کتاب چکیده رمان آیوانهو
معرفی کتاب چکیده رمان آیوانهو
کتاب حاضر چکیدهای است از رمان آیوانهو نوشته سر والتر اسکات است که از مجموعه انگلیسی «چکیده پنجاه رمان کلاسیک» در انتشارات شکیب به چاپ رسیده است
«چکیده پنجاه رمان کلاسیک»، مجموعهای برای معرفی شاهکارهای ادبی کلاسیک است، از «دل تاریکی» کنراد گرفته تا «آنا کارنینا» اثر تولستوی.
چکیده رمانها معمولاً در کتابخانهها بهصورت مجموعههای چند جلدی در دسترس هستند؛ در دنیای مجازی نیز نسخههای گیجکنندهای از چکیده رمانها وجود دارد. افزون بر این، در دانشگاهها و دیگر مؤسسهها مقالاتی به قلم کارشناسان درباره نقد و بررسی رمانها در قالب «راهنمای آموزشی» نوشته میشود؛ اما این مجموعه کاملاً متفاوت است. خواننده در اینجا، با ارائهای منظم از چکیده رمانهای برگزیده روبرو میشود. این چکیدهها بهصورت جامع و با نگارشی متناسب برای همه خوانندگان نوشته شدهاند. تعداد واژگانِ چکیدهها در متن اصلی از ۱۱۴۰ واژه برای رمان «عمارتهای سبز» تا ۷۰۰۰ واژه برای «جنگ و صلح» متغیر است.
درباره کتاب چکیده رمان آیوانهو
ویلفرد آیوانهو، پسر سدریک، یکی از اشراف ساکسون، است. او به لیدی روونا، دل باخته است که دختری است تحت قیمومت پدرش. او از اسلاف آلفرد شاه است. سدریک که از طرفداران بازگشت ساکسونها است از عشقی که میان پسرش و لیدی روونا جریان دارد دلخور است و پسرش را به جای دوری تبعید میکند....
کلاید نِهرِنز کار خلاصه سازی چکیده رمان آیوانهو را بر عهده داشته است و آن را با ترجمه مریم قنبری میخوانید.
خواندن کتاب چکیده رمان آیوانهو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه به دوستداران ادبیات جهان تقدیم شده است تا بیش از پیش، عشق به خواندنِ ادبیاتِ کلاسیک را برانگیزاند.
بخشی از کتاب چکیده رمان آیوانهو
آیوانهو از ربکا میخواست از آنجا برود و جان خود را نجات دهد اما او راضی نمیشد. روونا، اسحاق و وامبا به سختی خود را از میان شعلههای آتش نجات داده بودند. گیلبرت که به ربکا علاقه داشت در میان آتش به دنبال او میگشت که سرانجام او را در کنار آیوانهو یافت و از ربکا خواست تا به همراه او از آنجا برود اما ربکا نپذیرفت. گیلبرت او را با زور با خود برد و اِتلستین را که میخواست مانعش شود، کشت.
چند دقیقه بعد شوالیه سیاه آیوانهو را در اتاق یافت و او را از میان آتش نجات داد اما فران دوبویئوف در میان شعلههای آتش سوخت. یاغیها به همراه رهبرشان لاکسلی دور هم جمع شده بودند تا غنیمتهای جنگی را بین خود تقسیم کنند. روونا و سدریک با تعدادی از رعیتهای اِتلستین به کینگز بورگ میرفتند تا خاکسترش را دفن کنند. شوالیه سیاه اسیر خود، دوبراسی را آزاد کرد.
دوبراسی سریعاً خود را به شاهزاده جان رساند تا به او خبر دهد که شاه ریچارد بازگشته است و اکنون به مراسم یادبود اِتلستین میرود. اسحاق که فهمید گیلبرت دخترش را با خود برده است همراه دو نگهبان با مقداری پول برای نجات دخترش رفت. شوالیه سیاه و وامبا به کانینگزبورگ میرفتند که پرنس جان متوجه این موضوع شد و به سربازانش دستور داد که در راه شاه ریچارد کمین کنند و او را هنگامیکه از جنگل شروود عبور میکند دستگیر کنند.
گرچه شوالیه سیاه با شجاعت در برابر ضربات طاقتفرسای آنها میجنگید، نزدیک بود که مغلوب شود که وامبا در شیپوری دمید، این یک علامت بود، گروه بزرگی از یاغیها به رهبری لاکسلی به کمک آنها آمدند و سربازان را پراکنده کردند. گروه یاغیها متوجه شدند که شوالیه سیاه شاه ریچارداست. او و وامبا به راه خود ادامه دادند. آیوانهو که بعد از تمام اتفاقات به کانینگزبورگ رسیده بود هنوز قوای خویش را باز نیافته بود و بدنش ضعیف بود و در وضعیت خوبی نبود. گیلبرت ربکا را به قلعه تمپل اِستاو برده و خود را آنجا پنهان کرده بود.
اسحاق نیز به آنجا رفت تا به سرپرست شوالیههای مذهبی بگوید که گیلبرت دخترش را به آنجا آورده است. سرپرست از شنیدن حرفهای او عصبانی شد و او را بیرون کرد و از تمپل اِستاو پرسید که آیا گیلبرت زنی را با خود به قلعه آورده است؟
تمپل اِستاو که میدید اگر دلیلی برای این کار نیابد هم خودش هم گیلبرت نابود میشوند، گفت که ربکا زنی جادوگر است و گیلبرت را جادو کرده است. سرپرست ربکا را به جرم جادوگری در دادگاه محکوم کرد تا او را مانند دیگر جادوگران در آتش بسوزانند.
حجم
۴۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱ صفحه
حجم
۴۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱ صفحه