کتاب مسحور
معرفی کتاب مسحور
کتاب مسحور داستانی جذاب و فانتزی از رنه دنفلد با ترجمه مهسا خراسانی است. این کتاب روایت زندگی یک زندانی بی نام و نشان و مسحور کتاب است که به جرمی نامعلوم، در زندان است و در انزوای خودخواسته، جهان را نظاره میکند.
مسحور در زمان انتشارش، جایزه بهترین کتاب سال از دیدگاه اورگونیان و جایزه Prix du Premier Roman فرانسه را از آن خود کرد.
درباره کتاب مسحور
رنه دنفلد در کتاب مسحور، داستانی فانتزی با رگههایی از رئالیسم جادویی آفریده است. روایت زندگی یک زندانی بی نام و نشان. کسی که به جرم قتلی نامعلوم، در زندان و در انتظار روز مجازاتش است. اما او، در انزوایی خودخواسته فرو رفته است. زمانش را در کتابخانه زندان به مطالعه میگذارند و از جهان زندان، از همان دریچهای که از پشت میلهها معلوم است، برای دیگران میگوید. داستانی که ذهن را به سمت سوالاتی عجیب در باب رستگاری و مجازات اعدام میبرد. راوی با خیالپردازیهایش موفق میشود از جهان عینی زندان فراتر برود و به درون ذهن دیگران هم نفوذ کند.
اگر به سایت کتاب هفته سری بزنید، میتوانید نظر منتقد این کتاب را بخوانید:
«رنه دنفلد با درهم تنیدن هراس، تعلیق و رئالیسم جادویی خواننده را با خود به سفری کابوسوار میبرد. حوادث این داستان بر پایهی تجارب دست اول و نگاه موشکافانهی نویسنده شکل میگیرند. مسحور سوء رفتار نوع بشر را با دقت مورد بررسی و موشکافی قرار میدهد.»
کتاب مسحور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن رمانهای خارجی و ادبیات داستانی لذت میبرید، خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
درباره رنه دنفلد
رنه دنفلد نویسنده و خبرنگار زن آمریکایی است. او مینویسد و بر پروندههای قصاص پژوهش میکند. به کار وکالت مشغول است و مادرخوانده کودکان بیسرپرست هم هست. در سال ۲۰۱۷ نیویورک تایمز رنه دنفلد را به عنوان قهرمان سال معرفی کرد. او علاوه بر جوایز ادبی جایزه Break the Silence امور خیریه را نیز از آن خود کرده است.
کتابهای پرفروش رنه دنفلد عبارتاند از: «ویکتوریاییهای جدید: چالشهای یک زن جوان در برابر اصول فمینیستی کهن»، «بدن را بکش، سر سقوط خواهد کرد» و «تمام فرزندان خدا: در دل تاریکی و جهان وحشی گروههای خیابانی».
بخشی از کتاب مسحور
بانو در آپارتمانش تا دیروقت بیدار است و پروندههای یورک را میخواند.
دادگاههایی که دربارهٔ مجازات اعدام تصمیمگیری میکنند با سرعت برقوباد شروع میشوند و به پایان میرسند، درست مانند وقتی که جریان ضعیف برق بر پهنهٔ آسمان با صدای وزوز منفجر میشود و بویی مانند اُزن و روزنامهٔ خیس از خود بهجا میگذارد. بهمحض آنکه حکم خوانده میشود، کارمند دادگاه جعبههای مدارک و شواهد را جمع میکند و اعضای هیئتمنصفه به خانههایشان میروند. دادگاه به پایان میرسد و به دست فراموشی سپرده میشود.
یورک، دوازده سال بعد از دادگاه، بیشتر درخواستهای تجدیدنظرش را مطرح کرده بود. او در صف محکومان به اعدام قرار داشت. هیچکس توجهی نکرد و اهمیتی نداد. بانو دیده است که برخی پروندهها ده، بیست یا حتی سی سال طول میکشند تا عاقبت محکوم را اعدام کنند. با وجود همهٔ این تأخیرها، مسئولان زندان هر سال چندین نفر را اعدام میکنند، تعداد دیگری در صف اعدام به انتظار مینشینند و مدام به این گروه اضافه میشوند. بانو میداند این صنعتی است منظم که هر دو طرف در رنج و عذابش سهیماند.
بانو، وقتی حین مطالعهٔ پرونده از هویت وکلای مدافع یورک باخبر میشود، از ناراحتی به خود میپیچد: دوتا کودن که به گریم و ریپر معروفاند، چون تخصصشان در این است که موکلانشان را به کام مرگ بفرستند. شهرتشان در این است که دستمزد کلان میگیرند، اما کار چندانی برای موکلانشان انجام نمیدهند. درعینحال، بانو میداند وقتی کسی به مرگ محکوم میشود، تغییر دادن حکم اعدام امری است بسیار دشوار و در این بین بیلیاقت بودن وکلای دادگاه بدوی اصلاً اهمیتی ندارد. وکیلی جدید باید ثابت کند قانون در این مورد خاص بهشدت ظالمانه رفتار کرده است یا مدارک جدید و مهمی را پیدا کند و به دادگاه ارائه دهد. به قول زندانیان بند اعدام، یورک گوشت قربانی شده بود.
به همین علت، یورک کار عجیبی کرد: تسلیم شد. از تجدیدنظر منصرف شد. گفت میخواهد بمیرد.
یکباره طرفداران حقوق بشر به پا خاستند. گروههای مخالف مجازات اعدام صفآرایی کردند و پولها خرج شد و افراد مشهور راه افتادند تا به یورک التماس کنند که در تصمیمش تجدیدنظر کند. یورک، در چندقدمی اتاق اعدام، از قاتلی فراموششده به محکومی تبدیل شد که شایستهٔ ترحم است. طرفداران حقوق بشر پول جمع کردند تا بتوانند وکلای مدافع کاردان استخدام کنند و وکلا نیز بهترین کارشناسان تخفیف مجازات در آن ایالت را به همکاری دعوت کردند. همهٔ این کارها را انجام دادند تا زندگی مردی را نجات دهند که تصمیم گرفته بود بمیرد.
بانو در همین مرحله به ماجرا پیوست.
بانو میداند چندین و چند نفر در صف اعدامیها هستند که به معنای واقعی کلمه خودشان را میکُشند تا بتوانند از خدمات او بهرهمند شوند. در عوض، این افتخار نصیب کسی میشود که خودش میخواهد بمیرد. بانو چشمهای خستهاش را میمالد. زیر نور، چشمهایش قرمز شده است.
با لباسخوابی ابریشمی که کسی آن را ندیده به رختخواب میرود. ملحفهٔ تمیزی را تا چانهٔ ظریفش بالا میکشد. خودش هم میداند که آپارتمانش خالی و سرد است.
به این فکر میکند که کار کردن روی چنین پروندهای چگونه خواهد بود. هشت سال است که در مقام محقق مجازات اعدام کار میکند. هر دفعه یک یا نهایتاً دو پرونده را میپذیرد و به استخدام وکلایی درمیآید که وکالت زندانی را در دادگاه تجدیدنظر بر عهده دارند. از آنجایی که بیش از چهل زندانی در صف اعدام هستند، پس فقط تعداد بسیار کمی از آنها میتوانند از خدمات بانو بهرهمند شوند. معمولاً برای بررسی هر پرونده دستکم یک سال وقت دارد. بررسی پروندهٔ اعدامیها کاری طاقتفرساست: ماهها طول میکشد تا اسناد قدیمی را مرتب کند و شاهدان چند دههٔ قبل را پیدا کند و بتواند ماهیت حقیقی یک جنایت را واضح و پوستکنده به جهان نشان دهد.
ازآنجاکه یورک از درخواست تجدیدنظر منصرف شد، تاریخ اعدامش را برای ششم اوت تعیین کردند، اوج گرمای تابستان. بانو به تقویم روی میز کارش نگاه میکند. ماه مه است. سه ماه فرصت دارد زندگی او را نجات دهد، یعنی به اندازهٔ یک فصل وقت دارد تا بر حکم اعدام یک فرد خط بطلان بکشد.
همهٔ موکلانش میخواهند زنده بمانند، برخی با ناامیدی و برخی دیگر با بیتفاوتی، اما همهشان همین را میخواهند. وقتی بانو با وظایفش کلنجار میرود، دستکم میتواند به خودش بگوید برای احقاق حقوق و برآوردن آرزوهای موکلانش تلاش کرده است. اما پروندهٔ یورک فرق دارد.
حجم
۲۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درباره زندانی ای در قسمت حبس ابد هستش که عاشق کتابه و به شدت تخیل قوی ای داره که راوی داستان هم هست. سه داستان تو این کتاب همزمان پیش میره که به زیبایی به هم ربط پیدا میکنن و