دانلود کتاب صوتی گزارش یک مرگ با صدای افشین هاشمی + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی گزارش یک مرگ اثر گابریل گارسیا مارکز

دانلود و خرید کتاب صوتی گزارش یک مرگ

امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی گزارش یک مرگ

کتاب صوتی «گزارش یک مرگ» از گابریل گارسیا مارکز و لیلی گلستان و افشین هاشمی - انتشارات نوین کتاب گویا. این کتاب را می‌توانید از طاقچه دریافت کنید.

کتاب «گزارش یک مرگ» نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز، روایت عجیبی است از زندگی آدمی که همه می‌دانند قرار است کشته شود، غیر از خودش! روایت به‌نوعی دست تقدیر را در ماجرا پررنگ می‌کند که این موضوع در فرهنگ ایرانی هم آشناست. رفت و برگشت‌های داستان بین زمان روایت و زمان وقوع حادثه، به خوبی بیان شده و خواننده را با خود همراه و درگیر روایت می‌کند. رمز موفقیت یک داستان جنایی، معمولا نقشهٔ بی نقص یک آدمکشی است؛ قتلی آن قدر فکر شده و با اجرایی دقیق که هیچ اثر و نشانی از مرتکب شوندهٔ آن باقی نماند. اما هیچ کدام از این ها را در رمان گزارش یک مرگ، اثر گابریل گارسیا مارکز، پیدا نخواهید کرد. در واقع، نبوغ مارکز در دستیابی به نقطهٔ مقابل موارد ذکر شده، نهفته است، توصیفی دقیق از قتلی با بدترین و ساده لوحانه ترین نقشه ی ممکن در تمامی تاریخچه ی ادبیات مدرن!

مردی با قصد سر درآوردن از حقیقت، به محله ای باز می گردد که 27 سال پیش، قتلی گیج کننده و توجیه ناپذیر در آن به وقوع پیوسته است. بایاردو سن رومن، تنها ساعاتی پس از ازدواج با دختری زیبا به اسم آنجلا ویکاریو، او را با بی آبرویی به نزد والدینش برده و تازه عروسش را ترک می کند. خانواده ی پریشان آنجلا، او را وادار به افشای هویت معشوق اولش می کنند. برادران دوقلوی او نیز، قصد کرده اند تا سانتیاگو ناصر را به جرم بی آبرو کردن خواهرشان بکشند.

این موضوع که دو برادر به همه می‌گویند که می‌خواهند سانتیاگو رو بکشند شاید به این دلیل است که می‌خواهند کسی پیدا شود و آنها را منصرف کند. کمااینکه یک بار این اتفاق می‌افتد و چاقوهایشان توسط سرهنگ ضبط می‌شود ولی در مرتبه بعدی کسی آنها را از این کار باز نمی‌دارد و آنها هم فکر می‌کنند با این کار شرافت خانوادگی خود را پس خواهند گرفت.

درباره کتاب گزارش یک مرگ

«گزارش یک مرگ» وقتی را روایت می‌کند که ۲۷ سال از اتفاق کشته شدن سانتیاگو ناصر گذشته است و حالا دوستش آمده و با شاهدان آن واقعه صحبت می‌کند تا تصویر درست‌تری از روایت را پیش چشم ما بگذارد. کتاب با عبارت «سانتیاگو ناصر، روزی که قرار بود کشته شود، ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد...» از همان اول تکلیف انتهای داستان را روشن می‌کند. خواننده می‌داند که این قتل اتفاق می‌افتد، اما متحیر داستان را پی می‌گیرد تا ببیند چطور حوادث دست به دست هم می‌دهند تا حادثه رخ دهد، بعد هم ذهنش درگیر گناهکار یا بی‌گناهی مقتول سرگردان می‌ماند.

سانتیاگو که مزرعه موروثی پدرش را اداره می‌کند فردی شاد و خوش‌قلب است البته در کتاب به عنوان کسی که زنها و دختران را آزار می‌دهد هم معرفی می‌شود. در آن سو برادران ویکاریو که دوقلوهای بیست و چهار ساله هستند طوری به هم شباهت دارند که تشخیصشان از هم سخت است. آن دو زمانی که در کمین سانتیاگو هستند به همه اهالی دهکده می‌گویند که قصد دارند سانتیاگو ناصر را به قتل برسانند. در واقع آخرین کسی که از این قصد مطلع می‌شود خود سانتیاگو است که توسط نامزدش در جریان قرار می‌گیرد و در هنگام فرار به داخل خانه خود توسط دو برادر سلاخی می‌شود.

اما اگر همه از نقشه برای کشتن یک انسان باخبر بوده اند، چرا هیچ کس تلاشی برای جلوگیری از آن نکرد؟ با پیشروی داستان به سوی پایانی غیرقابل توضیح، سوالات بیشتری در ذهن مخاطب شکل می گیرد و درنهایت، تمام یک جامعه و نه فقط دو آدمکش به میز محاکمه کشیده می شود. مارکز در گزارش یک مرگ، در مقایسه با دیگر داستان‌هایش، با تقلیل تخیل در داستان روایتی از مرگ آدمی بی‌گناه ارایه می‌دهد و در طول داستان عشق، قتل، تعصب و انتقام در هم می‌آمیزند. شخصیت‌پردازی‌هایی که مارکز در این داستان به دست داده، بسیار قابل توجه‌اند.

سانتیاگو در حالی کشته می‌شود که به نظر نمی‌رسد از بین بردن شرافت خانوادگی ویکاریوها کار او بوده باشد. در انتهای داستان می‌خوانیم که هرگز کسی حتی سانتیاگو را با آنخلا ندیده بود. چه برسد به اینکه این دو با هم سر و سری هم داشته باشد. در واقع شخص گناهکار احتمالاً کسی غیر از سانتیاگو بوده ولی وقتی برادران ویکاریو از آنخلا در مورد نام گناهکار سوال می‌کنند، آنخلا نام سانتیاگو را به زبان می‌آورد. شاید به این دلیل که فکر می‌کند کسی نمی‌تواند سانتیاگو را بکشد. هر چه باشد او از ثروتمندان دهکده است و چون از ریشه اعراب مهاجر است احتمالاً اعراب از او حمایت خواهند کرد.

کتاب گزارش یک مرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به آثار مارکز این اثر را از دست ندهند.

درباره گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز برنده کلمبیایی نوبل ادبیات، در سال ۱۹۲۸ در دهکده آرکاتاکا منطقه سانتامارای کشور کلمبیا متولد شده است. از این نویسنده شناخته شده آمریکای لاتین،‌ تا امروز آثار گوناگونی به فارسی ترجمه شده که از میان آنها می‌توان به رمان‌های «صد سال تنهایی»، «عشق سال‌های وبا»، «پاییز پدرسالار» و «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» اشاره کرد. کتاب صوتی «گزارش یک مرگ» با ترجمه لیلی گلستان و خوانش افشین هاشمی منتشر شده است

بخشی از کتاب گزارش یک مرگ

ظهر روزی از ماه اوت،در حالی که با دوستانش گلدوزی میکرد،حضور کسی را در نزدیکی خانه اش حس کرد.لازم نبود سرش را بلند کند تا بداند که آمده به من گفت:چاق شده بود موهایش بفهمی نفهمی ریخته بود،برای نزدیک دیدن محتاج عینک بود.اما خودش بود.به خداوندی خدا خودش بود!دیوانه شده بود.حتما مرد هم فکر کرده بود که او هم پیر شده،اما مرد،بر خلاف دختر،فاقد ذخیره ی عشقی بود که باعث تحمل میشد پیراهنش از عرق خیس شده بود،مثل همان بار اول روز جشن خیریه،همان کمربند و همان کیف های چرمی درز شکافته ی سگگ نقره ای را داشت.با یار دوسان رومان بی اینه به باقی کسانی که گلدوزی میکردند و مبهوت مانده بودند اهمیتی بدهد،یک قدم جلو آمد.کیف هایش را روی چرخ خیاطی انداخت و گفت:خب من آمدم.

زندگی مان از آن دوشنبه ی نحس زیر و رو شد و تا سالیان دراز نتوانستیم درباره ی چیز دیگری حرف بزنیم. آن روز همه چیز بوی سانتیاگو ناصر را می داد. هیچ کس بین ما نبود که بتواند بی این که دقیقا جا و ماموریتی را که تقدیر به او محول کرده بود بداند، به زندگی ادامه دهد. هرگز مرگ این چنین خود را از پیش اعلام نکرده بود.

به عقیده بازپرس رفتار او در آخرین لحظات عمرش دلیل بی‌گناهی‌اش بوده است. پدرو که به هنگام رویارویی با سانتیاگو ضرباتی مرگبار به او می‌زند، می‌گوید: «چیز غریبی بود. کارد پاک بیرون آمد. سه بار به او ضربه زدم و یک قطره خون هم ریخته نشد.» اما این پایان ماجرا نیست. سانتیاگو ناصر در آخرین دم با تن زخمی، با همان وقار همیشگی، در حالیکه اعضای داخلی بدنش را به داخل فشار می‌دهد، با چهره گندمگون و موی آشفته که از همیشه زیباترش کرده است، از راه خانه همسایه به خانه خود می‌رود و در حالیکه در این مسیر لبخند به لب دارد روی زمین می‌افتد. شاید به حماقتها و تعصبهای کورکورانه و بی‌منطقی می‌خندد که باعث شد در جوانی با زندگی‌اش خداحافظی کند. هر چه هست لبخند تلخی است.

معرفی نویسنده
عکس گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
کلمبیایی | تولد ۱۹۲۷ - درگذشت ۲۰۱۴

گابریل گارسیا مارکز در شهر آراکاتاکا در کلمبیا به دنیا آمد و هشت سال نخست زندگی‌اش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند. پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، هر دو داستان‌سرایان فوق‌العاده‌ای بودند، اما رویکرد آن‌ها در داستان‌گویی با یکدیگر بسیار تفاوت داشت. پدربزرگش به مارکز جوان داستان‌هایی درباره‌ی تاریخ، جنگ و مزارع موز محلی گفت. از سوی دیگر، مادربزرگ او زنی خرافاتی بود که به شدت به ارواح و جهان ماوراء طبیعی اعتقاد داشت و داستان‌هایی که برای مارکز تعریف می‌کرد نیز شامل همین مضامین بود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد