دانلود و خرید کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن بهزاد دانشگر
تصویر جلد کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

معرفی کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

تندتر از عقربه ها حرکت کن؛ روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ کتابی از بهزاد دانشگر است که  زندگی مدیر جوان موفق یک شرکت دانش‌بنیان به نام نوید نجات‌بخش را روایت می‌کند.

 درباره کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

این کتاب حاصل گفت‌وگوهای دانشگر و نوید نجات‌بخش و دیدارهای مکرر دانشگر از بهیار صنعت سپاهان در سال ۱۳۹۵ است.

شرکت دانش بنیان بهیار صنعت سپاهان با بیش از بیست سال سابقه در زمینه تولید تجهیزات پزشکی با فناوری بالا در شهرک علمی و تحقیاتی اصفهان مشغول به فعالیت است.

تندتر از عقربه‌ها حرکت کن روایتی از مسیر پر فراز و نشیب و پر چالش جوانی است که در جامعه امروزی نه ارثیه چندانی دارد و نه حاضر است برای موفق شدن شرکتش به احدی باج بدهد و رشوه بگیرد. چارچوب‌های خودش را دارد و با همان چارچوب‌ها که برگرفته شده از روایات بزرگان دین اسلام  و راهنمایی های علما و رهبر انقلاب است، تلاش می‌کندتا شرکتش را گسترش دهد. اما همه اطرافیان او  و مدیران دولتی دیگر چنین کاری را غیرممکن می‌دانند.

خواندن کتاب تندتر از عقربه‌ها حرکت کن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

تندتر از عقربه‌ها حرکت کن می‌تواند برای دانشجوهیان، مدیران اقتصادی و فرهنگی، استادان دانشگاه، شرکت‌های صنعتی  جذاب باشد و نقطه عطفی در پرشتاب‌تر شدن حرکت رو به جلوی‌ آنها ایجاد کند.

 بخشی از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

راهنمایی که بودم، یک کیف داشتم که بیشتر به توبره شبیه بود. ظرف غذا و توپ فوتبال را می‌گذاشتم تهش و کتاب‌هایم را می‌گذاشتم کنارش. مدرسه‌مان خیابان مرداویج بود و تا خانه‌مان توی خیابان مسجد سید، خیلی راه بود که بخش زیادی‌اش را پیاده می‌رفتم. بعدازظهرها هم کلاس داشتیم و چون راهمان دور بود، ظهر مدرسه می‌ماندیم. توی مدرسه، یک زمین هندبال بود که هرکس زودتر می‌رسید، می‌توانست بایستد بازی. بیشتر وقت آن دوره به بازی فوتبال گذشت.

توی مدرسه‌مان، بسیج دانش‌آموزی هم بود که مسئولش معلم علوممان بود. برایمان دوره‌هایی گذاشته بودند تا با اسلحه آشنا شویم. یک روز هم قرار بود برویم مانور. روز قبلش گفتند بیایید، می‌خواهیم برویم گونی پر کنیم.

گونی‌ها را از خاک اره پر می‌کردیم تا با آن سنگر درست کنیم. این‌طوری سبک‌تر بود و جابه‌جایی‌اش برای ما که جثه‌هایمان کوچک بود، راحت‌تر بود. بسیج آن روزها توی خیابان توحید بود. ما با چند تای دیگر از بچه‌ها رفتیم توی یک نجاری و گونی‌ها را پر کردیم. بعد آمدیم پایگاه بسیج که گونی‌ها را خالی کنیم. درِ پایگاه را بستند و گفتند امشب همین جا بخوابید. من تا آن روز، سابقه نداشت بعد از عصر برگردم خانه. یکی گیر داد که برای چه باید بمانیم؟ گفتند کار زیاد است و باید بمانید تا فردا اینجا را آماده کنید. کمی هم از شهدا مایه گذاشتند. من خوشم نیامد که می‌خواهند به زور نگهمان دارند. حالا اگر قبلش گفته بودند، یک چیزی؛ اما این‌طوری برایم گران تمام شد. یکی‌دو ساعت بعد، کولی‌بازی راه انداختم تا گذاشتند بروم. حالا می‌فهمم که آن روز، با همهٔ بچگی‌ام خوشم نیامده بوده ضعف مدیریتشان را با مایه‌گذاشتن از شهدا بپوشانند. از همان موقع‌ها برای خودم خط قرمزهایی داشتم. یکی‌اش همین بود که زیر بار حرف زور نروم.

چند وقت بعد بردندمان اردو. چهل‌پنجاه نفری بودیم. شب که شد، بچه‌ها خواستند بخوابند. یکی‌دو نفر که بازیگوش و پرهیجان‌تر بودند، شروع کردند به بازی‌درآوردن. یکی‌دو تایی پتو بیشتر برداشتند و به چند نفر پتو نرسید. تا آمد خوابمان ببرد، یکهو همه‌جا لرزید. با سروصدای انفجار و رگبار تیر از خواب پریدیم. همان معلم مهربان مدرسه را دیدم که حالا سر اسلحه‌اش را بالا گرفته بود و داشت تیر می‌زد. بعدها فهمیدم تیرهایش مشقی بوده و فقط سروصدا داشته. چنان می‌زد که حتی نشد کفشمان را بپوشیم و ریختمان بیرون.

بدجور برخورد بهم. مثلاً که چی؟ مگر با همین یک شب و این‌همه خشونت، ما نظامی می‌شدیم؟ حالا بین این‌همه ویژگی‌های نظامیگری باید قاطعیت را این‌جوری قاطی خشونت می‌کردند و نشانمان می‌دادند؟ بدترش این بود که من آن روزها دلیل این کارها را نمی‌فهمیدم. من الان ممکن است تا ساعت ۳ نیمه‌شب یا حتی صبح بمانم شرکت و کار کنم و می‌فهمم دارم کار مفیدی انجام می‌دهم. صرف اینکه یک اردوی نظامی است، دلیل نمی‌شود با خشونت به جان بچه‌ها بیفتیم. اصلاً فرق بسیج با برخی ارگان‌های نظامی دیگر همین بود؛ اینکه خشکی قانون تویش نبود. آدم‌ها با عشق و ارادت تویش می‌ماندند، نه به ضرب قانون.


VesaMHM
۱۴۰۰/۰۱/۲۷

این کتاب حتما حتما به دوستانی که کار های جهادی دوست دارن و علاثه دارن نمونه عینی اش رو بخونن پیشنهاد میشه... و نیز حتما حتما به دوستانی که دوست دارن تاریخچه شکل گیری و پیشرفت شرکت های دانش بنیان رو

- بیشتر
سراج زاده
۱۴۰۰/۰۵/۱۹

اگه بگم از هر لحظه از کتاب لذت بردم شاید کمترین جمله ای که نوشته و گفته باشم ولی به قول کتاب ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه پس اگر هر بار این کتاب بخونی باز کیف میکنی تو

- بیشتر
قاف
۱۴۰۰/۰۸/۱۴

در بازار کتاب، کتابهای موفقیت زیادی از نویسندگان غیرایرانی داریم. اما به نظرم هیچکدام عمق این کتاب رو که حاصل تجربه بومی کشور خودمون هستند ندارند. اصلا فقط بحث کارآفرینی و دانش بنیان هم نیست. این کتاب نگاه ما رو

- بیشتر
عبد منیب
۱۴۰۰/۰۷/۰۸

تعریف جدیدی از موفقیت را در این کتاب بخوانید. او جلوه ای از "قدافلح المومنون" قرآن است.

سید عارف
۱۴۰۰/۰۶/۰۲

خوندن این کتاب کلی انرژی میده بهت و باعث میشه از یه زاویه دیگه به دنیا و دین و کار و پول و ... نگاه کنی.

Ansari
۱۴۰۰/۰۶/۰۱

یکی از زیباترین کتاب هایی که تا حالا خوندم. خط به خط کتاب آموزنده است. نمونه ی ایرانی اسلامی پیشرفت، جلوه ای از جهاد در دنیای مدرن

کاربر ۳۶۴۷۶۴۲
۱۴۰۰/۰۸/۱۹

این کتاب نیاز امروز جامعه و جوانان ماست چون یک تجربه واقعی در حوزه پیشرفت و توانستن و رهایی از خودکم بینی ست

یا حسین (علیه السلام)
۱۴۰۰/۰۵/۱۷

سلام قیمت کتاب باتوجه به قیمت نسخه چاپی خیلی گران است لطفا قیمتش را کمتر کنید و به طاقچه بی‌نهایت اضافه کنید. ممنون

کاربر ۱۶۴۷۳۳۸
۱۴۰۰/۰۶/۳۰

بی نظیر انگیزه‌بخش خواندنی

zahra.n
۱۴۰۰/۰۸/۲۴

کتاب درباره یک فردی هست که در حوزه اقتصاد فعالیت می‌کنه اما نه یک فعالیت ساده، بلکه جهاد می‌کنه... جهاد اقتصادی ... چیزی که الان به اون شدیداً نیاز داریم... مسیر شروع تا موفقیت به زبان ساده توضیح میده، نگاه

- بیشتر
هرجا پا بگذاری روی نفست، پا بگذاری روی راحتی‌هایت و برای یک مسئلهٔ مقدس بزنی به دل خطر، آنجا می‌شود جهادت.
سراج زاده
خدا بنده‌ای را که بگوید به من چه، دوست ندارد.
سراج زاده
من می‌خواهم چیز دیگری به آن‌ها بگویم؛ اینکه از من قبول کنید من آن وقتی موفق شدم که دنبال موفقیت نبودم. فقط می‌خواستم کاری را که خداوند یا جامعه‌ام بر عهده‌ام گذاشته، به بهترین شکل انجام بدهم.
کاربر ۲۰۸۷۱۰۵
خدا اگر بخواهد به کسی عزت بدهد، هیچ‌کس نمی‌تواند مانع شود. اگر هم بخواهد کسی را ذلیل کند، هیچ‌کس توان مقاومت در برابر اراده‌اش را ندارد. فقط کافی است توکل کنی به ارادهٔ الهی و وظیفه‌ات را انجام بدهی. بعد بگذاری خدا گاهی برایت پیام بفرستد.
mahdi ansari
در وجود همهٔ شماها دانشجوهای به‌ظاهر معمولی، یکی از همین آدم‌های به‌قول شما موفق پنهان شده
سراج زاده
بچه‌ها از ایشان پرسیدند که رمز موفقیت شما چیست؟ گفت من از آدم‌های منفی دوهزار کیلومتر دور می‌شوم.
شباهنگ
جهاد که فقط تیر و تفنگ نیست. هرجا پا بگذاری روی نفست، پا بگذاری روی راحتی‌هایت و برای یک مسئلهٔ مقدس بزنی به دل خطر، آنجا می‌شود جهادت.
Kami Kaze
این حرف‌ها برایشان شعار بود و مسخره. همه‌اش در حال شعاردادن هستیم که کار خدایی این‌طور است و آن‌طور است. جبهه این‌طوری بوده و شهدا آن مدل بوده‌اند. اما وقتش که می‌شود، بخاری‌مان درست نباشد، غذایمان که درست نباشد، کولرمان که درست نباشد، آن وقت نمی‌توانیم کار کنیم. همه‌چیز باید فراهم باشد. حالا همه‌چیز که فراهم بود، یک صلوات هم می‌فرستیم و یک جمله از اقتصاد مقاومتی هم می‌گوییم و فکر می‌کنیم داریم کار انقلابی و جهادی می‌کنیم؛ ولی آنجایی که کار سخت می‌شود، لنگ می‌زنیم. به نظر من اینجاست که فرق حزب‌اللهی واقعی با آدمی که می‌خواهد با یک رساله بهشت برود، مشخص می‌شود.
گیله مرد
آن کسی که تا حالا جلو می‌برد، از این به‌بعدش را هم جلو می‌برد. تو نمی‌خواهد دنبال این‌ها باشی.
ام‌البنین
جهاد به آدم حس زندگی می‌دهد. اینکه بتوانی جلوی شرارت بایستی، جلوه‌ای از حیات را در تو زنده می‌کند. حالا گاهی جهاد در بیرون توست و لابه‌لای خاک‌ریزها. گاهی هم در خود توست
سراج زاده

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۶۲,۵۰۰
۳۱,۲۵۰
۵۰%
تومان