کتاب راحت باش گیر نده
معرفی کتاب راحت باش گیر نده
در کتاب راحت باش، گیر نده به نویسندگی اندرو ماتیوس و ترجمه فرخ بافنده چیزهای تازهای درباره زندگی و موفقیت یاد میگیرید که دیدگاه شما را تغییر میدهد.
درباره کتاب راحت باش، گیر نده
اندرو ماتیوس در این کتاب از نقش زندگی به عنوان آموزگار انسان سخن میگوید. این که ما اینجا هستیم تا از دنیا به عنوان معلمی بزرگ درس بگیریم و بدانیم که جهان و زندگی ما انعکاسی از باورهای ما است. وابستگیهای بیش از حد خود را کنار بگذاریم و بیش از حد از آدمها، محیط، اوضاع مالی و ... شکایت نکنیم. به ندای درون خود گوش کنیم و بدانیم چگونه با زندگی کنار بیاییم چون ماموریت ما در زندگی عوض کردن دنیا نیست و رسالت ما تحول خودمان است.
اندرو متیوس در کتاب راحت باش و گیر نده که با صدای نسترن حسنی میشنوید، بیان میکند که زندگی هیچ انسانی شاد و راحت بدون مشکلات نیست، پس باید این مهارت را داشته باشیم که وجود مشکلات در زندگی را، به عنوان امری طبیعی بپذیریم. در کنار مشکلات مسیر خود را پیش به سوی هدفهایمان پیش بگیریم و از اتفاقات حال از زندگی لذت ببریم.
خواندن کتاب راحت باش، گیر نده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به کتابهای انگیزشی و رشد فردی مخاطبان این کتاباند.
درباره اندرو متیوس
اندرو متیوس نویسنده پرفروش، کاریکاتوریست و سخنران بین المللی انگیزشی و روانشناسی است که کتابهایش به ۳۵ زبان ترجمه شده و تا امروز بیش از ۶ میلیون نسخه از کتابهایش در ۶۰ کشور فروش رفته است.
بخشی از کتاب راحت باش، گیر نده
ممکن است چیزی صاف توی چشم تو
زل زده باشد اما تو ...
وقتی ده سالم بود، باارزشترین داراییام توپ فوتبالم بود ـ همراه با آن غذا میخوردم، میخوابیدم، و هر هفته به جای کفشهايم ... آن را جلا میدادم. همه چیز را دربارهي فوتبال میدانستم ـ ولی در مورد بعضی چیزهای دیگر، مثل اینکه نوزادها از کجا میآیند، کمی گیج و منگ بودم.
یک روز بعدازظهر داشتم توي خیابان بازی میکردم که توپ عزیزتر از جانم گم شد. همه جا را گشتم. فکر کردم حتماً کسی آن را دزدیده است.
دستآخر چشمم به خانمی افتاد که انگار توپم را زیر لباسش مخفی کرده بود. برای همین به سراغش رفتم و از او پرسیدم: «آهای خانم، میشه بگی توپ فوتبال من زیر لباس شما چی کار میکنه؟»
معلوم شد که او توپ مرا برنداشته بود ... ولی آن بعدازظهر من فهمیدم که نوزادها از کجا میآیند ـ و وقتی زنی نهماهه حامله است، شبیه چی میشود.
اواخر آن روز توپم را هم پیدا کردم.
مسئلهای که از همه برایم جالبتر بود این بود که چرا تا قبل از دهسالگی، هیچ وقت متوجه زن حاملهای نشده بودم ... و چرا از آن موقع به بعد طوری شد که انگار دور و برم پر بود از زنهای حامله.
در روابطمان، معمولاً چه موقع به همدیگر میگوییم که چقدر اين رابطه و دوستي برایمان مهم است؟ وقتی ازدواج به بنبست میرسد، وقتی خانواده دارد از هم میپاشد!
در مدرسه، کِی بالاخره مینشینیم و درس میخوانیم؟ وقتی که چیزی نمانده مردود شویم.
در کار، چه زمانی ایدههای جدید را امتحان میکنیم و تصمیمهای دشوار میگیریم؟ وقتی که نمیتوانیم صورتحسابهايمان را بپردازیم.
کِی بالاخره میفهمیم خدمات به مشتری یعنی چه؟ وقتی که مشتریها رفتهاند!
کِی معمولاً دعا میکنیم؟ وقتی که زندگیمان دارد نابود میشود! « خداجون، میدونم که صد ساله باهات حرف نزدم . . .»
ما بزرگترین درسهايمان را وقتی یاد میگیریم که اوضاع سخت میشود. کِی مهمترین تصمیمهايمان را در زندگی گرفتهایم؟ وقتی به زانو درآمدهایم ـ بعد از مصیبتها، بعد از زمین خوردنها، وقتی سرمان به سنگ خورد. آن وقت است که به خودمان میگوییم: « دیگه حالم از آس و پاس بودن به هم میخوره! حالم از ول گشتن به هم میخوره! از معمولی بودن خسته شدم. میخوام یه کاری بکنم.»
معمولاً موفقیت را جشن میگیریم ـ ولی چیز زیادی از آن یاد نمیگیریم.
حجم
۱۹٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱۹٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه