کتاب به خاطر بوفالوها
معرفی کتاب به خاطر بوفالوها
کتاب به خاطر بوفالوها نوشته سهیل سرگلزایی است. این کتاب روایت جذابی است از دو سفر، سفری در دنیای حقیقی و سفری در دنیای درون. کتاب به خاطر بوفالوها را نشر طرحواره منتشر کرده است.
درباره کتاب به خاطر بوفالوها
داستان در فصل اول و دوم با دو سفر شخصیت اصلی را به ما نشان میدهد، در ابتدا مردی را میبینیم که بیآنکه بداند چرا راهی سفرهای مختلف میشود، این بار مقصدش چابهار است در راه با وانتش ایستاده و منتظر روشنایی روز است تا حرکت کند، خودش نمیداند چرا سفر میکند، برای خودش دیل میآورد اما گویی به دنبال خودش میگردد، بخش دوم درباره خوابهایش است، سفری درونی درباره بخشی از هویتش که چیزی از آن نمیداند، صدای زنی مرموز که در خواب هایش تکرار میشود.
خواندن کتاب به خاطر بوفالوها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به خاطر بوفالوها
ساعت دو یا سهی صبحه و وایستادم توی یکی از این استراحتگاههای بین راهیِ جاده که بنزین، سیگار و چای میفروشن. رانندگی شب رو دوست ندارم. نور ماشینهایی که از لاین مقابل حرکت میکنن، چشمم رو آزار میده و مدام باید خودم رو از گیجیای که تاریکی و جاده به وجود میارن بیرون بکشم. نه که از گیجی بدم بیاد. از اینکه مدام گیجی رو به هوشیاری تبدیل کنم بدم میاد. دوست دارم وقتی گیج میشم تا تهش برم. یک میل جنونآمیز دارم به "تا تهش" رفتن. همیشه داشتم. واسه همین از رانندگی شب خوشم نمیاد. چون هرلحظه ممکنه تا ته گیجی برم. ماشین رو جلوی یک مغازه، جوری پارک میکنم که بتونم پشتش بشینم و جاده رو تماشا کنم. مغازهی کم نور و کثیفیه که نور مهتابی کدری روشنش کرده. صاحب مغازه که یک مرد تپل و کچله با یه سبیل پر پشت، پشت دخل مشغول چرت زدنه. رو به روش یک تلویزیونِ روشنه که تکرار یک مسابقهی لوس رو نشون میده! هیچی غمگینتر از این صحنه نیست. صحنهی یک مغازهی خاک گرفته که صاحبش جلوی یک تلویزیون قرمز کوچیک خوابش برده و سوز سرمای یک شب زمستونی رو با یک اجاق گاز روشن جلوی پاش تحمل میکنه. اگر آدمهای توی تلویزیون شاد، رنگی و خوشحال باشن این غمانگیزی چند برابر هم میشه. چون دو تا حالت بیشتر نداره؛ یا دارن بهت دروغ میگن یا توی یک دنیای خوشحال، تو یه زندگیِ آشغالی داری و هر دوی اینها آزاردهندهاند. دم در مغازه یک میز سفید پلاستیکی گذاشتن که روش یک سماور بزرگِ صنعتیه و یک مقوای چروکیده که روش با یک خط خرچنگ قورباغه نوشتن: «آبجوش، چای، اسپرسو موجود است.»
زل میزنم به بخار آبی که از سماور بلند میشه و بعد از کمی پیچ و تاب خوردن، توی سیاهی شب گم میشه. دیدن این حجم از بخار آب توی یک شب سرد زمستون یکمی آدم رو گرم میکنه. دیدن کلمهی چای روی مقوا هم بهم احساس امنیت میده. ما ایرانیها کانون خونه و خانواده رو با چای گرم نگه میداریم. همین باعث میشه که یک ایرانی حاضره یک اسپرسو آشغال بخوره اما از چای کیسهای بیکیفیت با تمام وجودش متنفره. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم صاحب مغازه رو از خواب بیدار میکنم و ازش چای با نبات میگیرم و روی وانت ماشینم میشینم.
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
نظرات کاربران
ازاونجایی که با شخصیت داستان خیلی حس نزدیکی داشتم ،حرف ها واحساساتش کاملا برام قابل ملموس ودرک بود وبی نهایت ازین نزدیکی لذت بردم .لحن بیان خیلی صمیمی وروان ودوست داشتنی بود ،داستان خیلی کشش داشت طوری که پیوسته خوندمش
یه کتاب فوقالعاده که یه بار خواندنش کافی نیست و خیلی ذوق کردم که نویسندگان معاصر کشورم چنان قلم جذابی دارند
به خاطر بوفالوها به قدری جذاب بود که همهاش رو یکنفس خوندم و بین خوندنش حتی نیمساعت هم فاصله نیفتاد. روون و پرهیجان و ماجراجویانه بود و نمیشد کنارش گذاشت. داستانش هم به نحوی رئالیسم جادویی بود و سبک خاصی
نگارش و توصیف دغدغه ها و تصورات و حتی کنجکاو کردن خواننده جالب بود اما رها کردن خواننده و منفعل گذاشتن او با کلی جالب نبود . اینکه راز ایدا چی بود؟ چرا سهیل رو کشت؟ و چرا وقتی گم شد از خانه
بعد از مدت ها دوباره داستان خوندن رو شروع کردم و خیلی خوشحالم که انتخاب درستی کردم. کتاب فوق العاده ای بود . آثاری که جملات موندگار توی ذهنمون حک میکنن یعنی با وجودمون ارتبط عمیقی برقرار کردند. این جمله
بسیار عالی بود. فقط ای کاش متن یک بار ویرایش صوری میشد.
کتاب پر کشش و جذابیه از اون داشتانایی که توش پر از حرفه
میشه فهمید خیلی از لحظه ها واقعا زندگی شده حس صداقت و طرز نگاهش برام خوشایند بود کتاب راحت و قشنگیه