دانلود و خرید کتاب من مادام... هستم منصور کمالی
تصویر جلد کتاب من مادام... هستم

کتاب من مادام... هستم

نویسنده:منصور کمالی
ویراستار:آزاد تیموری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من مادام... هستم

رمان «من مادام... هستم» اثر منصور کمالی با ویراستاری آزاد تیموری در انتشارات طلایه به چاپ رسیده است.

 همه چیز از آن روز شروع شد. همان روزی که به دعوت ژانت به مهمانی رفت. اما نه... انگار از خیلی وقت قبل قرار بود این اتفاق بیفتد. از خیلی وقت قبل...

درباره کتاب من مادام... هستم

قسمتی از زندگی «ماریان» که در زمان جنگ آلمان و فرانسه اتفاق افتاده است را به رشته تحریر درآورده است. 

در این کتاب فضای دشواری که برای ماریان اتفاق می افتد، به‌خوبی به رشته تحری درآمده است. زنی شاغل که مورد تجاوز قرار می‌گیرد و حتی سر از روسپی‌خانه نیز درمی‌آورد و با مشکلات بی‌شمار و رنج‌آوری می‌جنگد.

کتاب من مادام... هستم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان و رمان‌ پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب من مادام... هستم

قاب عکس را به دامنش چسباند و با قدم‌های بلند خودش را به آبدارخانه رساند تا قاب عکس را به لاریا بدهد. آن‌جا تنها قسمتی از آرایشگاه بود که کارول نمی‌توانست بدون اجازه وارد آن شود. آرایشگاه لاریا، جای کوچکی بود که با یک در فلزی به بیرون باز می‌شد. فقط یک صندلی برای آرایش داشت و یک آینهٔ بزرگ روبه‌روی صندلی. پشت صندلی، نیمکتی گذاشته بودند تا اگر قبل از تمام شدن کار مشتری، مشتری بعدی آمد روی آن بنشیند. اتفاقی که یک ماهی می‌شد نیفتاده بود. درست از فردای آن روزی که آلمانی‌ها دختر لاریا را اعدام کردند. خیلی از زن‌ها و دخترها نمی‌خواستند با رفت و آمد به آرایشگاه او برای خودشان دردسر درست کنند. گوشهٔ آرایشگاه، درست روبه‌روی در، دو میلهٔ فلزی روی سقف کار گذاشته بودند و پرده‌های پارچه‌ای را از آن آویخته بودند تا یک اتاقک موقتی درست کنند. به این اتاقک آبدارخانه می‌گفتند. ورودی اتاقک، از دو پارچه تشکیل می‌شد که از شکاف بین آن‌ها می‌شد دید چه کسی وارد آرایشگاه می‌شود. لاریا قبل‌ترها که بیشتر سر حال بود از مشتری‌ها دعوت می‌کرد بیایند داخل آبدارخانه و با او قهوه بخورند. بعضی وقت‌ها از صبح تا غروب مشغول حرف زدن با مشتری‌ها بود بی‌آن‌که خسته شود. اما حالا، این گوشهٔ دنج، برای او غاری شده بود که به کم‌تر کسی اجازهٔ ورود به آن را می‌داد. گاهی ساعت‌ها همان‌جا پشت میز می‌نشست و به روبه‌رویش خیره می‌شد. ماریان خوب می‌دانست این‌جور وقت‌ها نباید مزاحم او شود، حتی اگر از زور بیکاری سردرد گرفته باشد. برای همین موقع بی‌کاری خودش را با تمیز کردن چندبارهٔ آرایشگاه سرگرم می‌کرد.

دوستدار حضرت آقا
۱۴۰۱/۱۲/۱۳

چه عجب یه رمان درباره وقایع جنگ جهانی دوم که یهودی مظلوم توش نباشه. توحش وکثافت المانیها وفرانسوی ها رو همزمان نشون بده. من قبلا عکس این زنان سر تراشیده رو دیده بودم‌.وحالا یه رمان خوندم در بارشون که پنجاه درصد به

- بیشتر

حجم

۲۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان