دانلود و خرید کتاب روانشناسی و علوم غیبی کارل گوستاو یونگ
تصویر جلد کتاب روانشناسی و علوم غیبی

کتاب روانشناسی و علوم غیبی

معرفی کتاب روانشناسی و علوم غیبی

کتاب روانشناسی و علوم غیبی نوشته کارل گوستاو یونگ است که با ترجمه رویاآزادفر منتشر شده است. کتاب روانشناسی و علوم غیبی شامل سه مقاله است به تحلیل پدیده‌های علوم غیبی و فراروانشناسی و مسائل مربوط به روح و احضار آن می‌پردازد.

درباره کتاب روانشناسی و علوم غیبی

مقاله‌های گردآوری شده در کتاب روانشناسی و علوم غیبی در یک دوره‌ى سى ساله به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند. اولین مقاله‌ى این کتاب در سال ۱۹۰۲ و آخرین مقاله در سال ۱۹۳۲ نوشته شده است. هر سه مقاله‌ی موجود در کتاب حاضر به مسائل خاص بینابینى روان انسان می‌پردازند و مسئله‌ى وجود روح پس از مرگ را مورد بررسی قرار می‌دهند.

مقاله‌ى اول داستان دختر خوابگرد جوانى را روایت مى‌کند که ادعا می‌کند با ارواح مردگان در ارتباط است. مقاله‌ى دوم به مسئله‌ى تفکیک «نیمه روح‌ها» یا خرده شخصیت‌ها مربوط مى‌شود. مقاله‌ى سوم مسائل روان‌شناختى در اعتقاد به نامیرایى و امکان ادامه‌ى وجود روح پس از مرگ را مورد بررسى قرار مى‌دهد.

دیدگاه انتخاب شده در این کتاب، دیدگاه روان‌شناسى تجربى نوین و روش علمى است. اگرچه این مقاله‌ها به موضوعاتى مى‌پردازند که معمولاً در حوزه‌ى فلسفه یا الهیات قرار مى‌گیرند، با این حال، نباید تصور کرد که روان‌شناسى با ماهیت ماوراى طبیعى «مسئله‌ى نامیرایى» مرتبط است. روان‌شناسى نه تنها نمى‌تواند حقایق ماورایى را اثبات نماید، بلکه حتى سعى ندارد چنین کارى را انجام دهد. روان‌شناسى را فقط می‌توان با «پدیده‌شناسى روان» مرتبط دانست.

تصور نامیرا بودن، یک پدیده‌ى روانى به شمار می‌آید که در سرتاسر کره‌ى زمین گسترش یافته است. هر اندیشه و تصورى از دیدگاه روان‌شناسى یک پدیده محسوب می‌شود، درست همان‌طور که فلسفه یا الهیات یک پدیده‌اند. در روان‌شناسى نوین، اندیشه‌ها و تصورات همانند حیوانات و گیاهان، ذات و موجودیت دارند و روش علمى بر توصیف ذات و ماهیت تکیه دارد. همه‌ى تصورات اساطیرى از لحاظ جوهره و ماهیت، واقعى هستند و قدمت آن‌ها از هر فلسفه‌اى بیشتر است.

پدیده‌هاى غیبى از همان آغاز فعالیت حرفه‌اى کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) و حتى قبل از آن، در صدر علایق وى بود. یونگ به فرمان استاد خود، روان‌پزشک بزرگ، یوگن بلولر، رساله‌ى پزشکى خود را درباره‌ى «روان‌شناسى و آسیب‌شناسى پدیده‌هاى به اصطلاح غیبى» به رشته‌ى تحریر درآورد. سرانجام پس از آن که یونگ در سال 1900 در بیمارستان بورگولزلى به مقام پزشکیارى رسید، رساله‌ى خود را منتشر کرد.

از لحاظ روان‌شناختى مى‌توان گفت که یونگ چندین مورد بالینى را توصیف کرده است که دچار ناراحتى‌هاى زیر بودند: هشیارى مضاعف، حالت‌هاى شبه رویا و خوابگردى. وى سپس مورد یک دختر جوان را به تفصیل شرح داده است. یونگ در اواسط دهه‌ى ۱۸۹۰ در جلسه‌هاى احضار ارواحِ این دختر حضور داشت. یونگ در پى این بود که تصوراتى را که این زن جوان تجربه مى‌کرد، از لحاظ بالینى مورد بررسى قرار دهد. وى از نظریه‌ى «نوانگارى خاطره» در این باره نام مى‌برد، یعنى آمدن تصاویر به بخش هشیار حافظه‌ى ناشناخته. واضح است که این سخن اشاره به حافظه‌ى ناخودآگاه دارد. در نتیجه‌گیرى یونگ درباره‌ى این مورد خاص، به مسئله‌اى اشاره شده است که بسیار مشابه حافظه‌ى ناخودآگاه جمعى به نظر مى‌رسد.

خواندن کتاب روانشناسی و علوم غیبی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به روان‌شناسی و علوم غیبی پیشنهاد می‌کنیم

درباره‌ی کارل گوستاو یونگ

کارل گوستاو یونگ در سال ۱۸۷۵ متولد شد. او را به سبب فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارائه نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی می‌شناسند. ابداع بسیاری از اصطلاحات روان‌شناسی مانند ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها، پرسونا، عقده‌ها، آنیما و آنیموس، درونگرایی و برونگرایی از کارهای یونگ است. برخی معتقدند که هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است. کارل گوستاو یونگ در سال ۱۹۶۱ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب روانشناسی و علوم غیبی

صبح روز بعد در ساعت هفت صبح همچنان هذیان می‌گفت. اما اکنون می‌توانست رویدادهای گورستان و حوادث پیش آمده در مسیرش به سوی نوانخانه را کاملا به یاد آورد. گفت که در گورستان می‌خواسته قبر کودکان مرده‌ای را که او را فرا می‌خواندند بشکافد. او فقط بدین منظور گُل‌ها را کنده بود که دور و بر قبرها را تمیز کند و بتواند قبرها را باز کند. در حالی که او در این وضعیت بود، پروفسور بلولر به او توضیح داد که او (دوشیزه ای.) پس از این نیز هنگامی که مجدّدآ به خودش بیاید همه چیز را به خاطر خواهد آورد. بیمار هنگام صبح چند ساعتی خوابید؛ پس از آن کاملا بافهم و شعور بود و احساس نسبتآ خوبی داشت. در واقع او حملات را قطعآ به خاطر می‌آورد، اما نسبت به آنها کاملا بی‌تفاوت بود. شب‌های بعد، به جز شب‌های ۲۲ و ۲۵ سپتامبر، او مجددآ حملات کوتاه هذیان‌گویی داشت. در این حملات، او بایستی با مرده‌ها سر و کار داشته باشد، با این حال، جزئیات این حمله‌ها متفاوت بود. وی دو دفعه مرده‌ها را در رختخوابش دید؛ به نظر نمی‌رسید که او از دیدن آن‌ها وحشت‌زده شده باشد، اما از رختخواب بیرون رفت تا آنها را برآشفته نکند. او چندین بار تلاش کرد که اتاق را ترک کند.

پس از چند شب که فارغ از حملات بود، وی حملهٔ ملایمی را در ۳۰ سپتامبر از سر گذراند. در ضمن این حمله، او از پنجره شخص مرده را صدا زد. در طول روز ذهن او کاملا آزاد و آسوده بود. بعدها نقل کرد که در ۳ اکتبر در حالی که کاملا هشیار و آگاه بوده، انبوهی از اسکلت‌ها را در اتاق پذیرایی دیده است. اگرچه او در مورد واقعی بودن اسکلت‌ها تردید داشت، اما نمی‌توانست خودش را متقاعد کند که این یک توهّم است. شب بعد، بین ساعت دوازده و یک (حملات قبلی معمولا در حوالی این ساعت اتفاق می‌افتاد) تقریبآ به مدت ۱۰ دقیقه گرفتار یک شخص مرده شده بود. او (دوشیزه ای.) در رختخواب بیدار نشسته و به گوشه‌ای از اتاق خیره شده و می‌گفت: «اکنون آنها دارند می‌آیند، اما هنوز همهٔ آنها اینجا نیستند. جلو بیایید، اتاق به اندازهٔ کافی بزرگ است، برای همه جا هست. هنگامی که همهٔ آنها در آنجا باشند من هم به آنجا خواهم آمد.» و سپس به زمین نشست و در این حال، این کلمات را زمزمه می‌کرد: «اکنون همهٔ آنها آنجا هستند.» و سپس به خواب رفت. هنگام صبح دیگر کوچک‌ترین خاطره‌ای از هیچ کدام این حملات را به یاد نمی‌آورد. حملات بسیار کوتاهی مجددآ در شب‌های ۴، ۶، ۹، ۱۳، و ۱۵ اکتبر اتفاق افتاد، همهٔ این حملات بین ساعت دوازده و یک شب بودند. سه حملهٔ آخری با دورهٔ قاعدگی او همزمان بود. شخص همراه او چندین بار سعی کرد که با او گفتگو کند، درختان و لامپ‌های روشن خیابان را به او نشان داد، اما وی به این مقدمه‌چینی‌ها واکنشی نشان نداد. 

معرفی نویسنده
عکس کارل گوستاو  یونگ
کارل گوستاو یونگ

کارل یونگ، با نام کامل کارل گوستاو یونگ (زاده‌ی ۲۶ جولای ۱۸۷۵، کسویل، سوئیس – درگذشته در ۶ ژوئن ۱۹۶۱، کوسناخت، سوئیس)، روان‌شناس و روان‌پزشک سوئیسی بود که روان‌شناسی تحلیلی را پایه‌گذاری کرد. یونگ مفاهیم شخصیت برونگرا و درونگرا، کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی را نیز مطرح کرد و توسعه داد. آثار یونگ در عرصه‌های روان‌پزشکی، مطالعات دینی، ادبیات و زمینه‌های مرتبط با آن‌ها، در سراسر جهان تأثیرگذار بوده است.

کاربر ۲۹۳۶۵۸۳خوب
۱۴۰۰/۰۷/۲۷

باشه

هر چیزی در روان ما باید با ویژگی‌های یک شخص شروع شود، و انسان باید پیش از آنکه با عوامل دیگری مواجه شود که شخصی نیستند، بررسی‌های لازم خود را به سمت و سوی بسیار دور هدایت نماید. «من» یا «ما» ی این ارتباطات صرفآ اهمیت دستور زبانی دارد و هرگز سندی دال بر وجود روح نیست، اما فقط حاکی از حضور فیزیکی واسطه (ها) است. در برخورد با اسناد و شواهد هویتی مشابه (نظیر آنهایی که در این کتاب ارائه شده است)، باید به خاطر داشت که با در نظر گرفتن تعداد فراوان منابع خطای احتمالی، ظاهرآ اسناد و شواهدی از این نوع از لحاظ نظری غیرممکن است. ما یقینآ می‌دانیم که حوزهٔ ناخودآگاه قادر به ادراکات زیر آستانه‌ای است. به علاوه، این حوزه حاملِ گنجینهٔ خاطرات گم شده است. علاوه بر این، آزمایش ثابت کرده است که زمان و مکان در مورد حوزهٔ ناخودآگاه نسبی است، به طوری که ادراک ناخودآگاه که به واسطهٔ مانع مکان ـ زمان جلوی آن گرفته نشده می‌تواند به تجربیاتی دست یابد که ذهن خودآگاه هیچ دسترسی به آن تجارب ندارد
Javad Azar
من داستان‌های بسیار زیادی در مورد اشباح و ارواح شنیده و خوانده‌ام. از میان آنها فقط معدودی از این داستان‌ها را می‌توان بدین طریق به خوبی توضیح داد. مثلا در تمام داستان‌های ارواحی که به اتاق‌ها رفت و آمد می‌کنند قتلی اتفاق افتاده است. در یک مورد لکه‌های خون در زیر فرش قابل مشاهده بود. مطمئنآ یک سگ خون را بو کرده و شاید آن را به عنوان یک انسان شناسایی کرده است. اگر آن سگ دارای تخیل و تصوّر انسانی بود، می‌توانست مشخصات اصلی جنایت را نیز بازسازی کند. حوزهٔ ناخودآگاه ما که در مقایسه با اذهان خودآگاه ما به میزان بیشتری از قدرت‌های ظریف اِدراک و بازسازی صحنه برخوردار است می‌تواند همین کار را انجام دهد و تصویری خیالی از موقعیت روانی که آن را برانگیخته است ترسیم نماید.
Javad Azar
ممکن است که وجود شمّ قوی در انسان جایگزین جهان بوها شده باشد، و با ضعف و انحطاط اندام بویایی، این بوها برای انسان از دست می‌رود. تأثیر شم و شهود بر انسان در واقع بسیار مشابه جذابیت فوری است که بوها برای حیوانات دارند. من خودم چند تجربه داشته‌ام که در آنها، معلوم شده که «بوهای روانی» یا توهّمات بویایی، شم‌های زیر آستانه‌ای هستند که پس از این حادثه توانستم آنها را اثبات کنم.
Javad Azar
به طور کلی به نظر می‌رسد که قلب در مقایسه با مغز، حافظهٔ قابل اعتمادتری برای تصوّراتی که برای روان مفیداند، دارد.
shayan
بسیاری از افراد جوان اساسآ از زندگی ترس دارند (هر چند که در عین حال آنها شدیدآ آرزومند و عاشق زندگی هستند)، عجیب اینکه تعداد زیادی از افراد مسن ترس از مرگ دارند. در واقع من افرادی را می‌شناسم که در هنگام جوانی بیش از همه از زندگی وحشت داشتند، بعدها همین افراد درست به همان اندازه گرفتار ترس از مرگ شدند. هنگامی که آنها جوان بودند مقاومت بچگانه‌ای در مقابل تقاضاهای معمول زندگی روا می‌داشتند، امّا هنگامی که آنها پیر می‌شوند باز هم همان مقاومت کودکانه در خود احساس می‌نمایند، زیرا آنها به همان اندازه از یکی از رخدادهای معمول زندگی (یعنی مرگ) می‌ترسند. ما کاملا متقاعد هستیم که مرگ صرفآ پایان روندی است که به طور عادی برای ما اتفاق نمی‌افتد. بنابراین، ما نمی‌توانیم مرگ را به عنوان یک هدف و پایان زندگی بدانیم، ولی برعکس، اهداف و مقاصد حیات جوانی‌مان را در حالت غالب و مسلّط آن، بی‌درنگ درک می‌نماییم.
Javad Azar
زندگی، یک روند انرژی است. زندگی مثل هر روند انرژی دیگر اساسآ بازگشت‌ناپذیر است و بنابراین، جهت‌گیری آن به سوی یک هدف است. آن هدف رسیدن به یک وضعیت سکون و آرامش است. هر چیزی که در بلندمدت اتفاق می‌افتد چیزی بیش از یک اختلال اولیه در وضعیت دائمی آرامش نیست و وضعیت آرامش و سکون همیشه سعی می‌نماید تا مجدّدآ خودش را تثبیت نماید. زندگی، فرجام‌شناسی در حدّ اعلا است، زندگی تلاش و کوششی ذاتی و حقیقی به سوی یک هدف است، و هر موجود زنده دارای اهدافی جهت‌گیری شده می‌باشد. و در پی تحقّق آن اهداف است. پایان هر روندی هدف آن است. تمام جریان انرژی مثل دونده‌ای است که با بیشترین تلاش و کوشش تقلّا می‌کند و حداکثر توان و قدرت خود را به کار می‌اندازد تا به هدفش برسد. آرزوی جوان برای دنیا و زندگی، برای نیل به امیدهای متعالی و اهداف دور و درازش، انگیزهٔ فرجام آشکار زندگی است
Javad Azar
ما در ورای سال‌های زندگی‌مان به هر طرف حرکت می‌کنیم، ولی بچگی‌مان را ترک نمی‌کنیم، گویی که نمی‌توانیم از خودمان دل بکنیم و دست از سر خودمان برداریم. ما عقربه‌های ساعت را متوقف می‌سازیم و تصوّر می‌کنیم که زمان خواهد ایستاد. امّا، به هر حال هنگامی که پس از چند تأخیر، سرانجام به قلّه می‌رسیم در آنجا دوباره از لحاظ روانی مشغول استراحت می‌شویم. ما می‌توانیم ببینیم در حالی که در قلّه ایستاده‌ایم از طرف دیگر در حال سقوطیم و به پایین می‌لغزیم. ما سعی می‌کنیم که در آن نقطه بمانیم و فقط با نگاه‌های حسرت بار و آرزومند خویش به عقب می‌نگریم و به قلّه‌ای که زمانی به آن رسیده بودیم چنگ می‌زنیم. درست همانند زمان‌های قبل، ترس یک مانع بازدارنده در مقابل زندگی است. بنابراین، اکنون ترس در مسیر مرگ قرار می‌گیرد. ما حتّی ممکن است قبول کنیم که ترس از زندگی، ما را در پیمودن سربالایی‌های حیات عقب نگه می‌دارد، اما به علت این تأخیر ما ادعا می‌کنیم که حق این است که همه چیز سریعآ در قلّه‌ای که ما اکنون به آن رسیده‌ایم متوقّف گردد.
Javad Azar
تفکری که از لحاظ روان‌شناختی درست و صحیح باشد همیشه ارتباطش را با قلب، و اَعماق روان، و با ریشهٔ اصلی خویش حفظ می‌کند. زیرا چه روشنگری داشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه آگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم، طبیعت، خودش را برای مرگ آماده می‌کند. اگر ما می‌توانستیم افکار شخص جوانی را در هنگامی که وی زمان و فرصت کافی برای خیالبافی دارد مشاهده و ثبت کنیم، آن وقت پی می‌بردیم که گذشته از معدودی تصاویر خاطره‌ای، تخیلات او عمدتآ مربوط به آینده‌اند. در واقع اکثر تخیلات از پیش‌بینی‌ها تشکیل شده‌اند. تخیلات عمدتآ اعمال مقدّماتی یا حتی تمرینات روانی برای کنار آمدن با واقعیت‌های معین آینده هستند
Javad Azar
در ضمنِ افزایش سال‌های زندگی آدمی، افکار مربوط به مرگ به میزان شگفت‌آوری در ذهن انباشته می‌شود. خواهی نخواهی شخص سالمند خودش را برای مرگ آماده می‌سازد. به همین علت است که من فکر می‌کنم طبیعت، خودش را از قبل برای پایان آماده می‌کند. اگر منصف و بی‌طرف باشیم فرق نمی‌کند که حوزهٔ خود آگاه فرد چه اندیشه‌ای دربارهٔ مرگ داشته باشد. اما اگر از منظر شخصی و ذهنی‌مان سخن بگوییم این مسئله بی‌نهایت تفاوت ایجاد می‌کند که آیا حوزهٔ خودآگاه همگام با روان است یا اینکه به فرضیاتی چنگ می‌زند که قلب، هیچ چیزی از آنها نمی‌داند. اگر در کهنسالی بر هدف مرگ تمرکز نکنیم، این امر درست به همان اندازه رنج‌آور است که در جوانی تخیلاتی را که به آینده مربوط می‌شوند سرکوب نماییم.
Javad Azar
حیات جسم تاحدودی طولانی‌تر است؛ حیات جسم همیشه زودتر شروع می‌شود و در اغلب موارد، دیرتر از حوزهٔ خودآگاه متوقّف می‌گردد. آغاز و پایان، ابعاد اجتناب‌ناپذیر همهٔ فرایندها هستند. با این حال، در بررسی دقیق‌تر، بی‌نهایت دشوار است که مشاهده کنیم یک فرایند در کجا به پایان می‌رسد و فرایند دیگر از کجا آغاز می‌شود. زیرا رویدادها و روندها، آغازها و پایان‌ها، در یکدیگر ادغام می‌شوند و به عبارتی دقیق‌تر یک طیف غیرقابل تقسیم را تشکیل می‌دهند. ما روندها و فرایندها را به خاطر تمیز دادن و درک کردن آنها از یکدیگر تقطیع می‌کنیم، حال آنکه به خوبی می‌دانیم که اساسآ، هر تقسیم‌بندی‌ای اختیاری و قراردادی است. این رَویه به هیچ وجه از طیف روند جهانی تخلّف نمی‌کند، زیرا «آغاز» و «پایان» در وهلهٔ اول، از ضروریات شناخت آگاهانه می‌باشند
Javad Azar

حجم

۲۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

حجم

۲۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان