دانلود و خرید کتاب زمستان ۶۲ اسماعیل فصیح
تصویر جلد کتاب زمستان ۶۲

کتاب زمستان ۶۲

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۴۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زمستان ۶۲

کتاب زمستان ۶۲ روایتی جذاب خواندنی از سال‌های جنگ است به قلم اسماعیل فصیح. این کتاب جامعه ایران در آن سال‌ها به تصویر می‌کشد و رنج و اندوه و ترس و خون مردم را بازآفرینی می‌کند. تیپ‌های شخصیتی متفاوت را در مرکز داستانش قرار می‌دهد و رویارویی آن‌ها با قهرمان داستانش خواننده را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب زمستان ۶۲

شروع کتاب در دی ماه ۱۳۶۲ است زمانی که استاد بازنشسته دانشکده نفت جلال آريان به همراه دکتر فرجام متخصص کامپیوتر به اهواز می‌روند تا ادریس پسر جوان مستخدمش را که در جنگ مفقود شده است پیدا کنند. این داستان ترکیبی از عشق از بین رفته‌ی فرجام به زنی مرده است که آن را دوباره در چشمان نامزد ادریس می‌بیند و فداکاری او در رفتن به خط مقدم. این بین جلال آریان برای نجات دختری جوان از دست مردی متعصب و بیمار به ظاهر با او ازدواج می‌کند.

هرچه داستان پیش می‌رود روابط انسان‌ها و احساساتشان پیچیده‌تر می‌شود و همین موضوع خواننده را هرلحظه بیشتر و بیشتر با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب زمستان ۶۲ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم

درباره‌ی اسماعیل فصیح

اسماعیل فصیح ۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران متولد شد. او داستان‌نویس و مترجم ایرانی بود که کتاب‌هایش در دهه‌های شصت و هفتاد جزو پرفروش‌ترین نویسندگان معاصر بود. تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و آن‌جا دیداری با ارنست همینگوی نیز داشت. بعد از بازگشت به ایران به عنوان مترجم کار می‌کرد و بعد به استخدام شرکت نفت در آمد. رمان‌های دل کور، شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهم‌ترین آثار او به‌شمار می‌روند. از میان آثار ترجمه‌ شده‌ی اسماعیل فصیح نیز می‌توانیم به وضعیت آخر، بازی‌ها؛ روان‌شناسی روابط انسانی اثر اریک برن، ماندن در وضعیت آخر، خودشناسی به روش یونگ و تحلیل رفتار متقابل در روان‌درمانی اشاره کنیم.

اسماعیل فصیح در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران به علت مشکلات عروق مغزی درگذشت.

بخشی از کتاب زمستان ۶۲

«یه تشکیلاتشون فکر می‌کنم نزدیک بوتان‌گازه، سر جاده کمپلو، که حالا شده خیابون انقلاب.»

«مرکز توانبخشی چیزی ندارند اینجا؟»

«چرا آقا. یه مدرسه‌رو توی جاده کوت‌عبدالله کردن مرکز توانبخشی. تو جاده کوت‌عبدالله، نرسیده به پیچی که میره طرف قبرستون.»

«بلدم.»

می‌پرسد: «اونجا کاری داشتید آقا؟» آمده جلوتر کنار پنجره من.

می‌گویم: «پسر یکی از کارگرای آشنای آبادانم رفته بوده بسیج، بعد شنیدیم ممکنه معلول شده باشه، میخوام اگه بشه پیداش کنم. به بابای پیرش قول داده‌م پرس و جویی بکنم.»

«میتونید از دفتر رابط دانشکده‌م بپرسید، یا با ستاد دانشگاهی جندی‌شاپورم تماس بگیرید، اونها با بیمارستانها و نهادها تماس دارند.»

«رئیسشون کیه؟ همون دکتر ناجی؟»

«فکر می‌کنم... بله، آقا. ایشون با تمام نهادها رابطه داره. میتونین زنگ بزنین دفتر رابط ستاد جهاد دانشگاهی در شرکت نفت. همین‌جا توی خرم‌کوشکه. یه خانم شایان هست. از دانشکده بیرونش کردند رفت اونجا.»

زیر لب تکرار می‌کنم: «خانم شایان. دفتر رابط ستاد دانشگاهی. باشه.»

معرفی نویسنده
عکس اسماعیل فصیح
اسماعیل فصیح
ایرانی | تولد ۱۳۱۳ - درگذشت ۱۳۸۸

اسماعیل فصیح یکی از برجسته‌ترین و پرکارترین نویسندگان معاصر ایرانی به شمار می‌رود. فصیح در زندگانی هفتادوپنج‌ساله‌ی خود در کشورهای ایران، آمریکا و فرانسه، با نوشتن‌ رمان‌های مشهوری مانند شراب خام، دل کور، اسیر زمان، داستان جاوید و ثریا در اغما و همچنین با ترجمه‌ی برخی منابع مهم در حوزه‌ی روان‌شناسی، توانست جایگاه خود را در ادبیات ایران تثبیت کند. فصیح با نوشتن بیست‌ویک رمان و پنج مجموعه‌‌‌ی داستان کوتاه در طول بیش از چهار دهه نویسندگی، به عنوان یک وقایع‌نگار برجسته از وضعیت کشور در دوران‌های مختلف زندگی نیز شناخته شده بود.

دکتر
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

سلام کتابهای روانشاد اسماعیل فصیح چه در دوره خودش چه حالا بی نظیره من آن زمان که جوان بودم عاشق رمان وادبیات همیشه منتظرنشرکتابهای ایشون بودم پیشنهاد میکنم همه را بخونیدمخصوصا کتابی درباره حافظ دارند که عالیه میبرتت قرن ش

- بیشتر
ثریا
۱۴۰۰/۰۱/۱۱

بسیار عالی نوشته شده و داستان پردازی خیلی خوبی داره ولی به لحاظ موضوع خیلی غم انگیز هست. وقتی که داستان تموم شد، همه وجودم پر از سرما و ناراحتی بود.

کاربر ۸۷۱۰۴۸
۱۳۹۹/۰۹/۰۷

کتاب های اقای فصیح تنها کتاباییه که تونویسندگان ایرانی میتونم تااخربخونم بدون اینکه ازچیزی بتونم ایرادبگیرم.

مانا
۱۴۰۰/۰۵/۰۷

از نظر اطلاعات دقیق آن روزگار خیلی خوبه. من قلم فصیح رو دوست دارم. روحشون شاد

منصوره طاهری
۱۳۹۹/۰۹/۱۱

داستان جذاب و متن سلیس بود بااینکه من در جنوب نبودم ولی باوصف نویسنده ازمحیط خیلی به اون زمان آدمها وحتی شکل شهروساختمونها آشناشدم و وتوذهنم ساختم .درموردجنگ وایثار خیلی کتاب نوشته شده ولی اکثراکلیشه ای وشعاری ولی این داستان

- بیشتر
پرواز
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

کتاب روایتی تلخ و واقع گرایانه از جنگ و مردمی که در بطن جنگ بودن،کتاب جذاب وتلخه و بسیار خوشخوان و روانه

p.kh
۱۴۰۰/۰۵/۲۰

چقدر این کتاب قشنگ وتاثیر گذار بود وچقدر قشنگ اون روزهای جنگ رو به تصویر کشیده بود ومن چقدر بااین کتاب گریه کردم فکر میکنم این کتاب باید حتما فیلم بشود

parisa_msi
۱۴۰۰/۰۳/۲۲

طاقچه جان لطفا از ایگ نویسنده یه کتاب بی نهایت کن

Fatemeh
۱۴۰۰/۰۷/۱۷

داستان بسیار عالی بود.توصیه میکنم حتما بخونیدش ما همه با پاکتهای مهر و موم شده ی تقدیر حرکت میکنیم و نمیدانیم چه باید بکنیم و چه بر سرمان می آید.

کاربر ۲۱۱۵۵۲۴S99VA2THVB16G
۱۴۰۲/۰۳/۱۲

سلام. من کتاب دل کور ایشون رو خونده بودم و حالا این کتاب. بنظرم آقای فصیح روح بزرگی داشتند و دارند.و در پایان این دو کتاب در عین شعاری نبودن بطور غیرمستقیم خوبی را به. انسان القا و گوشزد میکنند.

- بیشتر
«و توکل به خود خدا کنید.»
n re
غصه نخور... شما تنها کسانی نیستید که دارید دق می‌کنید یا روانی میشید.»
n re
ایران کشوری عظیم و ملتی فناناپذیر است و هیچ کار ایران را نباید دست‌کم گرفت.
فقیر
تهران مثل خوزستان حال دفاع از خود و جنگ و شبهای ضدهوایی و دیگر اوضاع اضطراری و تنگدستی را ندارد. مردم تهران و استانهای مرکزی و شمالی میهن اسلامی چنان روزگار سپری می‌کنند که انگار جنگی وجود ندارد.
parisa_msi
من این نوع زندگی و این جهان فانی را نمی‌خواهم، و دوست دارم جهان و زندگی‌ام را به جانان دهم تا طعم واقعی عشق را بجشم... دوست دارم همانطوری که دنیا به من بی‌وفا بود من هم به او بی‌وفا باشم.
shariaty
عزیزان قدر یکدیگر بدانید
n re
وقتی یک نفر را دوست داشتی، می‌خواهی برای او یک کاری بکنی. می‌خواهی هر کاری بکنی ـتا او زنده بماند. این جوری آدم به بهشت میرود.
حسین ایمانی
«پرواز اجر عاشقان برگزیده است.» «به خدا رسیدن کار راهیان عشق است.»
n re
«دلم می‌خواست یه نفر از کره مریخ و اونجاها می‌اومد، با چنگالش این موهای منو می‌گرفت، بلندم می‌کرد... میدونم که درد میاد، اما باشه، بذار درد بیاد، اما بلندم می‌کرد، می‌چرخوند، می‌چرخوند، و بعد هم پرت می‌کرد...» «کجا؟...» «بیرون از این کابوس. بیرون از این جنگ. بیرون از این خراب‌شده.»
n re
می‌روم توی اتاق، و مراسم سنتی انداختن کلید بالای یخچال، انداختن کیفم روی تخت، پرکردن وان حمام، و لخت شدن و لغزیدن وسط آب گرم را مثل آدم‌آهنی انجام می‌دهم. من هم امروز بدم نمی‌آید وسط آب لزج و گرم به لقاءالله بپیوندم. اما اینکه لقاءالله حاضر باشد به من بپیوندد موضوع دیگری است.
shariaty
«چه میشه کرد؟ میشه به تب گفت قطع شو؟ یا به موشک گفت نیا؟...»
n re
همیشه خدا را شکر می‌کنند. «بابا، حالا خوبه.» اگر برق دو ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که دو ساعت میره. اگر چهار ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که چهار ساعت میره. اگر اصلا برود می‌گویند بابا حالا خوبه که نفت هست. اگر نفت نباشد می‌گویند بابا حالا خوبه که زغال هست. اگر توی ستون فقراتشان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی مخ‌مون نزدند. اگر توی مخشان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی شکممان لگد نزدند... شکر می‌کنند، و روزگار را در میهن اسلامی می‌گذرانند.
n re
دکتر می‌گوید: «هر شعار یا هر حرف راست یا دروغ اگر به اندازه کافی تکرار بشه و تکرار بشه، پس از مدتی تبدیل به یک حقیقت موقت میشه. و یک روز نگاه می‌کنیم می‌بینیم حقیقتهای موقت جانشین زندگی واقعی شده‌اند.
نادر
او دربان، یا مأمور حراست، یا هردو است، با قیافه نه‌چندان جوان، چشمان سیاه نافذ، ریش و سبیل خیلی دراز فلفل‌نمکی. کمی شکل راسپوتین، اما با تسبیح.
Book
«روز اول جنگ جلو خوابگاه ترکش خمپاره زد ساق پامون!» «بعد چکار کردی؟» «خدا رو شکر کردیم نخورد تو کله‌مون!»
Book
یه ضرب‌المثل آلمانی هست که جای زنها رو در جامعه و در زندگی درست مشخص میکنه. زن در زندگی سه‌جا داره، که در زبان آلمانی با «K» شروع میشه. آشپزخانه. کلیسا. اتاق خواب.»
shariaty
بعد از شام ما می‌نشینیم گپ می‌زنیم. دکتر موسیقی ایرانی ملایمی هم روبراه می‌کند. نوار کاستی از غزلهای حافظ می‌گذارد.
shariaty
«وقتی تو تلفن گفتی یه یار عزیز همراه داری، اول خیال کردم به تور زدی.» «در جمهوری اسلامی؟»
shariaty
پسر بزرگش هم در زوریخ پزشکی می‌خواند و دوره انترنی را می‌گذراند و چه و چه و چه. طبق قانون جدید نظام وظیفه و احتیاجات جمهوری اسلامی در جنگ با عراق، اولاد ذکور از چهارده سالگی ممنوع‌الخروج می‌شوند. بنابراین بعضی از پدر و مادرها، بخصوص مادرها، دست و دلشان از ده دوازده سالگی بچه می‌لرزد و اگر بتوانند کاری می‌کنند.
shariaty
یک شهر هم می‌تواند مثل یک آدم منگ باشد... بترسد و بلرزد.
فقیر

حجم

۳۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

حجم

۳۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۳۲,۰۰۰
۲۰%
تومان