دانلود و خرید کتاب صوتی زنبوردار حلب
معرفی کتاب صوتی زنبوردار حلب
کتاب زنبوردار حلب اثر کریستی لفتری با ترجمه محمدصالح نورانیزاده و با صدای مهرداد مهماندوست منتشر شده است. این کتاب داستانی جذاب و عمیق درباره یک زن و شوهر است که در جنگ سوریه آسیبهای زیادی دیدهاند. آنها به دنبال راهی برای نجات زندگیشان میگردند. این کتاب برنده جایزه اسپن وردز شده است.
درباره کتاب صوتی زنبوردار حلب
نوری و افرا زن و شوهری هستند که در سوریه زندگی میکنند. شغل نوری زنبورداری است. این زن و مرد یک پسر به اسم سامی دارند که با آنها زندگی میکند. افرا دریا را خیلی دوست دارد و نقاش است. نقاشیهای او بسیار زیبا و دلربا هستند. زندگی به خوبی سپری میشود تا این که جنگ آغاز میشود. زندگی نوری و افرا در یک بمباران نابود میشود. جگرگوشهشان در جنگ کشته میشود و افرا بیناییاش را از دست میدهد. حاالا این خانواده افسرده و جنگزده در جستجوی آرامش دوباره، سفری را آغاز میکنند. آنها انگلستان را انتخاب کردهاند اما مسیر سفر بسیار دشوار است.
این اثر داستانی درباره امید، فرار از جنگ و مهاجرت و شروع یک زندگی تازه است.
شنیدن کتاب زنبوردار حلب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران ادبیات ضد جنگ مخاطبان این کتاباند.
درباره کریستی لفتری
کریستی لفتری در سال ۱۹۸۰ در لندن به دنیا آمد. پدر و مادرش اهل قبرس بودند که در زمان حمله ترکیه، به لندن آمدند. او زبان انگیسی و نویسندگی خلاق را در دانشگاه برونل خوانده و مدتی هم معلم زبان و معلم دبیرستان بوده است. کریستی تحصیلاتش را در رشته روانشناسی تکمیل کرده است. او کتاب زنبوردار حلب را زمانی نوشت که به عنوان داوطلب در یک مرکز پناهندگی یونیسف در آتن کار می کرد.
بخشی از کتاب زنبوردار حلب
وقتی از خواب بیدار میشوم شب شده است و در اتاقک انبار هستم. سرم به جاروبرقی فشرده شده است، چند کت بالای سرم آویزان است و کفشها و چکمهها به کمرم فشار میآورند. بلند میشوم و در راهرو راه میافتم. میتوانم صدای خروپف بقیهٔ ساکنان پانسیون را بشنوم. مرد مراکشی با صدای بلند خروپف میکند و وقتی از جلوی اتاقش رد میشوم، میبینم که ساعت جیبی برنزیاش از دستگیرهٔ در آویزان است. نگاهی دقیقتر به گلهای حکاکیشدهٔ روی قاب و صفحهٔ صدفی آن میاندازم که زیرش هم دو حرف نقش بسته است: الف. ل. عقربههای ساعت روی چهار گیر کردهاند. درِ اتاق دیوماند چهارطاق باز است. به پهلو خوابیده و پتویش را نصفهونیمه روی خود انداخته است. آهسته به داخل اتاق تاریکش میروم و دستم را روی کمرش میگذارم؛ انتظار دارم دو بال گلولهشده و برآمده را حس کنم که از پوست تیرهاش بیرون زدهاند، اما در عوض فقط دو جای زخممانند و زمخت را احساس میکنم که مثل جای سوختگی روی کتفهایش نقش بستهاند. چشمانم از اشک خیس میشوند، اما نمیگذارم جاری شوند. به او و رؤیاهایش فکر میکنم.
آه میکشد و به پهلو میچرخد. چشمانش را نصفهونیمه باز میکند و میگوید: «مامان.»
نجوا میکنم: «من نوریام. درِ اتاقت باز بود و پتو از روت رفته بود کنار. گفتم شاید سرما بخوری.»
مثل بچهای پتو را روی او میکشم و دو سمتش را مرتب میکنم. چیزی زیر لب میگوید و دوباره به خواب میرود.
به طبقهٔ پایین میروم و درِ شیشهای را باز میکنم و زیر نور ماه توی حیاط میایستم. حسگر متوجه حرکتم میشود و لامپ را روشن میکند. زنبور روی یکی از گلهای قاصدک خوابیده است. دستی روی موهایش میکشم، اما مراقبم که اذیتش نکنم و بیدار نشود. از اینکه میبینم هنوز زنده است و این حیاط کوچک را به خانهاش تبدیل کرده است شگفتزدهام. نگاهش میکنم که چطور میان گلها و کنار بشقاب آبشکر خوابیده است. یاد گرفته که چطور بدون بالهایش زندگی کند.
حالا دیگر میدانم که محمد نخواهد آمد. درک میکنم که خودم او را خلق کرده بودم، اما بادی میوزد و برگها را میلرزاند و سرمایی به هوا میبخشد که زیر پوستم نفوذ میکند و انگشتان کوچک محمد را در تاریکی حیاط تصور میکنم. خاطرهٔ او هنوز هم زنده است، انگار که بهطریقی، جایی در عمق قلبم، واقعاً جان داشته و زندگی کرده است. وقتی به این نتیجه میرسم، فکر سامی ذهنم را پر میکند. زمانی را به یاد میآورم که در اتاق کاشیآبی او را روی تخت خواباندم و کنارش نشستم و از روی کتاب، داستان بچگانهای برایش خواندم که در بازار پیدا کرده بودم. چشمانش از اشتیاق و انتظار برق میزدند و همزمان که داستان را برای او میخواندم، از انگلیسی به عربی ترجمهاش میکردم.
خندید و گفت: «آخه کی با کاه خونه درست میکنه؟ من اگه جاشون بودم با آهن خونه میساختم. از اون آهنهای خیلی محکم که باهاش سفینهٔ فضایی میسازند!»
چقدر دوست داشت به ستارهها
زمان
۹ ساعت و ۱۲ دقیقه
حجم
۵۴۵٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۱۲ دقیقه
حجم
۵۴۵٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
اصلا فکر نمیکردم اینقدر کتاب خوبی باشه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
بد نبود ولی جذابیت خاصی نداشت. گویندگی خوب بود . از اتفاقات سوریه و مسیر فرار از سوریه و مشکلات مهاجرت بود