دانلود و خرید کتاب بیمار خاموش الکس میخائلیدس ترجمه زهرا شکوهی‌فر
تصویر جلد کتاب بیمار خاموش

کتاب بیمار خاموش

معرفی کتاب بیمار خاموش

کتاب بیمار خاموش داستانی با درونمایه جنایی و روانشناسی از الکس میخائلیدس است که با ترجمه زهرا شکوهی‌فر می‌خوانید. این داستان درباره زن هنرمندی است که همسرش را به قتل می‌رساند و بعد از آن در سکوتی محض فرو می‌رود. 

بیمار خاموش بلافاصله بعد از انتشار در اوایل سال ۲۰۱۹، در صدر پرفروش‌های نیویورک‌تایمز و سایر فهرست‌ها و سایت‌های معتبر قرار گرفت و مدت زیادی در این فهرست باقی ماند.

درباره کتاب بیمار خاموش

آلیسیا برنسون نقاشی است که با یک عکاس مد و فشن ازدواج کرده است. به نظر می‌رسد آن‌ها زندگی خوبی دارند اما در یک روز گرم تابستانی، آلیسیا، همسرش گابریل را، با سیم به صندلی می‌بندد و به صورتش شلیک می‌کند. همسایه‌ها هستند که صدای گلوله را می‌شنوند و پلیس را خبر می‌کنند. وقتی پلیس‌ها به آنجا می‌رسند، آلیسیا را می‌بینند که با حالت بهت زده، بالای سر جسد همسرش ایستاده و رگ خودش را هم زده است. او را به بیمارستان می‌رسانند و زمانی که می‌خواهند روند تحقیقات را آغاز کنند، آلیسیا ساکت می‌شود. سکوتی محض که هیچ کمکی به حل ماجرای این پرونده عجیب نمی‌کند. 

این داستان در پنج بخش و از زبان تئو، روان‌درمانگر دادگاه و آلیسیا، البته دفتر خاطرات او، روایت می‌شود و هر چه پیش می‌رود خواننده را بیشتر درگیر پیچیدگی‌های خود می‌کند. سکوت آلیسیا باعث شده است تا این تراژدی دردناک به ماجرای پر رمز و راز بدل شود و ذهن را درگیر سوالات بسیاری کند. 

الکس میخائلیدس برای نوشتن داستان بیمار خاموش به سراغ بخشی از احساسات انسانی رفته است که هرگز بیان نمی‌شوند و فقط در اعماق وجود انسان دفن می‌شوند و در نهایت روزی به شکلی بدتر و عجیب‌تر سربر می‌آورند. 

کتاب بیمار خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

بیمار خاموش، اثری جالب است که توجه تمام علاقه‌مندان به رمان‌های جنایی و روانشناسی را به خود جلب می‌کند.

درباره الکس میخائلیدس

الکس میخائلیدس در سال ۱۹۷۷ در قبرس متولد شد. پدر او قبرسی-یونانی و مادر انگلیسی بود. 

الکس میخائلیدس در دانشگاه کمبریج ادبیات انگلیسی خواند و از موسسه‌ فیلم آمریکا در لس‌آنجلس، لیسانس فیلم‌نامه‌نویسی گرفت. او در سال‌های ۲۰۱۳و ۲۰۱۸ دو فیلم‌نامه‌ سینمایی نوشت که موفق بودند و به این ترتیب توانست جایگاهش را به عنوان فیلم‌نامه‌نویس تثبیت کند. اما سال ۲۰۱۹ به نوشتن رمان روی آورد و با نوشتن بیمار خاموش، به موفقیت جدی رسید و نامش سر زبان‌ها افتاد. همین داستان هم سبب شده است تا او را به عنوان یک داستان‌نویس بشناسند. 

بخشی از کتاب بیمار خاموش

اطلاعات زیادی از فعالیت‌های آلیسیا در آن روز در دست نیست. او نمایشگاهی در پیش داشت و کارهایش عقب افتاده بود. احتمالاً آن روز را به نقاشی‌کردن در آلاچیقی در انتهای حیاط گذرانده باشد؛ همان آلاچیقی که اخیراً تبدیل به کارگاهش شده بود. عکاسیِ گابریل خیلی طول کشید، و او تا ساعت یازده شب به خانه نیامد.

نیم ساعت بعدتر، همسایه‌شان باربی هِلمان، چندین بار صدای شلیک گلوله شنید. باربی با پلیس تماس گرفت، و در ساعت ۱۱: ۳۵ اتومبیلی از پایگاه هاور کستاک هیل اعزام شد. و در کمتر از سه دقیقه به خانه برنسون‌ها رسید.

در ِجلویی خانه باز بود و خانه در تاریکی قیرمانندی فرو رفته بود. هیچ‌کدام از کلیدهای برق کار نمی‌کردند. افسران پلیس از یک دالان عبور کردند و وارد سالن پذیرایی شدند. چراغ‌قوه‌های‌شان را روشن کرده بودند و باریکه‌های نور منقطع را به اطراف می‌پراکندند. آلیسیا را که کنار شومینه ایستاده بود پیدا کردند. زیر نور چراغ‌قوه، پیراهن سفیدش مثل یک شبح می‌درخشید. او نسبت به حضور پلیس بی‌اعتنا بود. خشک و ساکن، مثل تندیسی از یخ _‌ با نگاهی غریب و بیمناک، همچون کسی که با وحشتی نادیدنی مواجه شده باشد، ایستاده بود.

تفنگی روی زمین بود. و در کنار آن، در عمق سیاهی، گابریل بی‌حرکت نشسته بود و با سیمی که دور آرنج و مچ‌هایش پیچیده شده بود به صندلی بسته شده بود. افسران پلیس نخست گمان بردند که او زنده است. سرش از یک طرف اندکی آویزان بود، انگار که از هوش رفته باشد. سپس، باریکه نور جای چندین گلوله بر صورت گابریل را آشکار کرد. اجزای خوش‌فرم صورتش برای همیشه از بین رفته بودند و از خود توده‌ای سوخته و سیاه و خون‌آلود به جا گذاشته بودند. تکه‌های جمجمه، مغز، موها و خون روی دیوار پشت سرش پاشیده شده بود.

خون همه جا را گرفته بود _ روی دیوارها پاشیده بود و جریان تیره باریکی بر کف زمین و در شیارهای پارکِت دیده می‌شد. افسران پلیس گمان بردند که خون گابریل است. اما حجم خون خیلی زیاد بود. و بعد، چیزی زیر نور چراغ قوه پدیدار شد _ چاقویی روی زمین کنار پای آلیسیا بود. باریکه نور دیگری، لکه‌های خونی که بر لباس سفید آلیسیا چکیده بود را نمایان ساخت. یکی از افسرها بازوی آلیسیا را مقابل نور چراغ قوه گرفت. شکاف‌هایی عمیق روی مچ‌هایش بود _ شکاف‌هایی تازه که شدیداً در حال خونریزی بودند.

آلیسیا در برابر کوششی که برای نجات جانش صورت می‌گرفت مقاومت نشان می‌داد. سه افسر پلیس به‌زحمت توانستند جلویش را بگیرند. او را به بیمارستان رویال فری، که تنها چند دقیقه از آن‌جا فاصله داشت، اعزام کردند. در طول مسیر از حال رفت و هوشیاری‌اش را از دست داد. خون زیادی از او رفته بود، اما زنده ماند.

روز بعد، در اتاقی خصوصی در بیمارستان بستری بود. افسر پلیس از او در مقابل وکیلش بازجویی می‌کرد. آلیسیا در طول بازجویی ساکت بود. لب‌هایش پریده‌رنگ و سفید شده بودند. گهگاه به لرزش می‌افتادند، اما نه کلمه‌ای و نه صدایی از آن‌ها بیرون نمی‌آمد. هیچ سؤالی را پاسخ نداد. او نه می‌توانست و نه تمایل داشت که حرف بزند. حتی وقتی متهم به قتل گابریل شد چیزی نگفت. وقتی بازدداشت شد هم همچنان ساکت ماند. نه گناهش را انکار کرد و نه به آن اعتراف.

آلیسیا دیگر به حرف نیامد.

soroosh7561
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

اول از همه ترجمه روان و عالی بدون دخل و تصرف کتاب ستودنی است. کتاب طوری نگارش شده که شما تا صفحات انتهایی هم نمیتوانید کلید حل معمای داستان را به دست بیاورید. یک رمان عالی،جذاب،قوی و تاثیرگذار که آنرا

- بیشتر
نَغمـھ‌ی‌ِنـُور|`
۱۴۰۱/۰۳/۱۰

نویسنده‌ی توانمند و قلمِ رازآلودش!🌱 . هوای دلم تاریک است و من مانده‌ام و جسدش!🖇 . عنصر تعلیق در تمامی آثار نویسندگی نقش به‌سزایی دارد، همراه کردن مخاطب و لغزاندش در سطحِ یخی اوایل، به سمت سطحِ پایانی و همراه کردنش با محتوای اثر!👌 . در

- بیشتر
Zohre
۱۴۰۱/۰۱/۰۷

من این سبک کتاب ها رو خیلی دوست دارم ..رازالود بودن داستان از شروع کتاب تاانتها لحظه‌ای خواننده رو رها نمیکنه..نویسنده خیلی خوب ذهن خواننده رو منحرف میکنه، و ناگهان در آخر کتاب همه چیز تغییر میکنه...

Shahnaz Osmani
۱۴۰۰/۰۹/۲۵

بسیارعالی بود ...

E
۱۴۰۱/۱۰/۲۲

واقعا خیلی شبیه قلم اروین یالوم هست... و ترجمه خانم شکوهی فر هم بسیار عالی هست من از طاقچه بینهایت اوایل کتاب رو یه ترجمه دیگرشو خوندم ولی نتونستم ارتباط برقرار کنم چون مثل گزارش بود و آرایه های ادبی متن

- بیشتر
نیکو👷‍♀️
۱۴۰۱/۰۸/۲۳

اگه مثل من به داستان های جنایی و معمایی علاقه دارید می تونه کتاب جالبی باشه براتون و یه نکته ی دیگه ترجمه هم خوب و روان بود

"برای کار کردن در این‌جا لازم نیست دیوانه باشید، اما دیوانگی به شما کمک می‌کند"»
نیکو👷‍♀️
ایجاد صمیمیت به این نیاز داره که بارها نتیجهٔ مثبت بگیریم _  و این یه شبه محقق نمی‌شه».
نیکو👷‍♀️
«انتخاب یک معشوق مثل انتخاب یک درمانگره. لازمه از خودمان بپرسیم این شخص همان کسیه که با من صادقه، انتقادپذیره و اشتباه خودش را می‌پذیره، و وعدهٔ محال نمی‌ده؟»
نیکو👷‍♀️
«خب، موش‌ها کشتی به‌گل‌نشسته را رها می‌کنند. آن‌ها با چنگ‌ودندان از کشتی بالا نمی‌روند».
نیکو👷‍♀️
یکی از دردناک‌ترین چیزها اینه که بپذیریم درست در زمانی که بیشتر نیاز به دوست‌داشته‌شدن داشتیم، دوست داشته نشدیم. یه حس هولناکه، دردِ دوست‌داشته‌نشدن».
نیکو👷‍♀️
عشقی که در آن صداقت نیست سزاوار نیست که عشق نامیده بشه».
نیکو👷‍♀️
به عقیدهٔ من، این از خطرات نگه‌داری دفترخاطرات است: همه چیز را بزرگ جلوه می‌دهی، گوش‌به‌زنگ هستی و پیوسته حقیقت را دستکاری می‌کنی. _  ژان پل سارتر
نیکو👷‍♀️
با گذشت زمان، تماس خود را با منشاء ضربهٔ روحی‌تان از دست می‌دهید، و از ریشه‌های علت آن جدا شده و آن را فراموش می‌کنید. اما یک روز، تمام آن آسیب‌ها و تمام آن خشم مانند آتشی از شکم اژدها بیرون می‌زند _ و شما اسلحه‌ای برمی‌دارید. و خشم‌تان را نه بر سر پدرتان _ کسی که مرده، فراموش گشته و در دسترس نیست_ بلکه بر سر شوهرتان خالی می‌کنید
نیکو👷‍♀️
و جفت‌مان به‌محض این‌که تونستیم خانه را ترک کردیم. اما خیلی زود فهمیدیم که در دنیای روح و روان، فاصلهٔ جغرافیایی اهمیت چندانی نداره.
نیکو👷‍♀️
گرچه به‌سرشت صادق نیستم، گاه به‌تصادف چنین هستم. _  ویلیام شکسپیر، حکایت زمستان
نیکو👷‍♀️

حجم

۳۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

حجم

۳۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

قیمت:
۸۹,۰۰۰
تومان