دانلود و خرید کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم بن میلر ترجمه زینب طاهری
تصویر جلد کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم

کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم

نویسنده:بن میلر
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم

کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم نوشتهٔ بن میلر و ترجمهٔ زینب طاهری است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم

لانا عاشق قصه‌هاست؛ به‌خصوص قصه‌هایی که او و هریسون، برادرش، آنها را به بازی‌های واقعی تبدیل می‌کنند. اما وقتی هریسون به این نتیجه می‌رسد که دیگر برای بازی کردن با خواهرش بزرگ شده، لانا احساس تنهایی می‌کند. تا وقتی که یک اتفاق جادویی می‌افتد... لانا دریچه‌ای به سرزمین پریان کشف می‌کند که آن را در فروشگاه جدید عجیبی پنهان کرده‌اند، اما قصه‌هایش از آن مدل افسانه‌هایی نیست که پایان خوش دارند؛ آنها ناشناخته و خطرناک‌اند و شخصیت‌هایش به کمک لانا نیاز دارند تا جادوگر بدجنس را شکست بدهند. ولی لانا به تنهایی از پس این کار برنمی‌آید. آیا لانا می‌تواند قبل از اینکه خیلی دیر شود هریسون را متقاعد کند تا دوباره قصه‌ها را باور کند و با او هم‌سفر شود؟

خواندن کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روزی که در افسانه پریان افتادم

«اگر دربارهٔ لیتِل هیل‌کات، دهکده‌ای که لانا در آن زندگی می‌کرد، چیزی برای گفتن وجود می‌داشت این بود که: این دهکده هرگز تغییر نکرده بود. هنگامی که آنها از کلبه‌شان به‌سمت پایین تپه می‌راندند، همهٔ چیزهایی که لانا می‌دید بی‌نهایت آشنا بود. همان صندوق پست قرمز قدیمی، در بیرون فروشگاه روستا مثل نگهبان ایستاده بود و همان ردیف از خانه‌های کج قدیمی که تهدیدی برای سقوط روی مدرسهٔ کوچک روستا بود. در انتهای خانه‌های هیل‌کات، خانه‌ای بود با پرچین بلند سرسبز که هر تابستان خانوادهٔ گاتکومب در آن میزبان جشن روستا بودند.

اما وقتی آنها وارد روستا شدند، لانا نمی‌توانست چیزی را که با چشم‌هایش می‌دید باور کند. حق با مادرش بود: آنجا، که لانا مطمئن بود تا دیروز جز علف چیزی در آن نبود، بزرگ‌ترین فروشگاه جدید قرار داشت. یک جادهٔ تازه آسفالت‌شده آنها را از مسیر خارج کرد و از راه یک طاق آجری درست‌وحسابی، وارد یک پارکینگ خیلی بزرگ با درخت‌ها و گیاهانی که به‌صورت منظم کاشته شده بودند، کرد.

مادر درحالی‌که در یکی از جای پارک‌های تازه مشخص‌شده پارک و ماشین را خاموش می‌کرد، پرسید: «خب، نظرت چیه؟»

لانا که به ساختمان جدید براق خیره مانده بود، پرسید: «این دیگه از کجا اومده؟»

مادر که کم‌کم صدایش داشت محو می‌شد و به نظر می‌رسید گیج شده است، گفت: «نمی‌دونم. گمون می‌کنم اونها وقتی که هوا بد بوده و همه توی خونه‌هاشون بودن این رو ساختن؟ اما آخه چه‌جوری می‌شه بدون اینکه کسی متوجه بشه این کار رو بکنن؟ ولش کن، می‌خوای بریم داخل و نگاهی بندازیم؟»

هر دو از ماشین پیاده شدند و به‌طرف در ورودی رفتند. مادر اولین چرخ‌دستی را از یک ردیف عظیم از چرخ‌دستی‌های خرید جدید برداشت و به‌طرف درهای اتوماتیک رفت.

وقتی که لانا به او رسید، مادر داشت چرخ‌دستی خرید را با دستمال‌های توالت پر می‌کرد.

مادر به‌آرامی گفت: «این رو ببین! بیست‌وچهار پنس برای چهل‌وهشت‌تا رول دستمال! تازه سه لایه هم هست. تا وقتی فرصت داریم باید سریع هرچی می‌خوایم برداریم. به‌محض اینکه همه بفهمن، اینجا غارت می‌شه.»

لانا که تلاش می‌کرد مشتاق به نظر برسد جواب داد: «عالیه! اما واقعاً ما این‌همه دستمال‌کاغذی می‌خوایم؟»

مادر با صدایی حاکی از تعجب گفت: «این چیه؟ نوزده‌تا جعبه فویل آلومینیومی بخرید و بیست پنس پرداخت کنید؟ باور کردنی نیست، چه قیمت خوبی داره!»

لانا پرسید: «می‌تونم برم و بخش کتاب‌ها رو پیدا کنم؟»

مادر در دنیای خودش و زیر لب زمزمه می‌کرد: «نمی‌تونه درست باشه، سی‌وشش بسته زغال قیمتش سی پنس؟ نمی‌دونم شاید اشتباه چاپیه؟»

لانا می‌خواست بگوید که آنها باربیکیو ندارند، اما فکر بهتری داشت. وقتی مادرش مشغول خرید بود، او به‌آرامی جیم شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۳۴۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۲۹,۵۰۰
۲۰,۶۵۰
۳۰%
تومان