دانلود و خرید کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر مهسا شیرازی
تصویر جلد کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر

کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر

نویسنده:مهسا شیرازی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر

کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر اثر مهسا شیرازی، داستان خواندنی از زنی با مسئولیت‌های زیادی است که از زندگی و روابطش می‌گوید.

درباره‌ی کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر

مهسا شیرازی در کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر، داستانی زیبا و خواندنی از زندگی است. داستان با روایت‌های زنی  از زندگی‌اش آغاز می‌شود. زنی که مسئولیت‌های زیادی دارد، باید به کارهای زیادی رسیدگی کند و از تمام مسئولیت‌هایی که بر دوشش است، احساس خستگی می‌کند. همانطور که داستان پیش می‌رود از اتفاقاتی که در زندگی‌اش می‌افتد می‌گوید و داستان را جذابیت‌های خاصش، ادامه پیدا می‌کند...

کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌ها و داستان‌های ایرانی لذت می‌برید، کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در حوالی کوچه پس‌کوچه‌های این شهر

چند شبی هست که زیاد خواب‌های آشفته می‌بینم و به شدت ذهنم به هم ریخته است؛ طوری‌که اصلا نمی‌توانم تمرکز کنم! از طرفی سیامک هم فقط بهانهٔ این را می‌گیرد، که چرا اینقدر کار می‌کنی؟ چرا به من اهمیت نمی‌دهی؟ چرا هر دقیقه بیرون هستی؟ چرا…چرا…چرا؟!

نمی‌دانم باید چه کار کنم؟ بعضی وقت‌ها با خودم می‌گویم همه‌چیز را رها کنم و یک مدت طولانی به سفر بروم، ولی بعد که بیشتر فکر می‌کنم متوجه می‌شوم که این کار اصلا منطقی نیست! من چگونه می‌توانم این همه کار را، رها کنم و مدتی نباشم؟! تعداد زیادی دختر در بهزیستی و کانون و زندان و… منتظر هستند تا من هر روز بروم و به آن‌ها سر بزنم؛ حالا مطب و بیمارستان و دفتر مجله و آتلیه هم به کنار…

نه… خوب که فکر می‌کنم، اصلا نمی‌توانم چنین کاری کنم، چون که من تمام این سال‌ها درس خوانده‌ام تا به افراد جامعه‌ام کمک کنم؛ نه اینکه فقط روزی دو ساعت به مطب بروم و بعد از آن هم به آرایشگاه‌های مختلف سر بزنم و سفرهای خارجی مختلف و دنبال خوشگذرانی باشم یا اینکه فقط بخواهم به خودم اهمیت بدهم. من برای این سبک زندگی کردن ساخته نشده‌ام، من به این دنیا آمده‌ام تا زندگی کنم، رشد کنم و بزرگ شوم؛ نه اینکه فقط زنده باشم و قد بکشم.

اما متأسفانه سیامک، زنی را دوست دارد که به قول معروف 'بوی قرمه سبزی بدهد'! او دلش می‌خواهد که من، رباتی باشم که تمام بیست و چهار ساعت شبانه‌روز در حال خدمت‌رسانی به او باشم. به طوری‌که هر روز صبح زود از خواب بیدار شوم و برای او صبحانه‌ای آماده کنم که تا هفت خانه آن‌طرف‌تر هم بوی عطر هل چایی‌اش بپیچد و کل دنیا باخبر شوند که در این خانه یک خانوادهٔ خوشبخت زندگی می‌کنند.

بعد همسر عزیزتر از جانم را هم با یک کاسهٔ عطر گلاب و گل رز بدرقه کنم، سپس مشغول خانه‌داری شوم تا اینکه بالاخره خورشید پشت ابرها مخفی شود و همسرم خسته و گرسنه از سرکار به خانه برگردد. از نظر سیامک و خانواده‌ام، این سبک زندگی ایده‌آل است اما از نظر من، اینکه یک زن خودش را وقف خانه و زندگی کند هیچ ایرادی ندارد، اما در صورتی‌که تعادل هم داشته باشه. من دوست دارم به همان میزان که برای خانواده‌ام انسان مفیدی هستم، برای اجتماع هم انسان مفیدی باشم. به این دلیل که پس از مرگ و هنگامی‌که از این دنیا رخت بستم، از من فقط به عنوان یک زن خوب یا یک مادر خوب یاد نشود.

خانم دکتر! خانم دکتر افشار؟

واااای خدای من! چند بار باید به این دختر بگم که من رو این‌طوری صدا نکن، اون تلفن لعنتی رو، واسهٔ دکور روی میز نذاشتم که…!

گل پری
۱۴۰۳/۰۵/۲۶

داستان خوبی بود،اما نقایص زیادی داشت باشخصیت های خیلی زیاد که باتوجه به طولانی بودن داستان ممکنه شخصیت را اشتباه کنید.درمجموع خواندن کتاب راتوصیه نمیکنم .

معصومه بلبل آبادی
۱۴۰۰/۰۵/۲۸

تا حالا نخونم

زمان به قدر کافی تند می دود. پس تو آرام راه برو…هر روز در آیینه به خودت نگاه کن و از عمرت لذت ببر…آرام آرام قدم بردار…آرام آرام عاشق شو…بگذار چایت در کنار آنهایی که دوستشان داری سرد شود. زندگی را عاشقانه بگذران؛ زمان دیگر به عقب برنمی‌گردد.
n re
آهای آدمیزاد این همه عجله‌ات برای چیست؟ این همه چایت را داغ سرکشیدی! این همه پشت ترافیک بوق را یکسره کردی و بر سرماشین جلویی فریاد کشیدی... شب‌ها با استرس و نگرانی سر بر بالشت گذاشتی و صبح‌ها با عجله و بدون لذت بردن از صبحانه‌ات به سمت کار دویدی. درپیاده‌رو و روی پل هوایی از همه سبقت گرفتی و به همه بد و بیراه گفتی…برای عشق و عاشقی از همان کودکی عجله داشتی و درهمهٔ بازی‌هایت نقش مجنون و لیلی را داشتی. با اولین کسی که آشنا شدی ازدواج کردی و دو سال بعد پشیمان شدی! آنقدرعجله کردی و دویدی که هنگام رسیدن دیگر نفسی برایت نمانده بود. آدمیزاد از اولش همینطور بوده است…
n re

حجم

۳۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۳۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان