دانلود کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق با صدای شکرانه کریم + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق اثر نوئل شاتله

دانلود و خرید کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق

نویسنده:نوئل شاتله
انتشارات:واوخوان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق

کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق داستانی لطیف و زیبا نوشته نوئل شاتله است که با ترجمه نازک افشار و صدای شکرانه کریم می‌شنوید. این داستان، ماجرای قرار ملاقاتی عاشقانه است که زندگی زنی به نام مارت را تغییر می‌دهد...

درباره کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق

نوئل شاتله در کتاب زنی به سرخی شقایق داستانی لطیف و عاشقانه نوشته است و زندگی پیرزنی به نام مارت را به تصویر کشیده است. او بعد از مرگ همسرش، تنها زندگی می‌کند. داروهایش را می‌خورد. دکترش را می‌بیند و گاهی اوقات هم از بچه‌ها و نوه‌هایش پذیرایی می‌کند. او زندگی کسالت‌بار روزمره‌ای دارد که درگیر کلیشه‌های همیشگی است اما کم‌کم، عاشق مردی هم سن و سال خودش می‌شود. 

این مرد هر روز سر ساعت ۳ بعداز ظهر به همان کافه‌ای می‌آید که مارت برای نوشیدن چای می‌رود. این عشق در زندگی یکنواخت مارت تغییری خوشاید ایجاد می‌کند و او را وا می‌دارد تا هر روز وقت و بی وقت به امید دیدن مرد به کافه برورد تا این که روزی مرد اتفاقی با مارت همصحبت می‌شود و به او پیشنهاد ملاقات می‌دهد؛ مدت‌هاست که ملاقات برای مارت، به قرار ملاقات با دکتر تقلیل یافته است. چه تغییر خوشایندی.

کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

زنی به سرخی شقایق داستانی است برای تمام زنان و برای تمام کسانی که از شنیدن یک داستان عاشقانه لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب صوتی زنی به سرخی شقایق

حالا او نقشه‌ای داشت. هدفی بسیار خاص. بعد از سال‌های متمادی که زندگی را بی‌هیچ میل و اشتیاقی گذرانده بود، حالا برای خودش هدفی داشت: رفتن به کافه سر ساعت سه. می‌خواست دو تا قهوه سفارش بدهد، یکی‌اش برای خودش.

__ دو تا قهوهٔ تلخ.

ولانتن انگار پر درآورد. خوشحال بود که این‌بار برای زن نوشیدنی‌ای می‌آورد غیر از آن دمنوش‌های همیشگی.

وقتی مارت سفارشش را داد، ولانتن کمی مردد ماند. خواست بپرسد: «دو تا قهوه؟» ولی ترجیح داد چیزی نگوید.

مارت از جسارت خودش خنده‌اش گرفت.

دو فنجان قهوه سر رسیده بود و حالا نوبت مارت بود که معذب سر جایش بماند: مرد نیامده بود. در صحنه‌ای که بارها و بارها پیش چشم خود مجسم کرده بود، حتی یک لحظه هم فکر نیامدن مرد را نکرده بود.

همیشه وقتی سر ساعت سهٔ بعدازظهر درِ کافه را باز می‌کرد، مرد آنجا سر میزش نشسته بود. چهرهٔ مشتریان اندک کافه را می‌کشید و سگ هم کنار پایش خوابیده بود. امروز هم او باید آنجا می‌بود.

مارت خشکش زده بود. نمی‌فهمید چه خبر است. چیزی بود بیش از یأس و سرخوردگی. یأس احساسِ وقت‌هایی بود که بچه‌ها، البته بیشتر سلین تا پل، تلفن می‌زدند و می‌گفتند نمی‌توانند بیایند دیدنش. وقت‌هایی که او عصرانه تدارک دیده بود و کوکاکولای نوه‌ها را هم خریده بود و در یخچال گذاشته بود. یا وقت‌هایی که درد پای چپش، درست یک ساعت بعد از خوردن داروهای شب، از خواب بیدارش می‌کرد و شک می‌انداخت به جانش که دواهایش را خورده یا نه. خوردن داروها دیگر برایش حکم یک آیین را پیدا کرده بود، یک ورزش روحی روزمره.

اما این‌بار مارت حس می‌کرد به او خیانت شده. حس می‌کرد تحقیر شده. خیانت، چون مرد نیامده بود و حقارت، چون خودش آنجا بود. دو فنجان قهوهٔ پیش رویش که بخار ازشان بلند می‌شد صحنهٔ مسخره‌ای ساخته بودند. کدام‌شان مال او بود؟

دوباره تصاویری را که صبح جلو چشم آورده بود مرور کرد:

او، بانویی باوقار، که به‌سمت میز مرد می‌رود و در پی‌اش ولانتن قهوه‌ها را سر همان میز می‌بَرد. مرد، دستپاچه و ذوق‌زده، بلند می‌شود و تعظیمی به مارت می‌کند و دعوتش می‌کند بنشیند. مارت با ظرافت به مرد می‌گوید: «من یه قهوه به شما بدهکار نبودم؟» مرد هول‌هولکی اما با متانت شال ابریشم سفیدش را دور گردنش گره می‌زند و می‌گوید: «ای بابا، خانم محترم! من به شما بدهکارم،‌ بابت اون لحظهٔ خوش نوشیدن قهوه.»

البته که مارت حسابی از دست خودش عصبانی بود. شاید آن تصورات به‌کلی چیز مسخره‌ای بود. ایدهٔ مضحک سفارش دادن دو فنجان قهوه، صحنهٔ احمقانه‌ای که به‌دقت در ذهنش کارگردانی کرده بود، درست مثل یک بچهٔ بازیگوش و خیال‌پرداز.

«احساساتی»... این کلمهٔ لعنتی را بارها و بارها شنیده بود. اوایل وقتی دختربچه‌ای بود حساس و عجیب‌وغریب از زبان پدرش که پیگیر خصوصی‌ترین رؤیاهای کودکی‌اش بود این کلمه را شنیده بود. بعد هم از ادموند که با سخت‌گیری و تکبرش آخرین بارقه‌های احساس را در وجود مارت خفه کرد.

نظرات کاربران

استودیوس
۱۴۰۰/۰۶/۲۵

فرار از روزمرگیهایی ک مثل زنجیر کهنه زنگ زده دست و پامونو بسته...در هر سنی رخ بده شیرین و هیجان انگیزه..داشتن ی همنشین پر احساس و بودن در کنار ادمی با امواج مثبت میتونه در هر سنی عاشقت کنه..و اینها

- بیشتر

زمان

۲ ساعت و ۴۸ دقیقه

حجم

۱۵۴٫۹ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۲ ساعت و ۴۸ دقیقه

حجم

۱۵۴٫۹ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان