دانلود و خرید کتاب صوتی پرت و پلا
معرفی کتاب صوتی پرت و پلا
کتاب صوتی پرت و پلا نوشته ابراهیم رها (علی میرمیرانی)، طنزنویس ایرانی است، کتاب پرت و پلا ادامه کتاب دریوری این نویسنده است. نویسنده در این کتاب ادامه ماجراهای خانواده آقای معیری را تعریف میکند. این کتاب با صدای بازیگر مشهور رویا میرعلمی منتشر شده است.
درباره کتاب پرت و پلا
آقای معیری پیرمرد ۹۴ سالهای است که به دو چیز را خیلی دوست دارد، پیادهروی و دکترمصدق. در کتاب قبلی تا جایی خوانده بودید که معیری از آن آدمهایی بود که شناسنامه برادر مردهاش را صاحب شده بود. و این شناسنامه، وقتی او بعد از سالها زندگی در سلامت کامل، بیمار و بستری شد، برایش دردسرهایی در بیمارستان ایجاد کرد که بعد از مرگ نافرجامش هم گریبان بچههایش را گرفت. بله مرگ نافرجام، چون او درست یک ساعت بعد از این که به آن دنیا رفت با برگشتن محاسبات و معادلات خانوادهاش را به هم زد.
در کتاب پرت و پلا میشنوید که معیری ۹۴ ساله روز به روز سرحالتر میشود، بیماریهایش شفا پیدا کردهاند و عاشق دختری تازهجوان به اسم صدف میشود. او یک قرار ملاقات با میراث خوارهایش ترتیب میدهد تا تکلیف ارث و میراثش را مشخص کند اما او شرط و شروطی دارد که اگر بچههایش به آن عمل نکنند از ارث و میراث خبری نیست. آن هم ازدواج نوه کوچک خانواده است. هرچه در داستان با معیری پیش میروید اتفاقات عجیبتری در انتظار شما است.
این رمان داستانی هیجانانگیز است و لحظه به لحظه شما را با خود همراه میکند. در این کتاب همه نسلها نقش دارند و همین موضوع کتاب را برای همه جذاب میکند.
شنیدن کتاب پرت و پلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان طنز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پرت و پلا
معیری که گویا آن دنیا معاملهاش با حضرت عزراییل بههم خورده و برگشته بود، ورقِ تمام معادلات و محاسبات و مناسبات خانواده را نیز برگرداند!
پس از مراجعت به منزل، طبعاً اولین اقدام مراجعه به پزشک بود؛ اما اساساً کسی که بیست و چهار ساعت قبل یک آقای دکتر محترمی گواهی فوتش را صادر کرده باشد به این نیت که با طیب خاطر ببرند و چالش کنند طبعاً هیچ تمایلی به دیدن هیچ رقم روپوش سفید بر تن هیچ طبیب و حکیمی ندارد. این دو کلمهٔ «طبیب و حکیم» را خود معیری به کار میبرد و از ابتدا هم چندان اهل دوا و دکتر نبود. جز یکی دو سال آخر که آن هم از روی اجبار بود و اعتقاد داشت اهل خانواده بهزور «آمبولانسپیچ» کرده بودندش! حالا دیگر بعد از این اتفاقات قطعاً اگر بیمارستانی، کلینیکی، مطبی چیزی میدید راهش را کج میکرد و از آنطرف خیابان میرفت. در پاسخ به اصرار خانواده هم جهت استخلاص، یک «خودم به طبیب مراجعه میکنم» تحویل داد. قاطع هم گفت که پیله و پیگیر نشوند و در ضمن چون کسی از بزرگِ خاندان دروغ نشنیده یا کمتر شنیده بود، حرفش حکم سند داشت و حجت را تمام میکرد.
اهل خانواده رسماً گیج بودند. حتا خوشحال هم نبودند، فقط گیج شده بودند. حکم کسی را داشتند که در مسابقهٔ بوکس قهرمانی جهان دوازده راند پیاپی از شخصِ قهرمانِ جهان مشت خورده باشد. منگِ منگ! بیش از همه کاووس شوکه شده بود. با آن هیکل درشت، گویا زهرهٔ کوچکی داشت؛ چرا که هم لکنت گرفته بود و به شکلی محسوس تتهپته میکرد، هم بر اثر ترسِ ناشی از شوک و بازگشت ظفرمندانهٔ پدربزرگ از جهانِ باقی، رفتارهایی نامعقولتر از پیش پیدا کرده بود. مخصوصاً در حرف زدن که به معنی واقعی کلمه پرتوپلا میگفت. به دلیل داشتن قوت و قدرت بدنی، وقتی خواست به معیری که از بهشتزهرا و همنشینی با اهل قبور به منزل برگشته بود کمک کند تا از ماشین پیاده شود زیرلب به شکلی الکن گفته بود «دنیا بربربر... برعکس شده. از خوخوخونه میرن بهشتزهرا، از بهشتزهرزهرزهرزهرا که برنمیگردن خونه.» جمیع افراد خانواده معتقد بودند که «قبلاً اینقدرها هم خر نبود!» این جمله در یاد معیری ماند تا در اولین فرصت مقتضی و پس از تجدید قوا او را در جمع خطاب کند که «پسرجان! شما از خردورزی بهرهای نبردهای.» جملهٔ پدربزرگ تمام نشده بود که نوهٔ تنومند و هیکلدارش تلاش برای پاسخگویی را آغاز کرد «بَه بَه بَه...» فامیل به منظور جلوگیری از یک فاجعهٔ گفتاری پریدند وسط و کلامِ نیمهبریدهٔ این کوچکترین عضو خاندان را کامل بریدند «داره میگه بهبه از اینکه شما سلامتیتون رو دوباره به دست آوردین.» اما نوهٔ کوچک هر قدر تعقلش کم بود تلاشش زیاد به نظر میرسید و بالاخره توانست بگوید «بَهره که مالِ بانکه!» بعد هم معلوم نبود چرا اضافه کرد «حرف پیشکی مایهٔ شیشکی!!»
زمان
۴ ساعت و ۱۲ دقیقه
حجم
۳۴۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۴ ساعت و ۱۲ دقیقه
حجم
۳۴۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
فوقالعاده دلنشین بود. صدا و خوانش خانم میرعلمی هم عالی و زیبا بود.
من کتابو دوست داشتم و خیلی عالی بود شخصیت پردازی هم قشنگ چیده شده بود و درکل انقدر خندیدم که ریشه رفتم فقط اخرش یکم فیلم،ایرانی تموم شد که از جذابیت کتاب چیزی کم نمیکنه ممنون از طاقچه عزیز💖
از اواسطش معلوم بود انتهاش چیه و این از جذابیتش کاسته بود
فوق العاده بود واقعا عالی بود در حد نوشته های صادق هدایت بود
واقعا پرت و پلا
خیلی دلنشین بود،ساده و روان..