دانلود و خرید کتاب دانش جادو (کتاب دوم) ماریا وی اسنایدر ترجمه زهرا لاری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دانش جادو (کتاب دوم)

کتاب دانش جادو (کتاب دوم)

معرفی کتاب دانش جادو (کتاب دوم)

کتاب دانش جادو نوشته ماریا وی اسنایدر جلد دوم از مجموعه تخیلی حماسه ایژیا است که در آن بعد از آنکه شخصیت اصلی داستان محکوم به اعدام می شود فرصت فوق‌العاده‌ و هیجان‌انگیزی نصیب او می‌شود. این کتاب برای گروه سنی ج ارائه شده است.

درباره کتاب دانش جادو

ماریا وی اسنایدر در کتاب دانش جادو  روایت‌گر داستانی هیجان‌انگیز است که در آن یلنا بعد از آنکه به جرم قتل عمد محکوم به اعدام شد از طرف فرمانده ایژیا فرصت فوق‌العاده‌ای به او پیشنهاد شد. او بهترین غذاها را خواهد خورد، در اتاق‌های قصر زندگی خواهد کرد ولی باید ریسک کشته شدن به دست هر کسی که سعی دارد فرمانده ایژیا را بکشد، بپذیرد. در پایان کتاب اول فرمانده ایژیا می‌فهمد یلنا جادوگر است و حکم اعدام او را می‌دهد. اما او فرار می‌کند تا کم‌کم یاد بگیرد قدرت‌هایش را کنترل کند.

خواندن کتاب دانش جادو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های پرهیجان و فانتزی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دانش جادو

والک نگاهی به آشفتگی میز کار موگکان انداخت و آهی کشید. روزها زمان لازم داشت تا تمام ورق‌های روی میز را بررسی کند، اما فرمانده اَمبروس از او خواسته بود تا نقش همدستی موگکان در توطئه ژنرال بِریزِل برای به دست گرفتن کنترل قلمرو ایژیا را بررسی کند. توطئه‌هایی که با زندانی شدن بِریزِل و مرگ موگکان، خنثی شده بودند. و حال تنها مشکل او، کلافگی پایان دادن به کارهای ناتمام بود.

همان طور که والک مدارک و یادداشت‌های روی میز را به‌دقت بررسی می‌کرد، جزئیات وحشتی که موگکان برای یتیمان تحت‌سرپرستی بِریزِل به وجود آورده بود، وی را منزجر کرد. متعجب بود که چطور یِلِنا از شکنجهٔ جادویی موگکان جان سالم به دَر برده بود. و اینکه یک جادوگر خشن با نام سیتیا، چهارده سال بی‌اطلاع او در ایژیا زندگی کرده و او را دچار چنین دردسر بزرگی کرده بود. اینکه بِریزِل به موگکان پناه داده بود، نمی‌توانست بهانه‌ای برایش باشد. او فرمانده امنیت‌کل ایژیا بود؛ و وظیفهٔ او این بود که از این موضوع‌ها آگاهی داشته باشد.

بچه‌ها شکنجه شده بودند!

دوباره به یِلِنا فکر کرد. انگشت سرد تنهایی را در پوچی درونش احساس کرد. حال او در سیتیا بود، جایی که برای شناختن نیروهای جادویی‌اش باید به آنجا می‌رفت‌، اما قلب والک را هم با خود برده بود! همان طور که خودش را به‌خاطر اینکه احساساتی شده بود لعنت می‌فرستاد، روی کار سختی که بر عهده داشت، تمرکز کرد.

اسم ناآشنای تی.داویان چندین بار روی کاغذ‌های مختلف نوشته شده بود. با دیدن جمله‌ی تی.داویان بابت «مای لاو» شش سکه‌ی طلا داد... والک حدس زد که تی.داویان همان آدمکشی سیتیا است که در طول مذاکره پیمان تجاری، نوشیدنی فرمانده را با «مای لاو» مسموم کرد. داویان اسم فلاتی در سیتیا بود که تا جایی که والک می‌دانست، خالی از سکنه بود. تقه‌ای به دَر او را از افکارش بیرون آورد و گفت: «بیا تو».

آری در را باز کرد و داخل شد.

والک پرسید: «جانکو چطوره؟» در نبردی برای آزاد کردن فرمانده از قدرت جادویی موگکان، هم‌رزم آری با شمشیری زخمی شده بود.

آری سرش را تکان داد. «پرستارا رو دیوونه کرده. امروز صبح خودشو به مردن زد. وقتی پرستار شب رفت بالای سرش، بازوشو نیشگون گرفت.»

«خوشحالم می‌شنوم‌ حالش بهتره. گزارش آماده نکردی؟»

انتشارات طلوع ققنوس
۱۳۹۹/۰۶/۱۱

با سلام به خوانندگان عزیز. کتاب سوم به دلیل نظرات مثبت و تشویقهای شما دوستان عزیز به زودی برای عزیزان در دسترس قرار میگیره. سه گانه اول ایژیا با کتاب سوم تمام میشه ولی این حماسه تا ۸ جلد ادامه ادامه دارد.

- بیشتر
دونیا جون
۱۳۹۹/۱۲/۰۸

بسیار عالی مثل جلد اول نام جلد اول: مطالعه زهــــــر جلد دو: دانــــش جـــادو جلد سه: دانش اتـــــش به نظرم ترجمه یکم ضعیف بود و درست متوجه نمیشدم که کی داره صحبت میکنه و رشته کلام از دستم در میرفت

- بیشتر
🌱
۱۳۹۹/۰۶/۲۷

چ گرونه. منتظرم بی نهایت شه بخونمش. مجموعه قشنگیه. کاش مترجم تا اخر مجموعه ترجمه این دایتان رو

☆♡استلا♡☆
۱۳۹۹/۰۹/۱۹

مثل جلد یک عالی بود ممنون از کسانی که اینجور کتاب ها رو برای ما ترجمه یا ابداع میکنن عالی عالی عالی👌👌👌

رضا
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

عالی و پر از ماجراجویی با متن روان🏅🏅. جلد چهارش نرم افزار کتابراه اومده

ننه پسر
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

این مجموعه کتاب بسیار عالی داستان پردازی شده کسی که کتاب های فانتزی دوست داره نباید این مجموعه رو از دست بده لطفا نام نویسنده رو درست کنید.اینطوری که نوشتید تو قسمت کتاب های ماریا وی اسنایدر نمیاد

کتیبه سپید
۱۳۹۹/۱۰/۲۷

اوایل کتاب، یه بخش بدی داره به اسم ”کتاب یک و نیم” که ممکنه روی قضاوتتون تأثیر بذاره. توصیه می‌کنم اون بخش رو نخونین. هیچی رو از دست نمیدین. جمله‌بندی خسته‌کننده‌ای داره و ربطی به داستان اصلی هم نداره؛ انگار

- بیشتر
raha
۱۳۹۹/۱۰/۰۱

عالیه هرچی بگم کمه لطفا جلد های بعدی هم بزارید

Arefeh
۱۳۹۹/۰۸/۰۷

وای چرا این انقدر گرونه ؟؟؟؟؟؟ واقعا ۱۸۰تومان هست❔❔❔❓❓❓

ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
۱۳۹۹/۱۲/۱۶

اگر طرفدار کتاب های فانتزی هستید این اثر رو بهتون پیشنهاد میکنم این.کتاب جلد دوم.حماسه ایژیا هست که حتما قبلش باید کتاب مطالعه زهر رو بخونید جلد سوم این کتاب با نام دانش اتش در طاقچه و کتابراه موجود هست اما

- بیشتر
تصمیم گرفتم دیگر وقتم را برای ‌نگرانی اینکه دیگران چه فکری می‌کنند، و یا زحمت برای تغییر درک آنها، تلف نکم.
☆...○●arty🎓☆
مثله یه گل‌ظریف باهام رفتار می‌کنی. باید ‌بهت بگم که ظریف‌ترین گل‌ها وقتی خرد بشن قوی‌ترین عطرها از عصاره وجود همون تهیه میشه.
𝔏𝔦𝔪𝔬𝔬
خودم را با سنگ سخت ترکیب کنم. سنگ فقط یک هدف داشت: بودن. نه قول‌های ‌پیچیده، نه نگرانی و نه احساسی. ‌
دونیا جون
ظریف‌ترین گل‌ها وقتی خرد بشن قوی‌ترین عطرها از عصاره وجود همون تهیه میشه.»
دونیا جون
کنجکاوم بدونم که چه قولی دادم.»
niki
گویی‌ که آینده‌ من، ‌یک جاده‌ طولانی و پیچیده، پر از گره، آشفتگی و تله بود.‌ همان زندگی که دوست داشتم.‌ ‌
fatemeh*bahari
‌«تو محاصره‌ایم، با هم می‌جنگیم، برای همیشه دوستیم.
دونیا جون
«نمی‌تونستم تحمل کنم تا دوباره تو رو از دست بدم.» ‌
دونیا جون
‌و من حتی متوجه آمدنشان نشده بودم.
دونیا جون
وقتی که با نزدیک شدن به آنها لیف به من لبخند زد، تقریباً از هوش رفتم، اما وقتی مرا ‌شناخت، لبخندش به اخم تبدیل شد. فکر کردم که باید چه کار کنم که یک لبخند واقعی از لیف گیرم بیایید؟ این فکر را از خودم دور کردم. چون نیازی به توجه برادرانه او نداشتم!
دونیا جون
لیف به من لبخند زد. اولین لبخند وقتی از زمانی که از ایژیا برگشته بودم. لبخندش، عمق روحم را گرم کرد. ‌
دونیا جون
‌«نگاهت به زندگی آرامش‌بخش نیست.» ‌
niki
در کنار او احساس کردم که تمام خلاء‌های وجودم پر شد. احساس کردم در خانه هستم.‌
Setare
سه قدم جلو رفتم و در آغوش او که متعلق به آنجا بودم، قرار گرفتم.
Setare
‌«پس من اولین شاگرت نیستم؟» ‌ ‌«نه، اما سرسخت‌ترین شاگردمی.» و لبخند غمگینی زد.‌
Setare
بعد از رفتن او احساس کردم اتاق خالی شد!
Setare
می‌خواستم‌ به او بگویم به خانه برگردد که مرد‌ماه ظاهر شد. قبل از آنکه والک بتواند به او حمله کند گفتم: «مرد ‌خوبیه.»‌ والک آرام گفت: «به نظر میاد که اینجا محل ملاقاته.»‌ وقتی مردِماه نزدیک‌تر‌ شد پرسیدم: «ورود اسرارآمیزی نداشتی؟ با پرتو آفتاب ترکیب نشدی؟ رنگت کجاست؟» ‌زخم‌های روی بازوها و پاهایش، علیرغم پوست تیره‌اش کاملاً مشخص بود و یک شلوار کوتاه پوشیده بود. ‌ مردماه گفت: «وقتی از اون حقه‌ها خبر داری دیگه جالب نیست. تازه! اگه یک‌دفعه‌ ظاهر می‌شدم روح منو می‌کشت.»‌ پرسیدم: «روح؟»‌ مردماه به والک اشاره کرد. وقتی سردرگمی را در چهره‌ من دید گفت: «اسمیه که کیکی روش گذاشته. منطقیه! ‌چون ما موجودات جادویی هستیم، دنیا رو با جادومون می‌بینیم‌. اون رو با چشمامون می‌بینیم‌، اما نمی‌تونیم با جادو ببینیمش. ‌به‌خاطر همین برای ما مثل یه روحه.»‌ والک به حرف‌های مردماه گوش کرد. با آنکه چهره‌ بی‌تفاوتی داشت، اما از شانه‌ها سفت و سختش حدس می‌زدم ‌که آماده‌ حمله است. ‌پرسید: «یه خویشاوند دیگه؟»‌ لبخند پهنی روی لب‌های مردماه نشست. «آره. من پسرعموی سوم زن‌عموی مادرشم.»‌
niki
وجودش از حسرت به آغوش کشیدن او درد می‌کرد.
Setare
و به آیریس خیره شدم. انگار داستان‌سرای من حالا از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. گویی‌ که آینده‌ من، ‌یک جاده‌ طولانی و پیچیده، پر از گره، آشفتگی و تله بود.‌ همان زندگی که دوست داشتم.‌ ‌ پایان کتاب دوم ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
☆...○●arty🎓☆
‌«به‌خاطر داشتن اون خاطره‌ها و احساس‌ها شرمنده نباش. چیزایی که تو گذشته اتفاق افتاده رو دیگه نمی‌شه‌ تغییر داد، ‌اما می‌تونند راهنمایی برای اتفاق‌های آینده باشن.» ‌
☆...○●arty🎓☆

حجم

۳۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶۷ صفحه

حجم

۳۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان