دانلود و خرید کتاب به روایت گربه‌ ها اویا بایدار ترجمه نازنین سرکارات پور
تصویر جلد کتاب به روایت گربه‌ ها

کتاب به روایت گربه‌ ها

نویسنده:اویا بایدار
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به روایت گربه‌ ها

کتاب به روایت گربه ها نوشته اویا بایدار است که با ترجمه نارنین سرکارات پور منتشر شده است. این کتاب داستانی از نگاه گربه‌ها به جهان هستی است و به شما کمک می‌کند تجربیات تازه به‌دست بیاورید.

درباره کتاب به روایت گربه ها

نینا یک گربه سیاه است که با صاحبش که یک خانم تنها است زندگی می‌کند، این کتاب به ظاهر از دنیای گربه‌ها روایت می‌شود اما در حقیقت زندگی صاحبانشان را روایت می‌کند، آدم‌هایی که در رنج و تنهایی زندگی می‌کنند. کتاب به روایت گربه ها داستانی جذاب است که شما را با یک زاویه دید متفاوت به شناخت آدم‌ها می‌برد. در عین حال داستان ماجراهای نینا را هم پیش می‌گیرد، زمانی که بالغ شده است و به بیرون از خانه رفته تا جفتی پیدا کند اما دقیقا زمانی که فکر می‌کرده عاشق شده گربه نر را دامپزشکی می‌برند و عقیم می‌کنند. نینا غمگین برمی‌گردد و چهار بچه به دنیا می‌آورد و صاحب او هم بچه‌ها را به دوستانش می‌دهد. این کتاب داستانی جذاب و گیرا دارد

خواندن کتاب به روایت گربه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اویا بایدار

اویا بایدار متولد ۱۹۴۰ است. او جامعه شناس و نویسنده ترک است. بایدار سال‌ها عضو حزب سوسیالیسم بود. اویا زمانی که دانش‌آموز دبیرستان بود به تقلید از نویسنده فرانسوی مورد علاقه‌اش  فرانسوا ساگان اولین رمان خود را منتشر کرد. این رمان با نام خدا کودکان را فراموش کرده است، محبوبیت نسبی‌ای به دست آورد. این کتاب هم روزنامه حوریت منتشر شد و هم به صورت کتابی مستقل. او برای نوشتن این رمان تقریباً از مدرسه اخراج شد. پس از این رمان ها که در سال‌های دبیرستان نوشته شده بود، او از نوشتن فاصله گرفت و خودش را غرق در دنیای سیاست کرد.

بایدار در سال ۱۹۶۴ از گروه جامعه شناسی دانشگاه استانبول فارغ التحصیل شد و به عنوان دستیار وارد این بخش شد. شورای اساتید دانشگاه دو بار تز دکترای وی را در مورد ظهور نیروی کار در ترکیه را رد کرد اما زمانی که اعتراضات دانشجویان در دانشگاه شروع شد و بعد از مدتی آرام گرفت بایدار استادیار دانشگاه Hacettepe شد.

بخشی از کتاب به روایت گربه ها

نینا، سرتاپا سیاه، کش آمد و خمیازه‌ای صورتی کشید. هوای گرم و آرام‌بخش اطرافش را به همراه بوی اشتهاآور ماهی سرخ‌شده، سیر، جعفری و کرۀ داغ که از آشپزخانه می‌آمد به درون کشید. آیا باید خودش را تا آشپزخانه کش بدهد؟ نه؛ هنوز وقت غذا نیست. خانم هیچ دوست ندارد وقت غذا درست کردن کسی به دست‌وپایش بپیچد. به سبکی بالرینی ماهر، اما کمی بی‌حوصله، غلت زد و دوباره روی تشکش گلوله شد. در هوا چیزی بود که باعث شده بود لرزه‌ای از مهره‌های پشتش بگذرد. حشره‌ای بی‌هوا پرواز کرد؛ اهمیت نداد. دلش می‌خواست همان‌جا تنبلانه و نرم و آرام بخوابد و بوهای مطبوع آشپزخانه را به دماغ صورتی‌اش بکشد و کیف کند.

قرار است مهمان بیاید. از بوها معلوم است. آمدن مهمان یعنی کمی هیجان در زندگی حوصله‌سربر و بی‌تنوع و تک‌بعدی؛ حرکتی جدید؛ بویی تازه؛ لرزه‌هایی نو؛ شاید هم نامه‌ای از کثیفه، آرتور، راه‌راه، صافی‌ناز و جیم‌جیم...

گاهی شک می‌کرد که صاحبش از این راز بزرگ گربه‌ای خبر داشته باشد. هروقت خودش را به پاهای مهمان تازه‌وارد می‌مالید یا توی بغلش می‌پرید، خانم می‌گفت: «بوی گربۀ تو را حس کرده.» حتی یک بار که شلوار صاحب آرتور را بو کرد و کفش‌هایش را لیسید، خانم گفت: «شاید آرتور برایش نامۀ عاشقانه فرستاده!»

البته حرف این‌طور پیش آمد؛ اما نینا ترسید راز گربه‌ای‌شان لو برود. به همین دلیل به‌سرعت از کنار پاهای مهمان دور شد. برای خواندن نامۀ آرتور لازم بود تا شب صبر کند که مهمان کفش‌هایش را دربیاورد. خانه که جمع‌وجور می‌شد و همه می‌خوابیدند، می‌توانست آن نامۀ گرمابخش را بخواند؛ نامه‌ای سرشار از عشقی دیوانه‌وار که بارقه‌های خاموش‌پنداشتۀ آرزو و اشتیاق را دوباره شعله‌ور می‌کرد.

آرتور بیچاره! گرفتار عشقی ترسناک و بی‌سرانجام بود. «آرتور جوان و بی‌اندازه خوش‌تیپ و قوی در یک‌سالگی عقیم شده است. درست مثل من؛ اما من دست‌کم تا سه‌سالگی طعم عشق را چشیده‌ام... ما گربه‌های عقیم‌شده‌ایم. چقدر ترسناک و غیرمنصفانه است.»

از دم در اتاق صداهایی به گوش می‌رسد. هوا مملو از ارتعاشی دهشت‌بار و ناآرام است. بوی ترس می‌آید. تمام موهای نینا سیخ شد. موج الکتریسیته‌ای از سبیل‌هایش آغاز شد و تا نوک دم، تمام بدنش را طی کرد. تمام تنش مثل زه کمانی کشیده و تیری آمادۀ پرتاب، بی‌صدا و بی‌حرکت منتظر ماند. بعد موجی از آرامش از نوک دم تا بن موها و سبیل‌هایش پخش شد. وقتی که مهمان داشت وارد خانه می‌شد، چندثانیه‌ای درِ خانه باز مانده بود و بوی سگِ خیابانی به داخل اتاق تراوش کرده بود. چیز دیگری نبود. خودش هم می‌دانست بعد از آن اتفاق دهشت‌بار، بی‌اندازه ترسو و شکاک شده است. «شاید هم لازم باشد به روان‌شناس مراجعه کنم. این روزها خیلی باب شده. همه تا تقی به توقی می‌خورد، گربه‌شان را نزد روان‌شناس می‌برند. ولی خانم من نه به روان‌شناس آدم‌ها اعتماد دارد و نه به روان‌شناس گربه‌ها. عقیده دارد آن‌ها از قِبَل حماقت آدم‌ها نان می‌خورند.»

نینا خودش را به آرامشی سپرد که از پی ترس آمده بود. با چشمانی نیمه‌باز مهمان را که داشت وارد اتاق می‌شد تماشا کرد. مهمان، غریبه‌ای بود قدبلند و میان‌سال با لباسی مرتب و کمی خودنما.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
به دنیا که نگاه می‌کنم، شرمنده می‌شوم؛ هم از چنین جهانی و هم از هیچ کار نکردن برای تغییر این وضعیت. با گربه‌ها و سگ‌هایمان، خانه و باغچه‌مان و کارهای مهممان قلم پایمان را شکانده‌ایم و نشسته‌ایم. از صبح تا شب مثل خر کار می‌کنیم؛ شب آخر وقت به خانه می‌آییم؛ دو کلام حرف زده و نزده می‌خوابیم. هر چند وقت یک بار هم دور هم جمع می‌شویم و به روزگارمان شکر می‌کنیم.»
کاربر ۲۹۴۷۰۵۵

حجم

۲۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۲۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان