کتاب داستان های شیرین
معرفی کتاب داستان های شیرین
داستان های شیرین شامل داستانهایی از دکتر سید محمد بهشتی است که مرتضی نظری انها را گرداوری کرده است.
درباره کتاب داستانهای شیرین
۴۱ داستان از آثار متفکر شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی است. آیتاللّه شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، یکی از چهرههای درخشان و ممتاز انقلاب اسلامی ایران است که در به ثمر رسیدن این نهضت عظیم اسلامی، نقش حسّاسی داشته و خدمات ارزندهای بر جا گذاشته است.
در میان آثار علمی آن شهید، داستانها و قطعات جالبی نیز پیدا میشود. مرتضی نظری در این کتاب داستانهایی جالب از مجموعه آثار آن شهید گردآوری و به ترتیب سال، تنظیم نموده است. نتایجی که شهید بهشتی از این داستانها و قطعات ارائه میکنند بسیار آموزنده است که این، در واقع بُعدی از ابعاد علمی ایشان را به اثبات میرساند.
خواندن کتاب داستان های شیرین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای حکمتآموز و اخلاقی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب داستان های شیرین
اخلاق پیامبر
«ابن اثیر» در «کامل» که یک دوره تاریخ است که در حدود پنج قرن و نیم از دورههای اسلامی را در بر دارد میگوید: «عدی بن حاتم» مسیحی بود. پس از گسترش اسلام با زن و بچهاش کوچ کرد به شام. آنجا یک اقلیت بزرگ مسیحی به نام «غسّانی» ها زندگی میکردند. عدی خواهرش را آنجا گذاشت و رفت. خواهر «عدی» آنجا بود تا سپاه اسلام به آنجا رسید و مثل دیگر مناطق، در قلمرو اسلام قرار گرفت و وی ناچار شد با نظام اسلامی زندگی کند. نامهای به برادرش عدی نوشت و او را ملامت کرد که تو رفتی و دیگران را بردی و فکر نکردی که نسبت به خواهرت هم مسئولیت داری. من را اینجا گذاشتی و رفتی و اگر رفتنت خوب بود چرا مرا نبردی؟ اگر هم بد بود چرا خودت رفتی؟ حالا چرا در آنجا ماندهای؟ برگرد و بیا با این نظام و رهبر این نظام آشنا شو؛ از دو حال خارج نیست اگر آن را پسندیدی و به اسلام گرویدی چه سعادتی است و اگر آن را نپسندیدی باز هم در اینجا میتوانی در میان قوم خودت با عزت بیشتری زندگی کنی تا در آنجا. (زیرا نظام اسلام به کسانی که مسیحی بودند اجازه میداد با پرداخت مالیات به عنوانی «جزیه» در آنجا زندگی کنند.) عدی تحت تأثیر این نامه قرار گرفت و پیش خود گفت برویم ببینیم محمد (ص) چه میگوید و دین جدیدی که آورده واقعاً چیست؟ عدی به مدینه آمد. پیغمبر در مسجد بود. یکراست به مسجد آمد و با پیغمبر (ص) آشنا شد. پیغمبر از او دعوت فرمود که با هم به سوی منزل بروند. در بین راه عدی دو مطلب اجتماعی دید که خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. چون او قبلاً خیال میکرد که مردی به نام محمد (ص) از طایفه قریش در مکه قیام کرده است تا به قدرت برسد، ولی کارش نگرفته و مخالفانش نگذاشتهاند. لذا او به مدینه آمده و چون در آنجا شرایط مساعد بوده است، به قدرت رسیده و رییس و فرمانروا شده است تا بتواند به خواستههای خود برسد. یعنی همان تصویری که امروز نویسندگان غربی از شخصیت پیغمبر (ص) دارند. عدی دو مطلب دید و فهمید که مسئله اینطور نیست و این اخلاق و منش کسانی که شیفته جاه و جلال هستند نیست. یکی اینکه در وسط راه پیرزنی رسید به پیغمبر و گفت: «یا رسول اللّه!» پیغمبر ایستاد.
اینکه من مهمان دارم آن هم یک حاکم از اشراف قریش و نباید معطل بشوم و امثال آن در کار نبود.
پیغمبر (ص) با کمال بردباری ایستاد. عدی دید که آن فرد سؤالات بسیار عادی کرد و پیغمبر (ص) هم با کمال بردباری، متانت و محبت جواب گفتند. مدتی طول کشید و عدی از این وضع خسته شد. او دید که اگر خود او در چنین شرایطی به زنی برخورد میکرد و اینقدر او را معطل میکرد معذب میشد. به چهرهٔ پیغمبر (ص) نگاه کرد ببیند آیا در درونش ناراحت است و دندان روی جگرش گذاشته است یا خیر، او آنقدر عالیطبع است که در چهرهاش آثار اوقاتتلخی دیده نمیشود. با خود گفت نه، این زمامدارانی که من دیدهام و حتی خود بنده که رییس قومی هستم، هرگز حاضر نیستم با مردم زیر دستم اینگونه رفتار کنم. این اخلاق، میتواند اخلاق یک پیغمبر باشد، اما اخلاق یک زمامدار جاهطلب نمیتواند باشد. ایستادند تا حرف آن پیرزن تمام شد و آمدند تا به منزل رسیدند، در منزل پیغمبر (ص) در آن موقعی که وضعشان خوب شده بود یک تشک داشتند که رویش مینشستند. بقیه اتاق یا حصیر بود یا خالی. پیغمبر (ص) این تشک را به عدی واگذار کرد و خود روی حصیر نشست. آه، این چه زمامداری است؟ پیغمبر (ص) قدرت دارد، در جنگهایی پیروز شده، اصحاب و پیروانی دارد، شکوه و جلالی دارد، در خارج اسم محمد (ص) که برده میشود عدهٔ زیادی لرزه بر اندامشان میافتد و اکنون چنین پیشوایی و چنین مرد باقدرتی از مهمان غیرمسلمان و مسیحی خودش اینطور پذیرایی میکند که جای خود را به او میدهد.
عدی میگوید در دل گفتم این هم خصلت هیچیک از زمامداران جاهطلبی که طالب ملک و پادشاهی و فرمانروایی هستند نیست.
پیغمبر (ص) با او شروع به صحبت کرد. روح عدی هم آماده بود، دید مطالبی هم که پیغمبر برای او میفرماید از آن قبیل نیست که: عدی، تو سر جای خود برگرد و هر چه در آنجا به دست تو میآید چند قسمت کن. یک قسمت برای ما بفرست و بقیه هم برای خودت و هر چه هم دلت میخواهد پدر مردم را دربیاور. عدی دید چنین خبرهایی نیست. مذاکرات اصلاً سیاسی نیست. مذاکرات بر اساس ساختن فکر است. او میخواهد آدم بسازد.
نهضت او نهضت انسانسازی است. عدی تحت تأثیر قرار گرفت. پیغمبر (ص) ضمن سخنان تشویقآمیزی که با عدی داشت فرمود: «عدی! تو وضع امروز ما را نگاه کن (چون آن موقع که پیغمبر سخن میگفت مسلمانها به زحمت نان سیری میخوردند) اما وضع ما را اینگونه نبین. روزی خواهد آمد که قلمرو اسلامی در شرق و غرب و شمال و جنوب گسترش پیدا کند و در این قلمرو چنان انسانهایی زندگی کنند و چنان نظام اجتماعی و حکومتی بر سر کار باشد، که اگر یک زن تنها بخواهد از سرزمین فلات یعنی عراق کنونی به اینجا که مکه است بیاید، یعنی از آن بیابانهای لم یزرع عبور کند، هرگز ترسی نداشته باشد و اگر در تمام این قلمرو بگردید برای پرداخت زکات بخواهید مستحق پیدا کنید، مستحق زکات را به زحمت بتوانید پیدا کنید.» یعنی هم تأمین رشد اقتصادی و تقسیم نسبی ثروت عمومی و هم امنیت اجتماعی.
حجم
۹۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه