دانلود و خرید کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
معرفی کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی! نوشتهٔ عزیز نسین و ترجمهٔ املیا مهاجرگزی (عذرا مهاجرگزی) است. حسین نصیری گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات گیوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی! حاوی یک داستان کوتاه طنز است. این اثر صوتی، داستان مردی است که گمان میکند روابطش با افراد بانفوذ میتواند او را از برخی مسئولیتهایی که در قبال دیگر افراد و اجتماع دارد، برهاند. عزیز نسین در اغلب آثار خود، با طنزی تلخ و گزنده به نابرابریهای اجتماعی و دشواریهای زندگی طبقات پایین و محروم جامعه پرداخته است. نوشتههای او را هجویههایی در مقابله با ظلم و استبداد و در حمایت از محرومان دانستهاند. او به همین دلیل بارها به دادگاه احضار شد و در بیشتر طول عمر، ناگزیر بود از اسامی مستعار متعددی استفاده کند که «عزیز نسین» تنها یکی از آن نامها است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره عزیز نسین
محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزپردازی است که در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول متولد شد. او در مدرسهٔ افسری تحصیل کرد و مدتی را هم به این شغل مشغول بود، اما نمیتوانست در چنین فضایی دوام بیاورد؛ بنابراین بهسراغ کاری رفت که به آن علاقه داشت و در آن استعداد فراوانی نشان داد؛ نوشتن. او در طول عمرش مدام میان زندان و دفتر تحریریهٔ نشریات مختلف در رفتوآمد بود و اسامی مستعار زیادی برای خودش انتخاب کرده بود که مشهورترینش «عزیز نسین» است. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را بهعنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کارهای؟» است.
اولین باری که داستانی را نوشت، تصمیم داشت با نوشتهاش اشک مردم را دربیاورد و آنها را بگریاند؛ چون به نظرش داستان خوب، داستانی بود که اشکآور باشد، اما سردبیر مجلهای که داستانش را برایشان ارسال کرده بود، با خواندن داستانش آنقدر خندیده بود که اشکش درآمد. این شد که به طنزنویسی روی آورد. او داستانهای کوتاه بسیاری منتشر کرد که بارها با ترجمهٔ مترجمان مختلفی همچون ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شدند. بهطورکلی آثار او در سراسر دنیا به ۳۰ زبان ترجمه شدهاند. او در سال ۱۹۵۶ موفق شد مدال طلای فکاهینویسان جهان را برنده شود و در سالهای ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ در مسابقات بینالمللی طنزنویسی مقام اول را کسب کرد. عزیز نسین توانست از یک سوءقصد از طرف گروههای افراطی در حادثهٔ آتشسوزی هتل جان سالم به در برد. او درنهایت در ۶ ژوئیهٔ ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب صوتی هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
«مرد لاغر اندام میخواست جوابشو بده که پاسبان گفت:
- تمام شد برادر. بیخود ناراحت نشین. یک سوءتفاهمی بود که تمام شد. بفرمایید روی صندلی بشینید.
بعد هم پاسبان کمک کرد و بچهها را روی صندلی نشاند. از ماشین پیاده شد و به راننده دستور حرکت داد.
- آقای راننده راه بیفت. آقایان را معطل نکن.
پاسبان با زرنگی و کاردانی سروته قضیه را درست کرده بود ولی هنوز صدای مرد لاغراندام توی گوشش صدا میکرد. با خودش گفت: «حیف!! اگر این بابا یک مسافر معمولی بود، طور دیگهای رفتار میکردم!!»
با همان ناراحتی به طرف مینیبوسی که آن طرفتر ایستاده بود و آمادهی حرکت بود، رفت و یقهی یک مسافر دهاتی را گرفت و گفت:
- از روی این صندلی پاشو برو روی اون صندلی بنشین.
مسافر بدون این که حرفی بزند از جایش بلند شد و رفت جایی که پاسبان نشان داده بود نشست.
چون عصبانیتش برطرف نشد به یک مسافر دیگر گفت:
- تو هم برو دو تا صندلی عقبتر بنشین.»
زمان
۰
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
دارد