کتاب سمفونی مرگ
معرفی کتاب سمفونی مرگ
کتاب سمفونی مرگ نوشته محمد شهریاری است. این کتاب مجموعه داستانی جذاب و خواندنی است که تصویر تازهای از اتفقات را به خواننده نشان میدهد. این کتاب پر از هیجان است و داستانهای واقعی را روایت میکند.
درباره کتاب سمفونی مرگ
کتاب سمفونی مرگ از سری آثار داستانی محمد شهریاری، قاضی ویژه قتل عمد تهران است. که بر اساس تجربههای نویسنده در پروندههای مختلف نوشته شده است. این کتاب شامل چهار داستان سمفونی مرگ، کشف جسد در لنگرگاه، دوئل، تشریح یک جنایت است.
کتاب سمفونی مرگ شما را با جنایتهای واقعی در ایران روبهرو میکند، چیزی که شاید از آن کمتر مطلع باشید. داستانهای جنایی در ایران بسیار کم است و عموما در فضایی خیالی روایت میشوند اما کتاب سمفونی مرگ داستانهایی واقعی است از دنیایی که در آن زندگی میکنیم و از جزئیاتش خبر نداریم.
خواندن کتاب سمفونی مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پلیسی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سمفونی مرگ
با اعتماد به نفس ادامه مسیر داد. پلیس خودروهای سنگین و اتوبوس را ایست میداد و بازرسی میکرد و کاری به خودروهای سواری نداشت. خیالش راحت شد. عوارض را پرداخت کرد و قبض را گرفت، نفس راحتی کشید و به راه ادامه داد. حسابی خوشحال بود. تا اینجا به خیر گذشته بود و باید امانتیها را به صاحبش که قول داده بود میرساند. دودل بود که آیا به حرفی که زده بود، عمل میکند یا نه. با این همه گذشته تاریک، این چه اهمیتی داشت که به قول خود عمل کند یا نه؟ اما هنوز بارقههایی از انسانیت را در خود احساس میکرد و همین اندک هم برایش کافی بود که به سمت محل تحویل امانتیها حرکت کند، اما باید حسابی فکر می کرد. ممکن بود با یک حرکت ناپخته و نسنجیده تمامی نقشههای او که تا االن انجام شده بود، برمال شود. نیاز به تمرکز داشت. ناخودآگاه ً جاده ای را دید که از اتوبان جدا می شد. نسبتا خلوت بود. وارد جاده شد، نمی دانست جاده به کجا می رفت. همین طور ادامه مسیر داد تا به جاده خاکی رسید و وارد آن شد. تابلو نشان می داد که به روستایی منتهی می شود. از ماشین پیاده شد با خود گفت سری به امانتیها بزند بعد تصمیم نهایی را بگیرد. به سمت صندوق عقب رفت. در را باز کرد. با دیدن داخل صندوق عقب خشکش زد. رنگش پرید و عقب عقب رفت و روی زمین نشست. ادامه مسیر برایش بی فایده بود. بهتر بود امانتیها را همین اطراف می گذاشت و می رفت. از دور خودرویی را دید که از سمت راست میآمد. سریع در صندوق عقب را بست و پشت فرمان نشست و حرکت کرد. خودرو از کنار او رد شد، اما توجهی نکرد. حسابی ترسیده بود، این دیگر توی دستور کارش نبود. فکرش را هم نمی کرد. تصمیم آخر خود را گرفت، توقف کرد... پارچهای را برداشت و مشغول خالی کردن صندوق عقب شد. کارش که تمام شد دور و برش را نگاه کرد و به سرعت دور زد و به سمت اتوبان رفت و وارد اتوبان شد. ابتدای تهران که رسید خودرو را کنار خیابانی پارک و پیاده به سمت خانه حرکت کرد. یک ساک داشت که وسایلش در آن بود.
حجم
۵۶۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۵۶۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب ۳۷۳ از کتابخانه همگانی ، ۴ داستانِ جناییِ ساده. مطالعه ی آنها خالی از لطف نیست!!
چهار داستان زیبا و جذاب مثل همه داستان های محمد شهریاری کاش طاقچه کتابای بیشتری از این قاضی بزاره از طرفی عاشق رمان های جنایی هستم و کتابای این قاضی برام خیلی جذاب هستن از طرفی داستان های این قاضی خیلی
من کلن استاد شهریاری رو دوس دارم پیجشم دنبال میکنم چون باهوش و صادقه خود واقعیشه
جذابیت داشت متن روان داشت عجیب بود مضمون خاصی نداشت صرفا اگر به ژانر معمایی علاقه دارید برای تفنّن میتونید بخونید!
داستان های جنایی که ادمو به فکر میبره
بسیار جذاب و آموزنده به خصوص برای دانشجویان رشته حقوق جزایی
جالبه داستان های واقعی و عبرت اموز کشش داره داستان ها یه کتاب هست در این زمینه به نام عشق های گمشده داستانهای واقعی از روابط دختزان وپسران از نشر بوستان مهر ۵۴ داستان در زمینه اعتیاد طلاق فرار از
جملات کوتاه استفاده شده ، محتوای کتاب از حیث واقعی بودن فوقالعاده تاثیر گذار هست
چهار داستان جنایی جالب بود با متنی روان که به دل می نشست..ماه هیچوقت پشت ابر نمی ماند.
داستان های جنایی و کارگاهی جالبی داشت.بعضی از داستان ها در مجله همشهری سرنخ بود که برای من تازگی نداشت.اگه به اینجور داستان ها علاقه دارین بهتون هفته نامه همشهری سرنخ رو پیشنهاد میکنم.