کتاب می توانی اگر بخواهی
معرفی کتاب می توانی اگر بخواهی
کتاب می توانی اگر بخواهی اثری از جول اوستین با ترجمه علی محمدی مطلق است. این کتاب به بررسی هشت ویژگی انکارناپذیر یک برنده میپردازد و به شما کمک میکند تا با شناسایی این ویژگیها به یکی از برندهها تبدیل شوید.
درباره کتاب می توانی اگر بخواهی
جول اوستین همان کشیش خندهرویی است که با خطابهها و آثارش مردم بسیاری را در سراسر جهان، به زندگی امیدوار کرده است. او در این کتاب به سراغ ویژگیهایی میرود که افراد برنده دارند. ویژگیهایی که افراد معمولی را از دیگران متمایز میکند و کاری میکند که به موفقیت برسید. اما این ویژگیها چه هستند؟
اوستین معتقد است همه ما برندهای درون خودمان داریم اما این برنده خیلی اوقات از قدرت خداوند غافل میشود و اجازه میدهد ترسها و ناامیدیها بر وجودش چیره شوند. خیلی اوقات دست از تلاش کردن میکشد و یا به خاطر حرف دیگران، خودش را تباه میکند. اما دیگر بس است.
کتاب می توانی اگر بخواهی ما را با ویژگیهایی آشنا میکند که با به کار بستنشان میتوانیم دوباره به همان برنده قدرتمندی تبدیل شویم که موفقیت همیشه از آن اوست. این اصول، برگرفته از اصولی هستند که خود نویسنده نیز آنها را در زندگیاش به کار بسته است و نتیجه آن را به چشم دیده است. فقط کافی است باور کنیم که هرآنچه برای موفق شدن نیاز داریم در وجود خودمان داریم. به این ترتیب در مسیری به سوی موفقیت قرار میگیریم و هرچه را میخواهیم به دست میآوریم.
کتاب می توانی اگر بخواهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب می توانی اگر بخواهی را به تمام دوستداران کتابهای حوزه موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
دربارهی جول اوستین
جول اوستین با نام کامل جول اسکات اوستین، واعظ، کشیش تلویزیونی، نویسنده و کشیش ارشد در کلیسای لیک وود، ۵ مارس ۱۹۶۳ متولد شد. این کلیسا بزرگترین کلیسای پروتستان در شهر هیوستن ایالت تگزاس آمریکاست. خطابههای تلویزیونی او توسط بیش از ۷ میلیون بیننده در هفته و بیشتر از ۲۰ میلیون نفر در ماه در بیش از ۱۰۰ کشور دیده میشود.
جول اوستین تا به حال هفت کتاب منتشر کرده است که همگی در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار داشتند. مردم جهان او را با نام مستعار کشیش خنده رو میشناسند.
بخشی از کتاب می توانی اگر بخواهی
اگر دیگران شما را درک نمیکنند، اشکالی ندارد. نگران نباشید که کسی به خاطر اینکه مطابق انتظارات او نبودهاید از دست شما ناراحت شود. اگر شما دوستی را از دست بدهید، فقط به این دلیل که به او اجازه ندادهاید به شما دستور دهد، در حقیقت نیازی به او نداشتهاید و آن فرد یک دوست واقعی نبوده است.
اگر دیگران از روی حسادت و عیبجویی در مورد شما صحبت میکنند تا شما را بد جلوه دهند، اجازه ندهید این کارشان شما را تغییر دهد. شما به تأیید آنها ابداً نیازی ندارید، زیرا تأیید خداوند را دارید.
اگر خود را از بند اینکه دیگران چه فکری دربارهتان میکنند آزاد کنید و شروع کنید آن کسی باشید که خدا میخواهد و برای همان آفریده شدهاید، آنگاه به مرحلهٔ جدیدی وارد میشوید. ما وقت زیادی صرف میکنیم تا دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم، تا تأیید آنها را بگیریم و مدام از خودمان میپرسیم اگر من این شغل را بگیرم، یا این لباس را بپوشم، یا خانهام را ببرم به فلان محله، بقیه چه فکری میکنند.
به جای اینکه راه خودمان را برویم و کار خودمان را بکنیم، معمولاً بر اساس چیزهای سطحی تصمیم میگیریم. شنیدم که کسی میگفت در بیست سالگی برایمان مهم است که بقیه چه فکری راجع به ما میکنند. در چهل سالگی برایمان مهم نیست که بقیه چه فکری راجع به ما میکنند و در شصت سالگی متوجه میشویم که اصلاً کسی راجع به ما فکری نمیکند!
اگر متحمل صدمات، ناکامیها و شکستهایی شدهاید، باید از ذهنتان در مقابل آنها حفاظت کنید. مراقب چیزهایی که در طول روز به ذهن شما میآیند باشید. حافظه شما بسیار قدرتمند است.
ممکن است هنگام رانندگی خاطره خوشی از بودن با فرزندتان را به خاطر بیاورید. شاید پنج سال پیش اتفاق افتاده باشد. اینکه ناگهان پریده بود توی بغل شما یا کار بامزهای کرده بود. زمانی که آن لحظه را به خاطر میآورید، لبخندی بر لبان شما مینشیند. باز همان احساس را تجربه میکنید؛ به همان تازگی و همان لذت، درست مثل اینکه همین الان دوباره دارد اتفاق میافتد.
از طرفی هم شاید دارید از روزتان لذت میبرید و همهچیز مرتب است، خیلی بیمقدمه یک اتفاق ناراحتکننده را به یاد خودتان میآورید، زمانی را به یاد میآورید که با شما بد رفتار شده یا چیزی ناگوار برای شما پیش آمده است. خیلی سریع ناراحت و دلسرد میشوید و شور و شوقتان را از دست میدهید.
در دو شرایطی که ذکر شد چه چیزی شما را ناراحت کرد؟ مرور خاطرات بد. چه چیزی شما را خوشحال کرد؟ مرور خاطرات خوب. تحقیقات نشان میدهد که ذهن شما بهطور طبیعی به سمت چیزهای منفی کشش دارد. بر اساس این تحقیقات، عمل پردازش خاطرات مثبت و منفی توسط دو بخش جداگانه از مغز صورت میگیرد. خاطره منفی فضای بیشتری را میگیرد، زیرا چیزهای بیشتری برای پردازش وجود دارد. به این علت شما وقایع منفی را بیش از وقایع مثبت به یاد میآورید.
تحقیقات میگوید که یک شخص گمکردن پول را بیشتر و راحتتر از پیداکردن پول به خاطر میآورد. چیز منفی اثر بزرگتر و وزن بیشتری نسبت به مثبت دارد.
من خودم این را تجربه کردهام. بعد از هر سخنرانی وقتی از سکو پایین میآمدم، صدها نفر به من میگفتند: «جوئل! امروز کارت فوقالعاده بود. خیلی چیزها یاد گرفتیم.» اما من احتمالاً فقط همان یک نفری که میگفت: «من هیچچیز نفهمیدم. این حرفها که به درد من نمیخورد.» را به خاطر میآوردم.
در گذشته نظرات منفی تمام فکر من را به خودش مشغول کرده بود. در ذهنم مدام با آنها بازی میکردم. این طبیعت انسان است. این شیوهای است که خاطرات منفی در ذهن ما ذخیره میشوند. خاطرات بد فضای بیشتری از ذهن را اشغال میکنند.
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
نظرات کاربران
خوندنش رو توصیه میکنم خصوصا به افرادی که در شرایط نا امید کننده و سخت هستند این کتاب کمک میکنه تا امید و ایمان رو بیشتر کنیم
اگه آدمهای دو وبرتون رو غربال نکردین یا دور و برتون خیلی شلوغه بهتون پیشنهاد میکنم حتما این کتابو بخونین،به کمک این کتاب میتونین آدمهای اطرافتون رو بررسی کنین و آدمهایی که وقت و پول شما رو ازتون میگیرن ولی
خوب معنی میکنه اما تکراریه خوبه اما زیاد شنیدیم
عالی بود، مفهوم رو قشنک به خواننده میرسونه
خیلی کتاب عالی است ارزش خواندن را دارد