کتاب پاشنه بلند در کافه
معرفی کتاب پاشنه بلند در کافه
کتاب پاشنه بلند در کافه نوشتهٔ عفت خادمی پور بغداده است. نشر معارف این رمان تاریخی ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پاشنه بلند در کافه
کتاب پاشنه بلند در کافه اثر عفت خادمی پور بغداده بهطور همزمان داستان چند شخصیت را روایت میکند که ماجراهایشان کمکم به هم گره میخورد. داستان «علیاکبر» که دانشجویی در آمریکا است و قبل از اینکه از رسالهاش دفاع کند برای کاری راهی ایران میشود. داستان «ناهید» و «فرید» که عضو گروه خرابکاری هستند و مخفیانه در قالب زن و شوهر در خانهای زندگی میکنند و ماجراهایی بین آنها شکل میگیرد. داستان دکتری به نام «صبا» که دکتر پوست است. او دکتری دلسوز و مهربان است و بر اثر اتفاق و با واسطهای پایش به ماجرا کشیده میشود. رمان پاشنه بلند در کافه بر محور انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و کارنامهٔ چهلسالهٔ آن نوشته شده است. این کتاب در قالب داستان، این کارنامه را بر اساس اسناد بینالمللی در زمینههای عدالت اجتماعی، عرصههای علمی و امکانات عمومی و زیرساختها بررسی کرده است؛ همچنین این دوره را با کارنامهٔ دوران پهلوی و سایر کشورها مقایسه کرده است؛ نویسنده در این کتاب همچنین در پی کشف راز موفقیت شرکتهای بزرگ اقتصادی دنیا هم بوده است.
خواندن کتاب پاشنه بلند در کافه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمان و تاریخ ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پاشنه بلند در کافه
«هانیه بازوهای صبا را گرفت و سر روی سینهٔ او گذاشت: «قربون قلب مهربونت بشم. اون روز که اون بچهٔ فقیر رو مجانی ویزیت کردی، فهمیدم به درد ما میخوری.» هردو خندیدند. هانیه تن صبا را رها کرد و به چشمهایش زل زد: «راستی مهربونم، چرا فقط یکشنبهها میآی پیش ما؟ تو صبح روزهای زوج میری درمانگاه، اما بقیهٔ تایمات خالیه.»
صبا چادرش را روی سر مرتب کرد: «نه، خالی نیست. بقیهٔ وقتامو میرم دانشگاه و توی پژوهش پسرخالهم بهش کمک میکنم. پسرخالهم، من، شوهرم و یه نفر دیگه به نام آقای بالاحصاری که دانشجوی دکترای اقتصاده، یه تیم هستیم.»
- آفرین! حالا موضوع کارتون چی هست؟
- مفصله، توی راه میگم برات. فعلاً که مدیرگروهشون زیرآب پسرخالهمو زده و دفترمونو توی دانشکده ازمون گرفتهن!
درِ وَن باز شد و شایان که کلاه کامواییِ شیپورشکلی را روی موهای ازپشتبستهاش کشیده بود، بیرون آمد. دستهایش را زیر بغلهایش درهم تنید و گفت: «اوف، چه سرده! قندیل بستم! دخترا، دِ یالّا، زودتر سوار شین، نصفهشبه! باقی حرفاتونو بذارین واسه توی راه.» و خودش از در جلو سوار شد و روی صندلی کنار راننده نشست. هانیه سوار شد و دست بهسوی صبا گرفت: «کیفتو بده به من عسلم.»
صبا کیف سرمهای را بهسمت هانیه گرفت، اما بهناگاه آن را پس کشید: «اِ، صبر کن، گوشیم داره زنگ میخوره.» تلفن همراهش را از کیف درآورد و به صفحهاش نگاه کرد: «پسرخالهمه.» انگشت باریکش را روی آن کشید و کنار گوشش گرفت: «سلام بر آقای پژوهشگر!» و پس از چند لحظه ادامه داد: «شکر خدا، خوبم. آره، اسماعیلآباد هستم، اومدهم چند تا بچه رو ویزیت کنم. شما چطوری؟ از پژوهش چه خبر؟» لحظهای بعد ابروهای طویلش را درهم فرو برد: «نه، از چی باید خبر داشته باشم؟ من امشب فرصت نکردم مجازیمو چک کنم. چطور مگه؟ اتفاقی افتاده؟» وقتی صدای پشت تلفن را شنید، ناگهان لبش را گاز گرفت. سپس گفت: «چی؟ زلزله؟! سرپلذهاب؟!»»
حجم
۲۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
مطالعه این کتاب را به عموم به خصوص دانشجویان توصیه میکنم .فقط کمی لازمه حوصله کنید فرجام جالب و آموزنده ای دارد
کتاب با استفاده از یک داستان دست آورد های جمهوری اسلامی رو بیان میکنه و یه مقایسه داره با پهلوی و وضعیت کشور در اون موقع ، دلیل وضعیت موجود رو هم بررسی میکنه در کل کتاب خوبیه و جمع