دانلود و خرید کتاب مرگ یک خرده بورژوا فرانتس ورفل ترجمه غزاله نوحی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مرگ یک خرده بورژوا اثر فرانتس ورفل

کتاب مرگ یک خرده بورژوا

نویسنده:فرانتس ورفل
انتشارات:مهرگان خرد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مرگ یک خرده بورژوا

مرگ یک خرده بورژوا رمانی کوتاه و تاثیرگذار از نویسنده صاحب سبک اهل پراگ، فرانتس ورفل است. حس تعهد به خانواده و امید در اوج بیچارگی پیامی است که ورفل در این داستان قصد انتقال آن را دارد.

درباره کتاب مرگ یک خرده بورژوا

مردی که شغلش را به دنبال فروپاشی سلطنت اتریش- مجارستان از دست داده است، بار مسئولیت سنگینی را نسبت به همسر و پسر بیمارش بر دوش خوداحساس می‌کند که باید آن را به اتمام برساند. نگرانی او از سرنوشت خانواده باعث می‌شود باوجود بیماری سختی که با آن درگیر است، اجازه ندهد شعلهٔ حیاتش قبل از اتمام شصت‌وپنج‌سالگی خاموش شود. او که در زمان انجام خدمت، بسیار وظیفه‌شناس و قانون‌مدار بوده است، در به پایان رساندن وظیفه‌اش نسبت به خانواده نیز سخت پافشاری می‌کند. احساس تعهدی مثال‌زدنی؛ پارادوکسی که پزشکان از آن سر درنمی‌آورند. 

مسئله بر سر رشد و کمال درونی است و ما از زاویهٔ دید مرد محتضر، شاهد نمایش مجدد و تجربهٔ زندگی گذشتهٔ او و چشم‌اندازی از مسئولیتی هستیم که او در گذشته بر عهده داشته است. در صحنهٔ رؤیای نهایی فیالا، به اتمام رساندن مسئولیت به نمایش درمی‌آید:

کاری که به اتمام نرسیده بود، باید انجام می‌شد.

پدر دوباره همان افسر دلیر گذشته می‌شود و مسئولیت خود را در قبال خانواده‌اش به پایان می‌رساند. رؤیای تب‌آلود نه‌تنها به خاطر زبانی نمادین، تلخ و غم‌انگیز بلکه به دلیل مواجهه با وهم و خیال محافظ سابق، بسیار قابل‌توجه است.

داستان مرگ یک خرده‌بورژوا، مشخصه‌های زیادی از سبک اکسپرسیونیسم را در خود دارد: جوّ افسرده و فضایی متروک، در کنار بن‌مایهٔ مرگ پدر، بیماری فرزند، حمایت از خانواده، حس امید در وضعیتی مأیوس‌کننده و مبارزه میان مرگ و زندگی؛ با موضوع بحران اقتصادی، تقابل خانواده با آن بحران و آشفتگی روحی شخص مقتدر قاب عکس؛ در شهر تاریخی و ویران‌شدهٔ وین، پس از جنگ جهانی اول.

خواندن کتاب مرگ یک خرده بورژوا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های خارجی مخاطبان این کتاب‌اند.

درباره فرانتس ورفل

فرانتس ورفل در سال ۱۸۹۰ در پراگ، قلمرو سلطنتی بوهمیا، در خانوادهٔ ثروتمندی چشم به جهان گشود که به تولید چرم اشتغال داشتند و در سال ۱۹۴۵، پس از هشت سال دوری از وطن (به علت مسائل سیاسی) در لس‌آنجلس درگذشت.

او یکی از نویسندگان دویچ‌تبار یهودی در قرن بیستم است که در فاصلهٔ بین دو جنگ جهانی، همراه توماس مان و اشتفان تسوایگ که هر سه از نویسندگان ادبیات تبعید هستند، کانون ادبی محرمانه‌ای برقرار کرده بودند.

از میان آثار وی می‌توان به «مقتول مقصر است»، «مرگ یک خرده‌بورژوا»، «ملکوت خداوند در بوهمیا»، «چهل روز از موسی داغ» و «سرود برنادت» اشاره کرد. او نمایندهٔ اکسپرسیونیسم است؛ سبکی که نویسندگان این مکتب بر اساس آثار داستایوسکی و تولستوی آن را بنا نهاده‌اند.

ورفل در سال ۱۹۳۳ در رمان «چهل روز از موسی داغ»، خصومت امپراتوری عثمانی علیه ارامنه را به تصویر کشید و دربارهٔ این واقعه در سراسر آلمان سخنرانی کرد. در همان سال، روزنامهٔ نازی «داس شوارتسه کُرپس»، موضوع «اقدام امپراتوری عثمانی علیه ارامنه» را دروغی خواند که توسط ورفل مطرح شده و او را متهم کرد که با طرح آن موضوع در پی بالا رفتن فروش کتاب خود در امریکا بوده است. بدین‌گونه ورفل از آکادمی هنرهای پروسیا اخراج شد و حزب نازی، کتاب‌های او را -که بین سال‌های ۱۹۲۰-۱۹۳۳ از جملهٔ پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان بود- سوزاند. فرانتس ورفل پس از اتحاد دوبارهٔ اتریش و آلمان در سال ۱۹۳۸، به فرانسه رفت؛ اما پس از اشغال آن کشور توسط ارتش «وِرماخت رایش سوم» و اخراج یهودیان از فرانسه، در شهر زیارتی «برنادت مقدس» پناه گرفت و عهد بست چنانچه نجات یابد، کتابی دربارهٔ برنادت بنویسد. او در سال ۱۹۴۱ مقیم امریکا شد و در همان سال کتاب «سرود برنادت» را نوشت که در زمرهٔ پرفروش‌ترین رمان‌های سال قرار گرفت.

ورفل در سال ۱۹۴۳ دو حملهٔ قلبی را پشت سر گذراند، اما دو سال بعد به‌علت حملهٔ قلبی سوم در پنجاه‌وچهار سالگی، پس از هشت سال دوری از وطن در لس‌آنجلس درگذشت و در گورستان رُزدل کالیفرنیا دفن شد. در سال ۱۹۴۷ به دستور شهردار وین برای ورفل آرامگاهی نمادین در گورستان مرکزی شهر بنا کردند و در سال ۱۹۷۵ به درخواست ادارهٔ فرهنگی وین و انجمن ادبی اتریش، تابوت ورفل به وین بازگردانده و در گورستان مرکزی شهر، در همان مزار نمادینش به خاک سپرده شد.

افتخارات و جوایز ورفل:

  • جایزهٔ ادبی فرانتس گریل‌پارتسا، ۱۹۲۶
  • جایزهٔ ادبی چک‌اسلواکی، ۱۹۲۷
  • جایزهٔ ادبی شیلر، ۱۹۲۷
  • صلیب افتخار علمی- هنری اتریش، ۱۹۳۷
  • مزار نمادین در گورستان مرکزی وین، ۱۹۴۷
  • نام‌گذاری خیابانی در وین به نام ورفل، ۱۹۴۹
  • تمبر پست اتریش، ۱۹۹۰
  • تمبر پست آلمان، ۱۹۹۵
  • بنای یادبودی ساختهٔ ارمنیان در پارک شیلر وین، ۱۹۹۸
  • شهروندی افتخاری ارمنستان (که لوح و نشان آن به کتابخانهٔ ملی اتریش ارائه شده است)، ۲۰۰۶.

همچنین مرکز مبارزه با تبعید، جایزهٔ حقوق بشر با نام فرانتس ورفل را به افرادی در اروپا اعطا می‌کند که نسل‌کشی نژادی یا مذهبی را افشا می‌کنند.

در اتریش نیز یک بورس تحصیلی با نام فرانتس ورفل به استادان جوان دانشگاه که گرایش علمی آنان ادبیات اتریش باشد، تعلق می‌گیرد.

 بخشی از کتاب مرگ یک خرده بورژوا

روزها گذشته و نوامبر فرا رسیده بود! بعد از آن روز جشن نام‌گذاری، هیچ‌چیزی مانند آن عصرانهٔ مخفیانه که خانم فیالا برای همسرش تدارک دیده بود، اتفاق نیفتاد که ارزش ثبت کردن داشته باشد.

کلارا هر شب به خانه بازمی‌گشت، دقیقاً مثل همیشه. هدایای دروغینش که همواره جهان و انسان‌ها را در معرض اتهام جدیدی قرار می‌داد، روزبه‌روز بیشتر می‌شد. در پایان هر روز همچنان فهرست مخارج را به او تحویل می‌دادند و کسی نمی‌داند که حریفش شده بودند یا نه؛ اما خواهرش مدت‌ها بود که تسلیم شده و به خاطر او در برابر هر کسی می‌ایستاد. آقای فیالا به‌نوبهٔ خود، هر روز از هشت صبح تا دو بعدازظهر در انبار بزرگ شرکتش کار می‌کرد و مرسوله‌ها و حواله‌های بازگشتی را در سررسید کهنه فهرست می‌کرد. هر وقت هم به خانه بازمی‌گشت، طبق روال همیشگی در اتاقش پرسه‌ای می‌زد که به تماشای عکس دسته‌جمعی منتهی می‌شد. فرانسل نیز هنوز از جست‌وجوی بیهوده برای یافتن کار دست نکشیده بود که همیشه به سکوت او در برابر پرسش «آیا سابقهٔ بیماری خاصی دارید؟» ختم می‌شد. هنگامی هم که هوا گرگ‌ومیش می‌شد، او به ناچار در آشپزخانه روی جعبه‌اش می‌نشست.

فقط یک روز شلزینگا اسباب‌کشی کرد، اما معلوم نیست به کجا.

هیچ‌کس تغییری در آقای فیالا مشاهده نمی‌کرد. هیچ یک از همکارانش در شرکت، هیچ غریبه‌ای و حتی هیچ‌کدام از ساکنان خانه. تنها فرانسل یکی دو بار پدرش را با دقت نگریسته بود. البته هیچ‌چیز خاصی برای توجه به او وجود نداشت، مگر یک سکوت فزاینده -بعضی روزها اصلاً صحبت نمی‌کرد- و یک عزم آهنین که در رفتارش ظاهر شده بود؛ اما شاید فرانسل دلیل خودش را داشت که پیرمرد را یکی دو بار با دقت نگاه کرده بود. نوامبر بود و همان‌طور که گاهی صبح‌ها روی زمین‌های بیرون، نزدیک‌ترین خانه -حتی بیست قدم آن‌طرف‌تر هم نه- با مه خاکستری محسوسی، مبهم و اسرارآمیز می‌شد، چهرهٔ آقای فیالا هم همان‌طور با مه خاکستری محسوسی، مبهم و اسرارآمیز شده بود.

در این زمان یک روز بعدازظهر خانم‌ها منزل نبودند. از این گذشته خانم ماری فیالا و دوشیزه کلارا وِوِرکا در روز مراسم «یادبود درگذشتگان» در خانه چه‌کاری داشتند که انجام بدهند؟ جشن‌های رسمی تقویم در قلب هیچ‌کدام از دو خواهر معنایی نداشت؛ نه جشن شب کریسمس، نه عید پاک، نه عید جسم مسیح و نه عید پنجاهه. تنها روز شادی‌بخش، روز مراسم برای درگذشتگان بود. متأسفانه مزار هیچ یک از خویشاوندان آنان در وین نبود که آن را در گورستان زیمرینگ با گل و شمع بیارایند؛ اما هر چقدر هم که این محرومیت بزرگ به نظر می‌رسید، مانع حضور آن دو در بعدازظهر و از همان آغاز مراسم در مقابل دروازه‌های گورستان افسانه‌ای در وین نمی‌شد. حتی سفر با تراموا نسبت به همیشه متفاوت و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسید: جلوهٔ باشکوهی از تاج‌های گل که در جاهای خالی و گوشه‌کنار واگن‌های شلوغ در نوسان بودند. در عقب تراموا، تاج گلی بزرگ از مینای سفید و ستاره شکل که شماره و چراغ‌های نورافکن را کاملاً احاطه کرده بود، زیبایی خود را در برابر عابران شگفت‌زده به نمایش می‌گذاشت.

نظرات کاربران

mohammad
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

داستانی راجب پدری مسولیت پذیر و وظیفه ای که به آن باید عمل کند ترجمه هم خیلی خوب بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

حجم

۸۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

قیمت:
۲۱,۵۰۰
تومان