کتاب صد سال تنهایی
معرفی کتاب صد سال تنهایی
گابریل گارسیا مارکز در «صد سال تنهایی» به شرح زندگی شش نسل خانواده «بوئندیا» میپردازد که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود. داستان از زبان سوم شخص روایت میشود و با بیان جزئیات زندگی در دهکدهای که به زادگاه مارکز بیشباهت نیست، زندگی در کلمبیا را به خوبی به ذهن خواننده منتقل میکند. رمان صد سال تنهایی شاهکار مارکز محسوب میشود و در سال ۱۹۸۲ در کنار «عشق سالهای وبا» او را صاحب نوبل ادبیات کرد. سبک رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها میپردازد و شگفتیهای مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس میدهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ میدهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید. فرود آمدن گلهای زرد از آسمان، تولد فرزند دمدار در اثر ازدواج فامیلی، زنده شدن ارواح و گشت و گذار مردگان در خانه بوی رمدیوس و فرستادن مردها به کام مرگ توسط او، وجود پروانههای زردرنگ بالای سر مائوریسیا بابیلونیا که همراه او همه جا میروند، مردن پرندگان در اثر آمدن هیولا به دهکده و فاحشهخانه خیالی که همه حوادث در آن غیر واقعی است بخشهای جادویی این داستان را تشکیل میدهند. مارکز در چند جای رمان، زمان را به عقب میبرد اما این برگشت زمانی به گذشته تاثیری در انسجام روایتها ندارد و باعث پیچیدگی داستان نمیشود. بخشی از داستان: دون آپولینار موسکوته بازو در بازوی دخترش رمدیوس انداخته و در طول خیابان که با حلقههای گل تزیین شده بود، راه میرفت. مراسم آتشبازی و اجرای موسیقی نوازندگان، اهالی را سرگرم میکرد. رمدیوس لبخند میزد و برای مردمی که پشت پنجرهها ایستاده بودند و برایش آرزوی موفقیت میکردند، دست تکان میداد. آئورلیانو کت و شلوار تیرهای بر تن و چکمههای ورنی سگکداری به پا داشت و سالها بعد، با همانها در برابر جوخه اعدام ایستاد. لحظهای که دست همسر آینده خود را گرفت و به سوی محراب برد، چهرهاش رنگ پریده و بغض گلویش را گرفته بود، ولی رفتار رمدیوس بسیار ساده و در عین حال عاقلانه بود.
حجم
۴۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۸۳ صفحه
حجم
۴۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۸۳ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه کاوه می عباسی از زبان مبدا ترجمه شده و بهترین ترجمه موجود از این کتابه
داستان پیچیده پر شخصیت با اسامی تکراری ، در این رمان با نماد های زیادی برخورد میکنیم که دنیای واقعی یاداور حقایقی انکار نشدنی هستند . تلفیقی از جادو و تاریخ ....نمیشه گفت جذاب نبود ولی در کل من فقط
این کتاب چراغ روشنی در تاریکی های زندگیه و مرزهاتون و جابجا میکنه
کتاب درباره صد سال از زندگیه یه خانوادهس، پر از اتفاقات ناراحت کننده و عجیب و غریب، من دوبار خوندمش بار اول خوشم نیومد گفتم دوباره بخونم شاید نظرم عوض بشه ولی به آخر که رسیدم بازم به همون نتیجه
پراز شخصیت ها با سرکذشت هایی غم انگیز ... چنان ذهنم رو پر کرده که الان چندروزه از خواندنش میگذره ولی هنوز درگیرشم.
کتابیه که باید هشیار خونده بشه و از نظر من چالش برانگیزه و باید صبورانه خونده بشه تا روند و روابط بین شخصیت ها براتون واضح بشه(میتونید با دیدن شخصیت جدید ربطش رو به خانواده بوئندیا بنویسید یا توی اینترنت
خیلی جالبه،قشنگ بود.
اسم ها همه شبیه هم بود و خیلی رمان طولانیای بود.
عالیه
اگر قدر عمرتان را میدانید خواندن این کتاب را اصلا توصیه نمیکنم! حیف وقت و عمر! وقتی خواندم، خیلی دنبال نقد این کتاب گشتم اما هیچ نظر منطقی پیدا نکردم، عمدتا با دلایل سطحی از این کتاب تعریف کرده اند!