دانلود و خرید کتاب هگل احمد علامه فلسفی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب هگل

 کتاب هگل نوشته احمد علامه فلسفی است که به زندگی و آرای فیلسوف تاثیرگذار آلمانی، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل می‌پردازد.

 درباره گئورگ ویلهلم فریدریش هگل

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل Georg Wilhelm Friedrich Hegel ، فیلسوف تاثیر گذار آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایده‌آلیسم آلمانی بود . هگل ملزومات ایده‌آلیسم مطلق را ایجاد کرد. تاریخ‌گرایی و ایده‌آلیسم او ، انقلابی مادی گرایانه در فلسفه اروپا به وجود آورد و سنگ بنای مارکسیسم و فلسفه قاره‌ای شد. 

هگل در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی در اشتوتگارت، در خانواده‌ای مؤمن به تعلیمات مسیحی شاخه لوتری به دنیا آمد. از کودکی در زمینه‌های گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه می‌پرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت برخوردار بود. هگل در سال ۱۸۳۰ رئیس دانشگاه برلین شد و بالاخره به سال ۱۸۳۱ به سبب شیوع وبا در ۱۴ نوامبر فوت کرد.

برخی از موارد مهم اندیشه‌های هگل عبارتنداز:

ذهن و واقعیت یک چیز هستند و دیالکتیک یعنی قانون سیر تحولات که در ذهن صورت می‌گیرد.

 از طریق حس نمی‌توان به حقیقت اشیاء پی برد و دیالکتیک یعنی اصالت دادن به ورای محسوسات.

حقیقت و هستی چیزی نیستند جز عقل و علم. به همین دلیل، به مذهب هگل، مذهب اصالت علم مطلق یا اصالت عقل گفته می‌شود.

 اجزاء وجودی مستقل ندارند، بلکه مرتبه‌ای از مراتب روان هستند. بدین ترتیب، طبیعت هم مجموعه کثرات نیست و درحقیقت صورتی از روان است. از دیدگاه او، فلسفه بالاترین مرتبه روان محسوب می‌گردد.

 مراتب روان از هنگامی که سر از طبیعت بیرون می‌آورد شامل مراحل این است:

مقولات منطقی و فعل که در روانشناسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد: اخلاق، حقوق و سیاست، دیانت، هنر و فلسفه. فلسفه بالاترین مرتبه روان است.

 خواندن کتاب هگل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

دانشجویان و علاقه‌مندان به رشته فلسفه و سرگذشت‌نامه فیلسوفان.

 بخشی از کتاب هگل

توضیح جهان از راه ضرورت منطقی

هگل یک اختلاف بسیار اساسی با همه فلاسفه جهان ابراز کرده است. او پرسید فلسفه یعنی چه؟ و جواب داد فلسفه یعنی توضیح جهان هستی بعد بیان کرد توضیح جهان هستی از چه راه؟ و جواب داد: تاکنون فلا سفه جهان می‌خواستند جهان هستی را از طریق علیت توضیح دهند و این براساس یک اشتباه و مقایسه بوده است. دیده‌اند در امور جزئی می‌توان قوانین حاکم بر اشیا را از راه علت و با قانون علیت توضیح داد: آب چرا یخ بسته؟ برای اینکه درجه حرارت چند درجه زیر صفر است و آب یخ می‌بندد.

هگل می‌گوید اینها خیال کرده‌اند که جهان را هم می‌توان با علیت توضیح داد حال آنکه با دو دلیل چنین کاری ممکن نیست: ۱- فرض کنیم جهان را توضیح دهیم به علتی و علتش را به علتی و علتش را به علتی و ... آخرش به جایی می‌رسیم و یا نمی‌رسیم اگر به جایی نرسیم پس به توضیحی نرسیده‌ایم یعنی جهان توضیح داده نشده است. اگر هم برسیم به علت نخستین، سلسله توضیحات در یک جا می‌ایستد که آن علت نخستین است. پس باز فلسفه از ایفای نقش خود باز می‌ماند، چون ممکن است بپرسد خود علت نخستین را چگونه می‌توان توضیح داد یا چرا علت نخستین، علت نخسیتن شده است؟ پس خودش بی‌توضیح خواهد ماند لذا مادیون و الهیون که خواسته‌اند جهان را از راه علیت توضیح دهند به همین دلیل موفق نشده‌اند؛ یکی عله‌العلل را خدا می‌داند، یکی سوفسطایی شده،‌ عله‌العلل را ذهن دانسته و دیگری مادی شده و عله‌العلل را ماده دانسته است. ولی به هرچه برسیم بالاخره علت نخستین بدون توضیح می‌ماند.

هگل می‌گوید پس توضیح اساسی جهان توضیح از راه دلیل است نه راه علت. فرق است میان علت و معلول و میان دلیل و نتیجه. دلیل آوردن و نتیجه گرفتن آن نوع عملی است که ذهن انسان انجام می‌دهد. مثلا می‌گوییم “زاویه الف با زاویه ب و زاویه ب با زوایه ج مساوی است” بعد از این مقدمه فورا نتیجه می‌گیریم که: “زاویه الف با زاویه ج مساوی است”. اینجا رابطه علت و معلولی نیست. نه زاویه “ الف” علت است از برای “ب” و نه زاویه “ب” علت است از برای “ج” و نه آن دو مقدمه علت است از برای اینکه زاویه “الف” مساوی زاویه “ج” باشد.

ولی آن دو مقدمه یعنی “مساوی بودن زاویه الف با زاویه ب “ و “مساوی بودن زاویه ب با زاویه ج” مطلقا نمی‌تواند غیر ازاین نتیجه بدهد که “زاویه الف مساوی با زاویه ج باشد” چون دلیل (مقدمات و ترتب آنها) نتیجه را در بطن خودش دارد یعنی عقل حکم می‌کند که نمی‌تواند غیر از این باشد.۲- هگل می‌گوید فلاسفه در امور جزئی هم اشتباه می‌کنند که خیال می‌کنند علیت می‌تواند آن امور را توضیح دهد؛ آن توضیح، کاذب است. وقتی از شما می‌پرسند که “چرا آب یخ بسته است؟” اشتباه است اگر جواب دهید که “چون درجه حرارت زیر صفر است” اگر کسی بپرسد چرا درجه حرارت زیر صفر باشد آب یخ می‌بندد؟ چرا برخلاف این نیست؟ و اگر برخلاف بود چطور؟ برای عقل هیچ فرقی نمی‌کرد منتهی چون ما این طور تجربه کرده‌ایم می‌گوییم این طور است. اما “این طور است. اما “این طور هست” غیر از این است که این طور باشد. علیت را ما از راه تجربه به دست آورده‌ایم. چون دیده‌ایم “الف” علت است از برای “ب” و “ب” علت است از برای وجود “ج”، چون همیشه این طور دیده‌ایم این طور قضاوت می‌کنیم. عکسش هم اگر می‌بود طوری نمی‌شد و عقلا محال نبود که برخلاف آن باشد. پس این هم اشتباه است که خیال کرده ایم علم و تجربه می‌تواند جهان را توضیح دهد. نه، آن هم نتوانسته توضیح دهد و فقط آنچه را که وجود داشته بیان کرده است بدون اینکه نشان دهد چرا باید چنین باشد و چرا منطقا غیر این نمی‌تواند باشد. از نظر هگل توضیح آنجا است که ضرورت منطقی در کار بیاید و نتیجه در بطن دلیل مستقر باشد و از تحلیل دلیل به نتیجه برسیم. هگل با این دو مقدمه بیان می‌دارد فلسفه‌هایی که تاکنون در جهان بوده فلسفه نبوده چون تکیه همه آنها بر اصل علیت است در حالی که تکیه بر علیت کار علم است، علم است که یک توجیه جزئی می‌کند و فقط به درد عمل می‌خورد ولی فلسفه می‌خواهد جهان را توضیح دهد و کاری که علم می‌کند توضیح نیست.

در راستای همین مطالب، هگل بیان می‌دارد که هیچ‌گونه تفاوتی میان جهان عینی و جهان ذهنی نیست. فیلسوفان جهان می‌گفتند که درست است که ما شناخت داریم و شناخت ما هم مطابق با جهان عینی است، اما این استدلال و قیاس و نتیجه‌گیری که ما می‌کنیم در عالم شناخت خودمان است و آنچه در جهان عینی جریان دارد علیت و معلولیت است. البته یک نوع تطابقی میان ذهن و عین ولی طرز عملکرد ذهن یک نوع است و جریان عالم عین نوع دیگر؛ یعنی ما در ذهن برای اینکه به نتیجه برسیم به قول هگل از راه دلیل به نتیجه می‌رسیم ولی عالم عین، دیگر مقدمه و نتیجه تشکیل نمی‌دهد. باید پرسید آیا در طبیعت جریاناتی که در نباتات و انسان و حیوان وجود دارد از مقدمات به نتیجه سیر می‌کند. یا اینگونه سیر طرز عملکرد ذهن است؟ فیلسوفان گذشته حساب ذهن را از عین جدا می‌کردند و می‌گفتند از مقدمه به نتیجه رسیدن که یک، ضرورت منطقی غیر معلل است کار ذهن و طرز عملکرد ذهن است. کار عالم ذهن استدلال است و کار عالم عین علیت. هرچند ما استدلال می‌کنیم، در طبیعت استدلال جریان ندارد، در عین حال نوعی تطابق میان ذهن و عین هست. بنا بر فطرت هگل جدایی میان ذهن و عین غلط است؛ ما دو چیز نداریم که یکی ذهن باشد و دیگری عین، در یکی علیت جریان داشته باشد و در دیگری جریان استدلال، در یکی ضرورت منطقی ولا معلیت حکمفرما باشد در دیگری معلیت و آنگاه فیلسوفانی قائل به اصالت عین بشود و فیلسوفانی قائل به اصالت ذهن. ذهن همان عین و عین همان ذهن است. موجود مساوی با معقول و معقول مساوی است با موجود. بنابر این آنچه که در خارج و در عالم عین هست به همین شکل دلیل و نتیجه است و جریان جهان هم عبور از دلیل به نتیجه است.

خود علیت یک جزء کوچکی است در درون این جریان استدلالی عینی و طبیعی. هگل، دیالکتیکی را بنیاد کرد که براساس استدلال و استنتاج استوار بود و در آن حکم به ضرورت منطقی و بدون استناد به اصل علیت، از دلیل به نتیجه سیر می‌شد و همین سیر را مطابق جریان خارج می‌دانست. با این مقدمات باتوجه به قانون دیالکتیکش دستگاه بسیار وسیعی به قول خودش برای توضیح هستی می‌سازد. در این فلسفه، به این بیان، هستی نیستی را - که ناسازگار با هستی و نفی هستی است - در بطن خودش دارد و از این ناسازگاری، شدن استنتاج می‌شود، پس ناسازگاری است که شدن و حرکت را تولید می‌کند. پس نیستی را هستی توضیح می‌دهد. چون باب، باب دلیل و نتیجه است دیگر سراغ از علیت در اینجا معنا ندارد.

نظرات کاربران

Hepatitis G
۱۴۰۲/۰۲/۲۹

برای کسی مثل من که با فلسفه و هگل آشنایی نداشت و احتیاج داشتم یک کلیت مختصر و مفید بدانم، خوب و کار راه بنداز بود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
«هر آنچه در عالم خلقت می‌بینیم دارای ضدی است. شما نمی‌توانید به بی‌نهایت بدون نهایت و به زندگی بدون مرگ بیندیشید. مرد مرد است زیرا زن نیست. هر شیئی بدان سبب خود اوست که چیز دیگری نیست».
nazi_sfy
به نظر او اندیشیدن به یک چیز شناختن آن است و از آنجا که اندیشیدن به نمود در پرتو اندیشیدن به واقعیت به خودی خود، ممکن است همچنان که اندیشیدن به محدود در پرتو اندیشیدن به نامحدود مسیر است؛ از این رو این سخن کانت که ما تنها نمودها (فنومن‌ها) را می‌شناسیم و نه واقعیت به خودی خود، پذیرفتنی نیست. نکته مهم دیگر اینکه کانت مفهوم‌هایی را که آدمی به یاری آنها درباره واقعیت می‌اندیشند، نه تنها از خود واقعیت متمایز می‌کند، بلکه آنها را چه بسا دگرگون کننده واقعیت می‌شمارد زیرا بر آن است که این مفهوم‌ها،‌ واقعیت را به رنگ خود در می‌آورند. ولی هگل این جدایی را نیز نمی‌پذیرد. او نه تنها مفهوم‌های بنیادی اندیشیدن یعنی کاته‌گوری‌ها را با کاته‌گوری‌های واقعیت یکی شمرده، حرکت اندیشه‌و تحول واقعیت را یکسان می‌داند، بلکه آن است که خود واقعیت نیز چیزی جز اندیشه (و به تعبیر دیگر، چیزی جز ظهور خرد یا جان) نیست.
esrafil aslani
هر مفهوم که ما درباره آن می‌اندیشیم، در آغاز، محدودیت‌های خود را به ما نشان می‌دهد و به ضد یا مقابل خود یا به نفی خود تحول می‌یابد.
nazi_sfy
هگل‌گرایی هگل گرایی که به نوعی پذیرفتن دیالکتیک هگل است، خود به دو گروه تقسیم گردید: هگلی‌های کهن یا هگلی‌های دست راستی (راست هگلی) هگلی‌های جوان یا هگلی‌های دست چپی (چپ هگلی)
Hepatitis G
گروه هگلی‌های جوان (هگلی‌های چپ)، دیالکتیک هگل را پذیرفتند، اما نه با مفهومی که هگل ارائه می‌کرد. عمر مکتب هگلی‌های جوان از سال انقلابی ۱۸۳۰ تا انقلاب ۱۸۴۸ بود. اگرچه هگلی‌های دست چپی، هگل را به عنوان یک فیلسوف ستایش می‌کردند، ولی از دیالکتیک وی معنایی دیگر ارائه نمودند.
Hepatitis G
دیالکتیک انگلس و مارکس-که چپ هگلی بودند-دیگر دیالکتیک هگل نبود، بلکه به ماتریالیسم دیالکتیک معروف شد. در ماتریالیسم مارکس و انگلس، نه تنها خبری از ایده‌آلیسم و متافیزیک (مابعدالطبیعه) هگل نیست، بلکه این بخش از افکار هگل به چالش کشیده می‌شود.
Hepatitis G

حجم

۱۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

حجم

۱۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

قیمت:
۱۱,۰۰۰
تومان