دانلود و خرید کتاب بندباز ساسان حبیب‌وند
تصویر جلد کتاب بندباز

کتاب بندباز

معرفی کتاب بندباز

بندباز کتابی نوشته ساسان حبیب‌وند در زمینه روان‌شناسی و خودشناسی است. با خواندن این اثر متوجه می‌شوید که ریشه بیشتر دردها و غم‌ها و تناقض‌ها درون خود شماست. این کتاب تلاشی برای شناختن خودتان و ان‌چیزی است که در درونتان جریان دارد.

 حبیب‌وند در این کتاب، در قالب یک داستان ساده  برای مهم‌ترین سوالات زندگی جواب‌هایی روشن آورده است. او می‌گوید: می خواهیم بدانیم چرا گفته‌اند خودت را بشناس تا خدا را بشناسی و خواهید دید که براستی کلید پاسخ به اساسی‌ترین سوال‌های زندگی شناختن خود است. این که من کیستم؟ حقیقت چیست؟ و معنای زندگی کدام است؟ نفس چیست و ریشه نفرت و دشمنی انسان‌ها در کجاست؟ آیا راهی به رهایی و شادی پایدار وجود دارد؟ بر سر نوزاد معصومی که بی‌خبر از همه‌جا به دنیا چشم باز می‌کند چه می‌گذرد که گاه در ظرف چند سال به آدمی خشن و پرنفرت یا افسرده و پررنج تبدیل می‌شود؟ از همه مهم‌تر می‌خواهیم ببینیم چگونه می‌توان از چنین رنج‌هایی خلاص شد و در شادی و آسودگی زندگی کرد؟

خواندن کتاب بندباز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به کتاب‌های خودشناسی مخاطبان این اثر هستند.

 بخشی از کتاب بندباز

تا لحظاتی هاج و واج بود. درست نمی‌دانست چه شده. مدتی به سایه‌هایی که شتابان می‌دویدند نگاه می‌کرد... یادش آمد. سایه‌های هانس و دنیل بود که با سرعت دور می‌شدند. ضربۀ مشت هانس تا چند لحظه گیجش کرده بود. دنیل هم یکی دوتا لگد حسابی به پشت و پهلویش نثار کرده بود. الآن هم هراسان فرار می‌کردند. چند جای تنش درد می‌کرد. 

از جمله سر و شکم و به خصوص پهلویش. یک لحظه احساس کرد آب بینی اش راه افتاده. دست زیر بینی اش برد و آن را پاک کرد. لکۀ خونی روی دستش ماسیده بود. دستمالی از جیبش درآورد، بینی اش را پاک کرد و تازه متوجه شد که سه نفر دوره اش کرده اند. آن سه نفر جلو آمدند تا درست بالای سر پیتر رسیدند. هیکل‌ بلند آنها درست مثل سه مجتمع آپارتمانی زمختی بود که پارسال یکی بعد از دیگری مثل سه تا قارچ غول آسا دور پارک کنار خانۀ آنها سبز شدند و روی آن را سایه انداختند. 

آن پارک قشنگ، محل بازی‌ دوران کودکی پیتر بود. اما آن سایه‌ها بیشترِ روشنایی اش را گرفتند. از آن وقت به بعد پیتر هر وقت به آن‌ها نگاه می‌کرد از آن پایین احساس می‌کرد ساختمان‌ها می‌خواهند روی سرش خراب شوند. همیشه دلش می‌خواست سر آن‌هایی که آن ساختمان‌های ترسناک را ساختند و رفتند یک داد حسابی بزند...

اولین کسی که شروع به حرف زدن کرد استیو قصاب بود. استیو نگاهی به راهی که هانس و دنیل رفته بودند انداخت و بعد با صدای نازکی که اصلاً به هیکل چاق و گنده اش نمی‌خورد غرغر کرد: عجب بچۀ دست و پا چلفتی ای! آخه آدم مثل ماست وای می‌ایسته تا کتکش بزنند؟! پسر من مایک اگر بود حسابی حالیشون می‌کرد!

سایۀ بعدی که شروع به حرف زدن کرد خانم گرانت بود، خیاط قدیمی محل. خانم گرانت در حالی که عینک گرد و بزرگش را روی بینی نازک و قلمی اش جابجا می‌کرد با لحن دلجویانه‌ای گفت: نفرمایید آقا! اتفاقا خیلی هم به نظرم پسر با تربیت و نجیبی یه که اهل کتک کاری نیست. آفرین پسر جون! دعوا اصلاً کار خوبی نیست.

جوی نجار که صحنۀ کتک کاری درست جلوی مغازۀ او اتفاق افتاده بود مثل این که حرف آخر را زد. او که مدادی پشت گوش داشت و پیشبند آبی بلندش هیکلش را بلندتر نشان میداد در حالی که سرش را می‌خاراند کمی جلوتر آمد و گفت: ولی به نظر من این بچه‌ها هر سه تاشون وحشی و بی‌تربیـتن. من اگه جای مامان و بابای اون‌ها بودم یک گوشمالی حسابی به همه شون می‌دادم تا اونها باشن دیگه کتک کاری نکنن. 

با اعلام آخرین رأی، سه تا سایۀ بلند از بالای سر پیتر دور شدند و هر کدام به طرف مغازه خودشان رفتند. پیتر از جا بلند شد. گرد و خاک لباسش را تکاند. پیراهن و شلوارش را مرتب کرد و رفت کنار خیابان روی سکویی نشست. غرق در فکر بود. یادش آمد که برای اولین بار تصمیم گرفت جلوی قلدری‌های هانس و دنیل بایستد. 

آن‌ها همیشه توی مدرسه قد کوتاه پیتر را مسخره می‌کردند. به او می‌گفتند "کوتوله". خیلی وقت‌ها هم به ماشین قدیمی پدرش می‌خندیدند. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۹۳ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۹۳ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان