کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود
معرفی کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود
کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود اثر محمد رشیدی، بخشهای منتخب از شاهنامه فردوسی است که به نثر امروزی بازنویسی شده است.
درباره کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای و آفریننده شاهنامه فردوسی در قرن سه شمسی بنا به مدارک به دست آمده، در سال ۳۲۹ هجری قمری متولد شده است. او را یکی از بزرگترین سرایندگان پارسی گو میدانند. فردوسی با سرودن شاهنامه موفق شد تا زبان فارسی را حفظ کند. چنان که خودش هم درباره این اثر اینطور گفته است:
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
فردوسی سی سال زمان را صرف سرودن این اثر بزرگ و عظیم کرد. با این کار موفق شد تا زبان فارسی را حفظ کند و کاری کند که این زبان تا حال حاضر، زنده و پویا بماند. داستانهای شاهنامه، که برگرفته از متون زردشتی قدیمی و متون پهلوی هستند، حال و هوای اسطورهای دارند. فردوسی در هر بیت از این کتاب درسی برای زندگی میدهد و اشعار غنی او، دنیای ایران باستان را با تمام زیباییاش به ما نشان میدهد.
محمد رشیدی در کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود، منتخبی از شاهنامه فردوسی را به نثر امروزی درآورده است.
کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود را به دوستداران شاهنامه و نوجوانانی که دوست دارند با این شاهکار حماسی ایرانی آشنا شوند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه وقتی کوچک بود
سالیانی زیاد فریدون به عدل و داد در ایران بر تخت تکیه زد و بر جهان حکمرانی نمود. جوانی را پشت سر گذاشت و پیری سالخورده شد. سه فرزند پسر داشت سلم و تور و ایرج. روزی پسرانش را فراخواند و جهان را سه قسمت نموده و حکمرانی هر ناحیه را به یکیشان سپرد:
روم و خاور را به سلم و چین و سرزمین ترکان را به تور سپرد، که از پس به توران زمین مشهور شد، ایرج را هم برای حکومت بر ایرانزمین برگزید.
چندی که گذشت، حسد در جان سلم ریشه دواند. تور را با خود همداستان کرد که چرا پدر فرمانروایی ایرانزمین را به برادر کوچکتر سپرده و من و تو را به روم و چین فرستاده. دو برادر همپیمان شدند که داد خویش بستانند. پیکی به نزد فریدون فرستادند و از او خواستند که ایرج را از حکومت برکنار کند و تهدید کردند که در غیر اینصورت با سپاهی گران به ایران خواهند تاخت.
فریدون فرزندان را پند و اندرز داد که از این اندیشهٔ خام برگردند. اما او میدانست این حسد و کینه، به پند او بهبود نخواهد یافت. ایرج را فراخواند و ماجرا را برایش بازگفت و چاره را در آن دید که ایرج پیش از آن دو، لشکر بیاراید و به جنگ برادران برود.
اما ایرج که در دلش تنها مهر و محبت میجوشید، در جواب پدر گفت من بیتاج و سپاه به نزد برادران خواهم شد و دل آنان را به مهر خواهم آورد.
فریدون نامهای نوشت و به ایرج سپرد و او را به سوی برادران روانه کرد. برادران او را پذیرا شدند. اما سرانجام بیپروا مقصود خود را به او گفتند. ایرج در جواب برادران گفت که پادشاهی برای او ارزشی ندارد و از پادشاهی کنارهگیری خواهد کرد تا در گوشهای از جهان به دور از هیاهو زندگی کند. اما حسد برادران آنچنان زیاد بود که جز به مرگ او راضی نشدند. ایرج را کشتند و سرش را در تابوتی برای فریدون فرستادند.
فریدونِ دلشکسته، از پروردگار خواست آنقدر عمر کند که ببیند کسی از نژاد ایرج، کین او را بگیرد.
کنیزکی که از ایرج باردار بود، دختری به دنیا آورد که بسیار به ایرج شبیه بود. چون دختر رشد کرد و به سن ازدواج رسید، فریدون او را به همسری یکی از پهلوانانش درآورد. حاصل این وصلت پسری شد به نام منوچهر. فریدون به پرورش منوچهر همت گماشت و هنرهایی که به کار شاهان میآمد به او آموخت. آنگاه تاج و تخت را بدو سپرد و او را با لشکری گران به جنگ سلم و تور فرستاد.
منوچهر بر کین ایرج کمر بست و سلم و تو را شکست داد و کشت و سرشان را برای فریدون فرستاد.
فریدون به کنجی نشست و سر سه فرزند را در کنار گرفت و با دلی پر درد گریست و بر این حال بود تا مرگ او را دربرگرفت.
حجم
۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه