دانلود و خرید کتاب کمیته نان لیلی عاج
تصویر جلد کتاب کمیته نان

کتاب کمیته نان

نویسنده:لیلی عاج
انتشارات:نشر آماره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کمیته نان

کتاب کمیته نان نوشته لیلی عاج است. این کتاب داستان رنج و زندگی سخت مردمان کولبر است که با رنج و عذاب بسیار برای نان زحمت می‌کشند. 

لیلی عاج که به عنوان یک نوسنده و کارگردان دغدغه‌مند تئاتر ایران شناخته می‌شود با این نمایشنامه به غرب ایران سفر کرده است و رنج‌های زنان و مردانی را نشان می‌دهد که فقر راه دیگری جز بازی با زندگی خوشان برایشان نذاشته است. 

این کتاب تصویری از رنج و حقیقت زندگی کولبران است.

خواندن کتاب کمیته نان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کمیته نان

آراد: (با لهجه کردی) همینه... اینه... نگا کن بغل اُرگیِ دومی از چپ... ادریس مریوانی اینه، باید این یارو پیدا کنیم...(فیلم را پلی می‌کند.) اینجا کاک‌سبحان داره درگوشی باهاش حرف می‌زنه، ببین داره با دست آراد... (سریع حرفش را اصلاح می‌کند.) آزاد ما رو نشون می‌ده؛ اون موقع آزاد کنار تو وایساده بود با تلفن حرف می‌زد من یادمه... الان دوربین میاد رو شماها... ببین... (فیلم را پاز می‌کند.) همه کاریِ کمیته نان ادریس مریوانیِ (فیلم را پلی می‌کند.) بفرما اینجام دست آزاد رو گرفتن کشیدنش که برقصه.

روزگار: (با لهجه کردی) قربونت قدت برم... قربون اون سیبل‌های قیطونیت برم، کجایی الان که دل ما داره آتیش می‌گیره؟ آزاد... آزاد گیان (به شدت متاثر است.) داداشی تو کی اینقدر خوب رقصیدن یاد گرفتی که ما نفهمیدم؟! کجایی داداشی؟ (به آراد) بلیت بگیر بریم ... محبوب دوتا تیکه لباس گرم جور کن... این بچه بی صاحب نیست که جنازه‌اش سه روز سه روز زیر برف بمونه...

محبوبه: اگه دروغ باشه چی؟! (سکوت) صبر کنیم کاک‌سبحان خودش بهمون خبر دقیق بده... (سکوت) تا فردا صبح صبر کنیم هاان؟

روزگار: چه جوری صبر کنم!؟ گُم شده... نمی‌دونیم مرده‌اس؟ زنده‌اس؟ تیر خورده؟ یخ زده؟ افتاده پایین دست و پاش شکسته؟ وقتی هیچی نمی‌دونیم چه جوری صبر کنم؟!! (ناراحت و بی‌قرار) آخ کمرم شکست... داغت سنگینه آزاد... آخ آزاد آخ...

(در همین لحظه صبریه با چند نان سنگک در دست وارد می‌شود.)

صبریه: دست شکسته کار می‌کنه؛ ولی دل شکسته نه... یه لقمه نون بذارین دهنتون... خودتون رو جمع و جور کنین هیچی نشده، نباید هم بشه... (به زور تکه‌ای نان در دهان روزگار می‌چپاند و از صحنه بیرون می‌رود. او تعادل روانی ندارد و به ظاهر آرام است؛ اما حرکاتش خشونت پنهانی دارد.)

روزگار: پایین نمی‌ره صبری خانوم گلوم خشکِ انگار دارم تیغ می‌خورم... آراد بلیت چی شد؟!

آراد: (تلفن‌اش را تمام می‌کند.) تعاونی ۷ ساعت ۸ شب برا مریوان داره، گیتی‌پیما ۷ و نیم پاوه... می‌خوای با سنندج بریم؟ برا یه ساعت دیگه ماشین داره...

محبوبه: اول برین در خونه نرمین ... هر بلایی سر کاک‌سبحان و بقیه اومده باشه، نرمین خبر داره.

روزگار: پاشو بریم... تا صبح از بی‌خبری دیوونه می‌شم.

(محبوبه چند تکه لباس گرم و یک ساک کوچک می‌آورد. روزگار و آراد آماده می‌شوند.)

صبریه: (شاکی بر می‌گردد.) کجا؟ آقا روزگار حالا که روزگارمون رو سیاه کردی، کجا می‌ری؟! شما دوتا جلو چشام تیکه تیکه می‌شدین عین خیالم نبود... ولی آزاد نه...(سکوت طولانی) برف آدم نمی‌کشه؟ می‌کشه؟ نه نمی‌کشه فوق فوق‌اش سینه پهلو می‌کنه... نمی‌میره که... آزاد رو من بزرگ کردم نگا به قد و قواره‌اش نکنین صد تا جون داره... (متاثر و درمانده) موقع رفتن بهش گفتم اگه بلایی سرت بیاد با شیلنگ مثل بچگی سیاه و کبودت می‌کنم...(به روزگار) آزاد چیزیش نمی‌شه... (سکوت، یکباره به سمت روزگار یورش برده و محکم می‌کوبد توی سینهٔ روزگار) اگه آزاد من چیزش بشه... قاتلش توئی...

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۱۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان