کتاب گنجینه عشق
معرفی کتاب گنجینه عشق
«گنجینه عشق» نوشته اکرم واحدی، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
آن روز خیلی عصبانی بودم، چون یک مزاحم داشتم؛ کار امروز و دیروزش هم نبود، هر روز مزاحمم میشد. درست بود که در محل کار با هم همکار بودیم اما خارج از محیط کار برای من یک مزاحم محسوب میشد. هر چقدر هم که میگفتم آقای محترم دست از سر من بردار، گوشش بدهکار نبود که نبود. آن روز دوباره همان حرفهای همیشگی تکرار شد.
گفت: ببین، من تو رو دوست دارم، چرا اینجوری میکنی؟
گفتم: ببینم، تو اگر کسی رو دوست داشته باشی و اون بهت بگه ازت بدش مییاد، باز هم اصرار میکنی. ول کن دیگه، برو ولم کن.
- کجا برم؟
- سر قبر من! من چه میدونم کجا باید بری؟
نگاهم کرد و با محبت گفت: خدا نکنه.
- برو آقا، برو مزاحم من نشو.
- کی مزاحمت شده؟ جوری حرف میزنی که انگار اصلاً من رو نمیشناسی، اصلاً میدونی چیه؟
- چیه؟ چرا حرف نمیزنی؟
- تقصیر منه، میدونی چرا؟ چون هر دفعه هر چی دوست داشتی بهم گفتی؛ منم بخاطر اینکه دوستت داشتم چیزی نگفتم اما این دلیل نمیشه هر کاری دوست داری انجام بدی. ببین بهار! من تا حالا صدها مرتبه به تو گفتم که دوستت دارم و عاشقتم اما تو فقط بدون دلیل گفتی برو مزاحم من نشو، آخه چرا؟ امروز میخوام بدونم.
بدون اینکه چیزی بگم سرم را پایین انداختم و از کنارش رد شدم.
- کجا میری؟ صبر کن.
مقابلم ایستاد و مانع رفتنم شد و گفت: بهار، من قبول دارم تو اصلاً از مردها خوشت نمییاد. میدونم خیلی هم دوست داری یه بلایی سر من بیاری که سالهاست به قول تو مزاحمِت شدم، اما چرا بهار؟ چرا از من بدت مییاد؟
حجم
۱۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
با واقعیت چند صد سال نوری فاصله داره
خیلی مزخرف بدرد وقت تلف کردن هم نمی خوره
بدنبود ولی کلیشه ای بود
عالی بود
افتتتتتتضااااااااح. حتی ارزش نداره یه کلمه ش رو بخونید