دانلود و خرید کتاب طلای سیاه در مس داستان نسیم خلیلی
تصویر جلد کتاب طلای سیاه در مس داستان

کتاب طلای سیاه در مس داستان

نویسنده:نسیم خلیلی
انتشارات:نشر خزه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب طلای سیاه در مس داستان

کتاب طلای سیاه در مس داستان نوشته نسیم خلیلی است. این کتاب درآمدی بر بازتاب نفت و غرب در ادبیات داستانی و خاطرات ایرانیان است. کتاب طلای سیاه در مس داستان را نشر خزه منتشر کرده است.

درباره کتاب طلای سیاه در مس داستان

قصهٔ نفت در ایران شاید بیش از هرچیز به کتابچی‌خان برگردد که لابد نیاکانش اهل کتاب و کلمه و روایت بودند و او اما متصدی ادارهٔ گمرک ایران، که وقتی با بازرگانی به نام سر دروموندولف آشنا شد، دربارهٔ ذخایر نفت در غرب ایران با او حرف زد و پیشنهاد کرد به ایران بیاید و ببیند اگر چاه بزند آیا به نفت خواهد رسید؟ موندولف که مثل بیشتر غربی‌ها می‌دانست که سال‌ها پیش باستان‌شناس فرانسوی، دمورگان هم از احتمال وجود ذخایر نفت در دل خاک‌های ایران حرف زده است، با ویلیام ناکس دارسی وارد گفتگو شد و پیشنهاد کرد که برای سرمایه‌گذاری نفتی به ایران سفر کند. دارسی به ایران آمد و در سفرهایش به جنوب غرب ایران، مسجدسلیمان و شوشتر، آتشکده‌هایی دید با آتشی فروزان و گاهی هم آثاری از نفت و خروج آن از درز و شکاف سنگ و صخره‌ها؛ همه‌چیز به قصه می‌مانست و شبیه افسانه‌ها بود و تنها زمانی صورتی از واقعیت به خود گرفت که به پیشنهاد دارسی یک زمین‌شناس خبره به نام ه.ت. برلز و دستیارش، دالتون به ایران آمدند و با مطالعهٔ زمین در ایران نوید دادند که در این خاک می‌توان نفت استخراج کرد. این نوید همان و اکتشاف نخستین چاه‌های نفتی در ایران در سحرگاه پنجم خرداد ۱۲۸۷ خورشیدی همان؛ زمین را ۳۵۰ متر کندند و به نفت رسیدند و نفت از همان سپیده‌دم، نبض زندگی هزاران ایرانی را در دست گرفت و فشرد و این فشردن در جغرافیای خوزستان محکم‌تر از هرجای دیگری بود، چنانچه نوشته‌اند: «وقتی فوران چاه شماره یک مسجد سلیمان به جهانیان اعلام شد، خوزستان به دروازهٔ ورود مدرنیسم به ایران تبدیل شد این تاصثیر در ادبیات هم نمود پیدا کرد و این کتاب قصد دارد این موضوع را بررسی کند.

خواندن کتاب طلای سیاه در مس داستان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب طلای سیاه در مس داستان

دولتی که توی دل مردم جا دارد، شماها نمی‌توانید با تبلیغاتتان ضایعش کنید. خیلی سعی کرده‌اید ولی نتوانسته‌اید. اشاره‌ای بکند، همه می‌ریزند توی خیابان. این را قبول نداری؟ گاه‌گداری آقای نعمتی می‌آید کاروانسرا و سرفرازمان می‌کند. قدمش روی چشم. کلی هم خوشحال می‌شوم. اما راستش با آنکه کلی ازش چیز یاد گرفته‌ام، اما همهٔ حرف‌هایش را دربست قبول ندارم. بعضی وقت‌ها حرف‌هایی می‌زند که کلهٔ آدم سوت می‌کشد. دولت ملی را می‌گوید نوکر اجنبی. مبارزهٔ ملی را می‌گوید خررنگ‌کنی. قرضهٔ ملی را می‌گوید کاسهٔ گدایی. و تازه می‌گوید خریدنش جایز نیست. آخر جان من! این حرف‌ها یعنی چه؟ شماها دارید با این کارهاتان، آب به آسیاب دشمن می‌ریزید. ببینم پس فرق شما با دربار و جمال امامی و دولت انگلیس چیست؟ آنها که هم دارند دولت را می‌کوبند... (آقایی، ۱۳۶۸: ۲۰۶)

و این در حالی است که صادق‌ترین و محکم‌ترین حامیان مصدق که در ادارهٔ امور سیاسی و به‌ویژه مسئلهٔ ملی‌کردن صنعت نفت در تاریخ معاصر و در همراهی با او پایمردی فراوانی کردند، نفتگران کوچک و محرومی بودند که در جنوب ایران و برای کمپانی نفت که سال‌ها پس از حضور دارسی در ید قدرت انگلیسی‌ها بود، کار می‌کردند و بازتاب چنین موضوعی را می‌توان بیش از هر قصه‌ای در روایت همسایه‌های احمد محمود بازیافت: «امروز نوار سفیدی رو سینهٔ جان‌محمد است، به پهنا و درازی دو انگشت. روی نوار نوشته شده صنعت نفت باید ملی شود... رو سینهٔ رانندهٔ نفت‌کش هم نوار است... چند تا از کارگران تلمبه‌خانهٔ شمارهٔ سه هستند که دسته‌جمعی می‌آیند تو، رو سینهٔ همه‌شان نوار هست. حالا همهٔ مردم شهر رو سینه‌هاشان نوار دوخته‌اند. یعنی از هر ده نفر دست کم هشت نفر.» (محمود، ۱۳۵۷: ۱۳۱-۱۳۲)

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۰ صفحه

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۰ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان