دانلود و خرید کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم
معرفی کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم
کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم، رمانی جذاب نوشتهٔ پائولو کوئیلو، دربارهٔ سفر مردی به یک دهکدهٔ دور افتاده است. این کتاب صوتی با ترجمهٔ بهناز سلطانیه و صدای مریم رادپور منتشر شده است.
درباره کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم
کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم داستان یک هفته زندگی مردم دهکدهٔ ویسکوز است که باید تصمیم مهمی بگیرند. در این دهکده مردی از گذشته تاریکش فرار کرده و زنی به دنبال خوشبختی است. مردم دهکدهٔ ویسکوز باید در یک هفته، سرنوشت خودشان را مشخص کنند. مردی با ۱۱ شمش طلا به دهکده میرسد. او میخواهد جواب سؤال همیشگیاش را پیدا کند؛ آیا انسانها ذاتاً نیک هستند یا پلید؟ برای پیداکردن جواب این سؤال اهالی دهکده با امتحان دشواری روبهرو میشوند.
در این داستان در یک سو خدا و در سوی دیگر، شیطان قرار دارد. دو نماد از خیر و شر.
شنیدن کتاب صوتی شیطان و دوشیزه پریم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران آثار پائولو کوئیلو از شنیدن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره پائولو کوئیلو
پائولو کوئلیو در سال ۱۹۴۷ به دنیا آمد. وی نویسندهٔ معاصر برزیلی است. رمانهای او بین مردم در کشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است. او از سال ۲۰۰۷ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع فقر و گفتگوی بینفرهنگی است. بسیاری از آثار این نویسنده، داستانهایی هستند که با رویکردها و درونمایههای روانشناسانه طراحی و نوشته شدهاند.
کوئیلو در اغلب کتابهایش به موضوع عشق و ایمان میپردازد. رمان کیمیاگر، مشهورترین کتاب او و یکی از رمانهای بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم در جهان است.
بخشی از آثار پائولو کوئیلو عبارتاند از:
تئاتر برای آموزش، بایگانی جهنم، خاطرات یک مغ، کیمیاگر، بریدا، عطیه برتر، والکیریها (دیدار با فرشتگان)، مکتوب، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، کوه پنجم، نامههای عاشقانه یک پیامبر، مبارزان راه روشنایی (راهنمای جنگجوی نور)، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، کلمات اساسی، شیطان و دوشیزه پریم، داستانهایی برای پدران، فرزندان و نوهها، جن و گلهای رز، سفرها، کمان گیر، هستی (زندگی) و... .
بخشی از کتاب شیطان و دوشیزه پریم
«همانطور که برتا میپنداشت، مرد غریبه وارد مهمانسرا شد و پیرزن با خود فکر کرد بهتر است آمدن مهمان ناخوانده را به کشیش ده اطلاع دهد، اما باز با خودش فکر کرد کشیش ده به حرفهای او گوش نخواهد داد و خواهد گفت این حرفها فقط توهّمهای افراد پیر و سالخورده است.
پس حالا فقط باید انتظار میکشید که چه پیش خواهد آمد. شیطان که برای ضربهزدن به زمان نیازی ندارد؛ درست مثل طوفان، گردباد و بهمن که تنها در عرض چند ساعت درختان دویستساله را از ریشه بیرون میکشند.
ناگهان پی برد که تنها دانستن اینکه نیروی شر وارد ویسکوز شده است، وضعیت را دگرگون نمیکند، زیرا شیاطین هر لحظه پدیدار و ناپدید میشوند، بدون اینکه حضورشان موجب نابسامانی شود. آنها مدام در کمینند؛ گاهی تنها برای سروگوش آبدادن و گاهی هم برای آزمودن روح انسانها ظاهر میشوند. البته آنها خیلی پیگیر نیستند، هدفهای خود را بهسادگی تغییر میدهند و همواره پا به میدان مبارزهای میگذارند که برایشان ارزشمند باشد. برتا با خودش فکر کرد: «ویسکوز هیچچیز جالبتوجه و خاصی ندارد که کسی را بیش از یک روز در آن نگهدارد، چه برسد به جلبتوجه موجودی با مشغله و اهمیتی چون سفیر تاریکیها!»
برتا کوشید به موضوع دیگری فکر کند، اما تصویر مرد غریبه از ذهنش دور نمیشد. کمکم آسمانی که تا لحظهای پیش صاف و آبی بود، پر از ابر شد.
با خود فکر کرد: «طبیعی است، چون همیشه هوای این فصل همینطور بوده است و هیچ ربطی به آمدن غریبه به ده ندارد، این مسئله کاملاً اتفاقی است.»
در همان هنگام، نخست صدای غرش یک تندر در دوردست و سپس صدای سه تندر دیگر به گوشش رسید. بیتردید باران در راه بود، اما از سوی دیگر، اگر سنتهای قدیمی روستا را باور میداشت، باید میپذیرفت که غرش تندر همان صدای خشم خداوند است که از بیتفاوتی انسانها نسبت به حضورش شاکی است.
«شاید بهتر است کاری بکنم، چون چیزی که منتظرش بودم، دارد اتفاق میافتد!»
چند لحظه حواسش را متمرکز بر چیزهایی کرد که در اطرافش میگذشتند. ابرها بر فراز ده انبوهتر و متراکمتر میشدند و دیگر از صدای غرش تندر خبری نبود. برتا بهعنوان فردی معتقد، سنتها و خرافات را باور نداشت، بهویژه خرافاتِ ویسکوز را که ریشه در تمدن کهن سلتهایی داشتند که زمانی در آن منطقه ساکن بودند.
با خود گفت: «تندر یک پدیدهٔ طبیعی است و اگر خدا بخواهد با بندگانش سخن بگوید، از چنین راههایی بهره نمیگیرد.»
در همین اندیشه بود که آذرخشی بالای سرش درخشید، از جا برخاست، صندلی خود را برداشت و پیش از بارش باران به درون خانه رفت، اما حالا دیگر هراسی بیدلیل در دلش چنگ انداخته بود که علتش را نمییافت.»
زمان
۷ ساعت و ۵ دقیقه
حجم
۳۸۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۵ دقیقه
حجم
۳۸۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خودم هم که مدام از پائولو کوئیلو میگفتم نمیدونستم که یک سه گانه داره به اسم های : کنار رود پیدرا نشستم و گریستم ، ورونیکا تصمیم دارد بمیرد ، شیطان و دوشیزه پریم. توی هرکدوم از داستان ها انسانی ساده ،
از کار های فوق العاده پائولو
ممنون از طاقچه عزیز بخاطر این طرح زیباشون
دوست داشتنی بود، ممنونم از رایگان کردن کتابهات طاقچه جون
حاکمی از مسیح پرسید: «استاد نیکسرشتم، چه کنم تا به حیات جاودانه دست یابم؟» مسیح پاسخ داد: «چرا مرا نیکسرشت مینامی؟ هیچ احدی جز پروردگار یکتا نیکسرشت نیست!» انجیل لوقا ۱۸ و ۱۹ شیطان و دوشیزه پریم همان گونه که در
فضای جذابی داره و صدای عالی به جز البته وقتی که طرف داره با خودش فکر میکنه که اونجا خیلی ضایع شده افکتش. داستان جالبیه هر چند ی سری چیزهای موهوم هم میگه دیگه داستان اما بیشتر بحث نمادسازی هست
جذاب نبود.گویندگی رو هم دوست نداشتم با اینکه فکر میکردم خیلی کتاب جالبیه ولی ازش خوشم نیومد گویندگیش هم خوب نبود
نویسنده سعی داره بگه که کاری که با «شر» شروع میشه هیچوقت منتهی به «خیر» نمیشه، حتی اگه نیت درستی پشتش وجود داشته باشه، یعنی نمیشه از یه درخت سیب، انتظار داشته باشید که بهتون موز بده، فقط به این دلیل
بی صبرانه منتظر هستم بقیه داستان را بشنوم دنبال کننده های این نویسنده تبحر داستان سرایی اون را میدونن
عالی و آموزنده