کتاب تسخیرشدگان
معرفی کتاب تسخیرشدگان
کتاب تسخیرشدگان نوشته مینا شائیلوزاده درباره جنایتهای سازمان مجاهدین خلق و نگاه فرقهای آنها به اعضای خود است.
درباره کتاب تسخیرشدگان
تسخیر شدگان ماجرای دختر نوجوانی است که در دهۀ ۶۰ و بحبوحۀ حملات تروریستی سازمان مجاهدین زندگی میکند. تسخیرشدگان با نگاهی داستانی و با زبانی ساده و روان، به حقایق و زوایای پنهان سازمان مجاهدین خلق میپردازد. داستان تسخیرشدگان از آنجایی شروع میشود که «بهار»، شخصیت اصلی کتاب، به واسطه یک نامه متوجه میشود که برادرش عضو سازمان مجاهدین شده است و برای نجات زندگی برادرش دست به کارهایی میزند که باعث به خطر افتادن جان خودش میشود.
نویسنده با زبان داستان، با ارائۀ اطلاعاتی دربارۀ چند و چون این سازمان، تلاش کرده است اهداف واقعی آن را به نسل جوان و نوجوان امروز که به نظر میرسد اطلاعات مبهم و ناقصی از این سازمان دارد، نشان دهد.
خواندن کتاب تسخیرشدگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب رابه تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب تسخیرشدگان
روزبه با بیحوصلگی چشمانش را در حدقه میچرخاند و صدایی مسخره از دهانش بیرون میفرستد.
بیخیال این حرفا رو ... همه که نباید نماز خون باشن تا بشن آدم خوب!
بعد سریع دستش را به طرفم دراز میکند و با اخمی تصنعی محکم لپم را میکشد:
اصلاً وایسا ببینم، مگه تو مفتش محلی که انقد سینجیم میکنی؟ ناسلامتی داداش بزرگتما!
آخ کوتاهی میگویم و همانطور که دستم را روی لپم فشار میدهم، آهسته پچپچ میکنم:
برو یه نگا به مامان بنداز، رنگ به روش نمونده بیچاره!
چهرهاش در هم میرود و ردی از عذاب وجدان بر چشمانش پیدا میشود. سرش را پایین میاندازد و آرام میگوید:
به خدا نمیخواستم اینجوری بشه. به جون بهار میخواستم زنگ بزنم خبر بدم، ولی یه تلفن سکهای هم سر راهم نبود!
میگما ... الآن خیلی عصبانیه؟
سرم را با تأسف تکان میدهم و میگویم:
میخوای نباشه؟! تو کی تا حالا شبا دیر اومدی خونه که حالا بار دومت باشه؟ خب معلومه نگران میشه بیچاره!
آهسته به طرفش میروم. روی صندلی کز کرده و خستهتر از همیشه به نظر میرسد. دلم برایش میسوزد. ناگهان لحن صدایم را عوض میکنم و دستم را میگذرام پشت صندلیاش: روزبه، داداشم نمیخوای بگی کجا بودی؟
سرش را آهسته بالا میآورد و خیره نگاهم میکند. چشمهایش پر از حرف است، ولی حال نگاهش را نمیفهمم. نفسش را آرام بیرون میدهد:
گفتم که! یه کاری پیش اومده بود، یه کاری که حتماً باید انجام میدادم.
میخواهم حرفی بزنم و مجبورش کنم، اما دستش را بالا میآورد و جلویم را میگیرد:
جون بهار الآن نه. فقط برو آرومش کن. میترسم منو ببینه بدتر عصبانی
شه، قلبش کار دستمون بده نصفهشبی!
حرفم را قورت میدهم و نگاه سرزنشگرم را به چشمهایش میدوزم. صدایی
درونم میگوید بیخیال نشوم و آنقدر اصرار کنم تا بالاخره به حرف بیاید. باورم نمیشود. امکان نداشت مسئلهای پیش بیاید و من و روزبه به هم نگوییم. مگر میشود روزبه حرفش را به من نزند؟
میخواهم چیزی بگویم، اما قاطعیت نگاهش جایی برای حرف زدن باقی نمیگذارد، حداقل امشب نه. با ناراحتی سرم را پایین میاندازم و به سمت درمیروم. میخواهم از اتاق خارج شوم، اما دوباره مردد میشوم. لحظهای میایستم و آهسته صدایش میکنم. برمیگردد. جدی نگاهش میکنم.
هر کاری دوس داری بکن داداش، ولی دیگه دروغ نگو!
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
نظرات کاربران
داستان برای گروه سنی نوجوان و اوایل جوانی عالیه، و با اینکه داستان در دوره انقلاب اتفاق میفته، فضای آن دوران به خوبی توصیف شده و مخاطب نوجوان باهاش ارتباط برقرار میکنه. من که خیلی دوست داشتم چون اصلا خسته
داستان روانی داره. برای نوجوان و اوایل جوانی کتاب خوبی هستش. به خوبی تونسته دغدغه های یک خواهر و حس و حالش رو در دل داستان نمایش بده.
ترورهای کور مجاهدین خلق بیشتر در سال شصت بود وعمده بساط آنها در اواخر سال شصت با مرگ خیابانی وفرار بنی صدر ورجوی برچیده شد در حالی که زمان داستان سال شصت ویک که دوسال از زمان جنگ میگذرد ،تازه
کتاب خوب و قابل توجهیه :)
تسخیر شدگان در لا به لای شور و هیجانات نوجوانی در قالب داستانی پر پیچ و خم اطلاعات خوبی در مورد برهه ایی از تاریخ نه چندان دور ایران به مخاطب می دهد؛ زمانی که عده ایی با نقاب نجات