کتاب تختخوابت را مرتب کن
معرفی کتاب تختخوابت را مرتب کن
تختخوابت را مرتب کن نوشته ویلیام اچ مکریون، ژنرال بازنشسته نیروی دریایی آمریکا درباره چیزهای کوچکی است که میتوانند زندگی و شاید دنیای شما را تغییر دهند.
اگر هر روز صبح تخت خود را مرتب کنید، یعنی اولین وظیفه روزانه را به صورت کامل انجام دادید. این کار به شما نوعی حس غرور میدهد و شما را تشویق میکند کارها و وظایف بعدی را پشت سر هم، درست و کامل انجام دهید. در انتهای روز، همین یک کارِ انجام شده، به چندین کار کامل شده تبدیل میشود. مرتب کردن تخت، تاکیدی است بر این حقیقت که کارهای کوچک در زندگی اهمیت دارند. اگر نتوانید کارهای کوچک را درست انجام دهید، هرگز نمیتوانید کارهای بزرگ را درست انجام دهید.
درباره کتاب تختخوابت را مرتب کن
کتاب حاضر، حاصل تلاش مکرِیوِن برای توضیح ده درسی است که در زمان آموزش خود در نیروی دریایی فراگرفته است. او در این کتاب نحوه بهرهگیری خود از این درسها را در مسیر تبدیل شدن به انسانی که اکنون هست، شرح داده و برای اشاره به افرادی که با نظم، تلاش، ممارست، افتخار و شجاعت خود الهام بخش او بودهاند، به وقایع و داستانهای کوتاهی متوسل شده است. شما هم میتوانید سوای از جایگاه خود، برای پشت سر گذاشتنِ چالشهای زندگی، این درسها را به کار ببندید. مکریون در کتاب تختخوابت را مرتب کن از درسهایی سخن میگوید که هیچ ربطی به جنسیت و سن وسال ندارند درسهایی که به پیروزی ما در مسیر چالشهای زندگی کمک میکنند و برای همه به طور یکسان کاربرد دارند.
خواندن کتاب تختخوابت را مرتب کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر شما هم دوست دارید وظایف روزانه خود را درست و کامل انجام دهید و تمرین خودسازی کنید، این کتاب را بخوانید و به توصیه مکریون عمل کنید. اول تخت خوابتان را مرتب کنید.
درباره ویلیام اچ. مکریون
دریاسالار، ویلیام اچ. مکریون (بازنشستهٔ نیروی دریایی ایالاتمتحده) با سربلندی و افتخار در نیروی دریایی خدمت کرد. او در سیوهفت سال خدمت خود در یگان ویژهٔ نیروی دریایی، در همهٔ سطوح فرمانده بود. آخرین مأموریت این دریاسالار چهار ستاره فرماندهی همهٔ نیروهای عملیات ویژه ایالاتمتحده بود. او اکنون رئیس سیستم دانشگاه تگزاس است.
بخشی از کتاب تختخوابت را مرتب کن
با کفش غواصی سیاه و لاستیکی که زیر بازوی راستم بود و ماسکی که در دست چپ داشتم به سمت ساحل دویدم. بافرمان آزادباش نظامی کفشهای غواصی را روی ماسهٔ نرم گذاشتم و آنها را مثل چادر سرخپوستها به یکدیگر تکیه دادم. دانشجویان دیگر در سمت چپ و راستم بودند. ما با تیشرتهای سبزرنگ، شورت شنای خاکیرنگ، کفشهای نئوپرین و یک جلیقهٔ نجات کوچک آمادهٔ شنای صبحگاهی دوساعته بودیم.
جلیقهٔ نجات یک تیوب لاستیکی کوچک است که تنها وقتی دستهٔ آن را بکشید باد میشود. در میانه دانشجویان استفاده از جلیقهٔ نجات مایهٔ خجالت بود. بااینوجود، مربیهای یگان ویژهٔ نیروی دریایی ملزم بودند که قبل از هر شنا همهٔ جلیقههای نجات را وارسی کنند. با این وارسی فرصتی دست میداد که آنها بیشتر پاپی دانشجوها شوند.
آن روز ارتفاع موجهای غلتان کورونادو حدود هشت پا بود. موجهای سهتایی به خط و با صدای غرشی میآمد که ضربان قلب هر دانشجو را کمی بالا برده بود. مربی همینطور که در صف به ترتیب پایین میآمد به مردی درست در کنار من رسید. آن دانشجو تازه نامنویسی کرده و به نیروی دریایی ملحق شده بود. قد او حدوداً ۱ متر و ۶۳ سانتیمتر بود. اما مربی یگان ویژه که آزادهٔ جنگ ویتنام بود حدوداً ۱ متر و ۸۷ سانتیمتر قد داشت و در برابر آن مرد قدکوتاه مثل برج بود.
مربی بعد از وارسی جلیقهٔ نجات او از شانهٔ چپش به موجهای غلتان نگاهی انداخت و سپس کفشهای غواصی آن دانشجو را گرفت. کفشها را نزدیک صورت ملوان جوان گرفت و بهآرامی گفت: «تو واقعاً میخواهی یک غواص بشی؟»
ملوان صاف ایستاد و با نگاهی حاکی از نافرمانی فریاد زد، «بله، مربی، میخواهم!»
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه