیدم. این نشان مرا به سال‌های دور بُرد. بی‌حس شدم و همان‌جا بی‌حرکت ایستادم.

- «‌‌‌آقای کوپلند؟‌»

گفتم: ‌«‌‌‌می‌شناسمش.»

کاربر ۱۴۲۴۱۱۹
۱۳۹۹/۰۷/۲۰

من نسخه چاپی این کتاب رو از انتشارات آموت خوندم، یه داستان جنایی آمیخته با روانشناختیه. متن روان و ترجمه خوبی داشت دوسش داشتم، از اون کتاباس که شما رو بدون لحظه ای توقف به دنبال خودش میکشونه، بنابراین توصیه میکنم

- بیشتر
کاربر ۱۷۹۹۲۰۲
۱۳۹۹/۱۰/۰۸

حیف آثار کوبن با همچین ترجمه افتضاااحی...

گیسیا
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

ترجمه افتضاح هست...و ناراحت کننده تر اینه که پول رو پرداخت میکنی و بعد از خوندن یک فصل متوجه میشی هیچی از کتاب نمیفهمی! واقعا آدم رو عصبانی و مایوس میکنه😒

saideh khatami
۱۴۰۰/۰۴/۱۱

ترجمه و ویراستاری خیلی مشکل داشت و اعصاب آدمو خرد میکرد موقع خوندن کتاب.. اگه ژانر جنایی دوست داشته باشید، کتاب جالبیه اما از یه مترجم و ناشر دیگه بگیرید

SARA
۱۴۰۱/۰۲/۲۰

ترجمه خیلی بد بود.

shayestehbanoo
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

کوبن جنایی نویس مورد علاقه ی منه یعنی کتابی نیست مه ازش نخونم و لذت نبرم و جنگل هم از این قاعده مستثنی نیست پاول کوپلند دادستان نیوجرسی بعد از بیست سال هنوز به خوبی با غم خواهرش که شبی

- بیشتر
rima jam
۱۴۰۰/۰۴/۲۱

ترجمه غیر حرفه ای و بسیار بد، داستان معمایی- جنایی متوسط بود.

love.is.books
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

اولین تجربه من از کتابهای هارلن کوبن بود و متاسفانه اصلا ترجمه خوبی نیست ترجمه خانم رمضانی. به حدی بد بود که من خیلی از جاهارو باید چندبار میخوندم تا بفهمم کدوم دیالوگ مال کیه. البته ویرایش بد کتاب توی

- بیشتر
M.TORABI
۱۴۰۱/۰۲/۱۷

تاریخ شروع: ۱۳ اردیبهشت تاریخ پایان: ۱۷ اردیبهشت امتیاز: ۳ از ۵ بین خوندن این کتاب خیلی وقفه افتاد و زیاد بهم نچسبید داستان بد نبود ترجمه هم بدک نبود ویراستاری واقعا لازم داره چون یهو میپره یک مکان دیگ و ذهنت بهم میریزه دومین

- بیشتر
سارا خانم
۱۴۰۱/۰۱/۱۸

عالی عالی ، من اولین بار بود از کوبن کتاب خوندم ، واقعا جذبه داشت .

تقریباً، دو دهه بعد، پدر در بستر مرگ دستم را می‌گیرد. سخت بیمار است. دستانش پینه بسته، زبری پوستش را حس می‌کنم. در تمام عمرش با آنها کار کرده، حتی در سال‌های پُرتنش در کشوری که دیگر وجود ندارد. تمام پوستش سوخته و سخت شده و دردی جان‌سوز دارد، اما خم به ابرو نمی‌آورد. همان دَم، چشمانش را بست و آرام گرفت. پدرم به من حس امنیت می‌داد، حتی حالا که بزرگ شده‌ام و خودم بچه دارم. سه ماه پیش از اینکه بیماری گریبانش را بگیرد، با هم به بار رفتیم، زد و خوردی شد، چنان از من پشتیبانی کرد که کسی جرأت نکرد به من نزدیک شود. هنوز هم همین احساس را دارم.
علیرضا
مرده‌ها می‌رن و ما اونا رُ دفن می‌کنیم و به زندگی‌مون ادامه می‌دیم
n re
«آدم می‌تونه از وطنش بِرِه، می‌تونه تغییر کنه، می‌تونه از دولتش بیزار باشه،‌ اما هیچ‌وقت نمی‌تونه از مردمش دلگیر و بیزار باشه. وطن همیشه وطنه، همیشه.»
n re
به باور بعضی، مرگ سنگدلانه‌ترین اتفاق است، اما به باور من، انتظارِ بازگشتِ آن‌که دوستش داری هولناک است.
n re
همیشه همه‌چیز اون‌جوری نیست که آدما می‌خوان.
n re
شاید در فیلم‌ها، مادر نداشتن جذاب باشد، اما در دنیای واقعی ناخوشایند است و بدترین چیز برای دختری کوچک.
سارا خانم
زیبایی زنانه، مانند اثر هنری آدم را شیفته می‌کند و کاری نمی‌توان کرد.
n re
وقتی عشقت رفتنی می‌شود به‌خوبی‌هایش بیشتر پی می‌بری.
n re
سوش می‌دانست که دوستانش نیز پیوسته درب یخچال را باز می‌کنند و از این‌همه خوراکی شگفت‌زده می‌شوند. انسانِ گرسنه، نگرانِ خوشبختی یا پیروزی نیست.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
زندگی برای همه یکسان نیست، عمر یکی کوتاهه، عمر یکی بیشتره، اما بدترین بخش اینه که هیچ‌کی در امان نیست. گفتم: «زندگی خیلی نامَرده.» لبخندی زد و گفت: «آره، خیلی هم عجیبه
سارا خانم
انسانِ گرسنه، نگرانِ خوشبختی یا پیروزی نیست. اما یادآوری روزهای سخت گذشته، می‌تواند خوشایند باشد.
baran
انسان حتی می‌تواند با این شرایط ترسناک خو بگیرد. رنج بردن نیز چون آرامش، می‌تواند عادی شود
سارا خانم
انسان مثال گیاهی است که خشک شده و از بین می‌رود و تمام زیبایی‌های انسان نیز همچون گلی است که پژمرده می‌شود.
سارا خانم
هرکسی داستان غم‌انگیزی داره.
n re
و با نگاهی، عشق ناگهانی شکوفا شد. اینها کمتر در زندگی انسان روی می‌دهد. انسانِ عاشق دگرگونی بزرگی در خود احساس می‌کند؛ رنگ‌ها را روشن‌تر می‌بیند، صداها را آشکارتر می‌شنود، غذاها برایش خوشمزه‌ترند. او حتی یک لحظه معشوق را از یاد نمی‌برد و مطمئن است یار نیز همین احساس را دارد.
n re
زیبایی زنانه، مانند اثر هنری آدم را شیفته می‌کند و کاری نمی‌توان کرد.
n re
آنانی که گمان می‌کنند انسان وحشی نیست سخت در اشتباه‌اند. کافی است آدم گرسنه باشد. آنانی که دارند و ناگزیر نیستند با کشتن دیگران شکم خود را سیر کنند، لباس‌های شیک می‌پوشند و خود را از دیگران بالاتر می‌بینند، اما تا با مشکل روبه‌رو شوند، همه‌چیز را فراموش می‌کنند و درگیر ددمنشی‌های ناشی از گرسنگی می‌شوند. انسان مانند حیوان، برای بقا دست به کارهای زشت می‌زند.
میس سین
شاید شگفت‌آور باشد، ولی مظنونان و گناهکارانِ مانده در اتاق بازجویی، سعی می‌کنند از هر سوراخی فرار کنند، اما بی‌گناهان در چنین شرایطی پریشان و دستپاچه می‌شوند، چون نمی‌دانند چرا آنجا هستند یا چه اشتباهی کرده‌اند.
Smrldo
مردم در چنین شرایطی توان مبارزه نداشتند. فقر و بدبختی، سرسپردگی می‌آورد
سارا خانم
نمی‌توانم از نگاه کسی پِی به راز زندگی‌اش ببرم، تنها دروغ‌گویان بزرگ می‌توانند خود را در این باره خُبره بدانند. به‌هرروی، چیزی در چشمانش بود؛ یک داستان، داستانی دردناک.
سارا خانم

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان