بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روانشناسی و علوم غیبی | طاقچه
تصویر جلد کتاب روانشناسی و علوم غیبی

بریده‌هایی از کتاب روانشناسی و علوم غیبی

انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۲.۹از ۹ رأی
۲٫۹
(۹)
هر چیزی در روان ما باید با ویژگی‌های یک شخص شروع شود، و انسان باید پیش از آنکه با عوامل دیگری مواجه شود که شخصی نیستند، بررسی‌های لازم خود را به سمت و سوی بسیار دور هدایت نماید. «من» یا «ما» ی این ارتباطات صرفآ اهمیت دستور زبانی دارد و هرگز سندی دال بر وجود روح نیست، اما فقط حاکی از حضور فیزیکی واسطه (ها) است. در برخورد با اسناد و شواهد هویتی مشابه (نظیر آنهایی که در این کتاب ارائه شده است)، باید به خاطر داشت که با در نظر گرفتن تعداد فراوان منابع خطای احتمالی، ظاهرآ اسناد و شواهدی از این نوع از لحاظ نظری غیرممکن است. ما یقینآ می‌دانیم که حوزهٔ ناخودآگاه قادر به ادراکات زیر آستانه‌ای است. به علاوه، این حوزه حاملِ گنجینهٔ خاطرات گم شده است. علاوه بر این، آزمایش ثابت کرده است که زمان و مکان در مورد حوزهٔ ناخودآگاه نسبی است، به طوری که ادراک ناخودآگاه که به واسطهٔ مانع مکان ـ زمان جلوی آن گرفته نشده می‌تواند به تجربیاتی دست یابد که ذهن خودآگاه هیچ دسترسی به آن تجارب ندارد
Javad Azar
من داستان‌های بسیار زیادی در مورد اشباح و ارواح شنیده و خوانده‌ام. از میان آنها فقط معدودی از این داستان‌ها را می‌توان بدین طریق به خوبی توضیح داد. مثلا در تمام داستان‌های ارواحی که به اتاق‌ها رفت و آمد می‌کنند قتلی اتفاق افتاده است. در یک مورد لکه‌های خون در زیر فرش قابل مشاهده بود. مطمئنآ یک سگ خون را بو کرده و شاید آن را به عنوان یک انسان شناسایی کرده است. اگر آن سگ دارای تخیل و تصوّر انسانی بود، می‌توانست مشخصات اصلی جنایت را نیز بازسازی کند. حوزهٔ ناخودآگاه ما که در مقایسه با اذهان خودآگاه ما به میزان بیشتری از قدرت‌های ظریف اِدراک و بازسازی صحنه برخوردار است می‌تواند همین کار را انجام دهد و تصویری خیالی از موقعیت روانی که آن را برانگیخته است ترسیم نماید.
Javad Azar
ممکن است که وجود شمّ قوی در انسان جایگزین جهان بوها شده باشد، و با ضعف و انحطاط اندام بویایی، این بوها برای انسان از دست می‌رود. تأثیر شم و شهود بر انسان در واقع بسیار مشابه جذابیت فوری است که بوها برای حیوانات دارند. من خودم چند تجربه داشته‌ام که در آنها، معلوم شده که «بوهای روانی» یا توهّمات بویایی، شم‌های زیر آستانه‌ای هستند که پس از این حادثه توانستم آنها را اثبات کنم.
Javad Azar
به طور کلی به نظر می‌رسد که قلب در مقایسه با مغز، حافظهٔ قابل اعتمادتری برای تصوّراتی که برای روان مفیداند، دارد.
shayan
بسیاری از افراد جوان اساسآ از زندگی ترس دارند (هر چند که در عین حال آنها شدیدآ آرزومند و عاشق زندگی هستند)، عجیب اینکه تعداد زیادی از افراد مسن ترس از مرگ دارند. در واقع من افرادی را می‌شناسم که در هنگام جوانی بیش از همه از زندگی وحشت داشتند، بعدها همین افراد درست به همان اندازه گرفتار ترس از مرگ شدند. هنگامی که آنها جوان بودند مقاومت بچگانه‌ای در مقابل تقاضاهای معمول زندگی روا می‌داشتند، امّا هنگامی که آنها پیر می‌شوند باز هم همان مقاومت کودکانه در خود احساس می‌نمایند، زیرا آنها به همان اندازه از یکی از رخدادهای معمول زندگی (یعنی مرگ) می‌ترسند. ما کاملا متقاعد هستیم که مرگ صرفآ پایان روندی است که به طور عادی برای ما اتفاق نمی‌افتد. بنابراین، ما نمی‌توانیم مرگ را به عنوان یک هدف و پایان زندگی بدانیم، ولی برعکس، اهداف و مقاصد حیات جوانی‌مان را در حالت غالب و مسلّط آن، بی‌درنگ درک می‌نماییم.
Javad Azar
زندگی، یک روند انرژی است. زندگی مثل هر روند انرژی دیگر اساسآ بازگشت‌ناپذیر است و بنابراین، جهت‌گیری آن به سوی یک هدف است. آن هدف رسیدن به یک وضعیت سکون و آرامش است. هر چیزی که در بلندمدت اتفاق می‌افتد چیزی بیش از یک اختلال اولیه در وضعیت دائمی آرامش نیست و وضعیت آرامش و سکون همیشه سعی می‌نماید تا مجدّدآ خودش را تثبیت نماید. زندگی، فرجام‌شناسی در حدّ اعلا است، زندگی تلاش و کوششی ذاتی و حقیقی به سوی یک هدف است، و هر موجود زنده دارای اهدافی جهت‌گیری شده می‌باشد. و در پی تحقّق آن اهداف است. پایان هر روندی هدف آن است. تمام جریان انرژی مثل دونده‌ای است که با بیشترین تلاش و کوشش تقلّا می‌کند و حداکثر توان و قدرت خود را به کار می‌اندازد تا به هدفش برسد. آرزوی جوان برای دنیا و زندگی، برای نیل به امیدهای متعالی و اهداف دور و درازش، انگیزهٔ فرجام آشکار زندگی است
Javad Azar
ما در ورای سال‌های زندگی‌مان به هر طرف حرکت می‌کنیم، ولی بچگی‌مان را ترک نمی‌کنیم، گویی که نمی‌توانیم از خودمان دل بکنیم و دست از سر خودمان برداریم. ما عقربه‌های ساعت را متوقف می‌سازیم و تصوّر می‌کنیم که زمان خواهد ایستاد. امّا، به هر حال هنگامی که پس از چند تأخیر، سرانجام به قلّه می‌رسیم در آنجا دوباره از لحاظ روانی مشغول استراحت می‌شویم. ما می‌توانیم ببینیم در حالی که در قلّه ایستاده‌ایم از طرف دیگر در حال سقوطیم و به پایین می‌لغزیم. ما سعی می‌کنیم که در آن نقطه بمانیم و فقط با نگاه‌های حسرت بار و آرزومند خویش به عقب می‌نگریم و به قلّه‌ای که زمانی به آن رسیده بودیم چنگ می‌زنیم. درست همانند زمان‌های قبل، ترس یک مانع بازدارنده در مقابل زندگی است. بنابراین، اکنون ترس در مسیر مرگ قرار می‌گیرد. ما حتّی ممکن است قبول کنیم که ترس از زندگی، ما را در پیمودن سربالایی‌های حیات عقب نگه می‌دارد، اما به علت این تأخیر ما ادعا می‌کنیم که حق این است که همه چیز سریعآ در قلّه‌ای که ما اکنون به آن رسیده‌ایم متوقّف گردد.
Javad Azar
تفکری که از لحاظ روان‌شناختی درست و صحیح باشد همیشه ارتباطش را با قلب، و اَعماق روان، و با ریشهٔ اصلی خویش حفظ می‌کند. زیرا چه روشنگری داشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه آگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم، طبیعت، خودش را برای مرگ آماده می‌کند. اگر ما می‌توانستیم افکار شخص جوانی را در هنگامی که وی زمان و فرصت کافی برای خیالبافی دارد مشاهده و ثبت کنیم، آن وقت پی می‌بردیم که گذشته از معدودی تصاویر خاطره‌ای، تخیلات او عمدتآ مربوط به آینده‌اند. در واقع اکثر تخیلات از پیش‌بینی‌ها تشکیل شده‌اند. تخیلات عمدتآ اعمال مقدّماتی یا حتی تمرینات روانی برای کنار آمدن با واقعیت‌های معین آینده هستند
Javad Azar
در ضمنِ افزایش سال‌های زندگی آدمی، افکار مربوط به مرگ به میزان شگفت‌آوری در ذهن انباشته می‌شود. خواهی نخواهی شخص سالمند خودش را برای مرگ آماده می‌سازد. به همین علت است که من فکر می‌کنم طبیعت، خودش را از قبل برای پایان آماده می‌کند. اگر منصف و بی‌طرف باشیم فرق نمی‌کند که حوزهٔ خود آگاه فرد چه اندیشه‌ای دربارهٔ مرگ داشته باشد. اما اگر از منظر شخصی و ذهنی‌مان سخن بگوییم این مسئله بی‌نهایت تفاوت ایجاد می‌کند که آیا حوزهٔ خودآگاه همگام با روان است یا اینکه به فرضیاتی چنگ می‌زند که قلب، هیچ چیزی از آنها نمی‌داند. اگر در کهنسالی بر هدف مرگ تمرکز نکنیم، این امر درست به همان اندازه رنج‌آور است که در جوانی تخیلاتی را که به آینده مربوط می‌شوند سرکوب نماییم.
Javad Azar
حیات جسم تاحدودی طولانی‌تر است؛ حیات جسم همیشه زودتر شروع می‌شود و در اغلب موارد، دیرتر از حوزهٔ خودآگاه متوقّف می‌گردد. آغاز و پایان، ابعاد اجتناب‌ناپذیر همهٔ فرایندها هستند. با این حال، در بررسی دقیق‌تر، بی‌نهایت دشوار است که مشاهده کنیم یک فرایند در کجا به پایان می‌رسد و فرایند دیگر از کجا آغاز می‌شود. زیرا رویدادها و روندها، آغازها و پایان‌ها، در یکدیگر ادغام می‌شوند و به عبارتی دقیق‌تر یک طیف غیرقابل تقسیم را تشکیل می‌دهند. ما روندها و فرایندها را به خاطر تمیز دادن و درک کردن آنها از یکدیگر تقطیع می‌کنیم، حال آنکه به خوبی می‌دانیم که اساسآ، هر تقسیم‌بندی‌ای اختیاری و قراردادی است. این رَویه به هیچ وجه از طیف روند جهانی تخلّف نمی‌کند، زیرا «آغاز» و «پایان» در وهلهٔ اول، از ضروریات شناخت آگاهانه می‌باشند
Javad Azar
ما ممکن است با قطعیت منطقی اثبات کنیم که آگاهی فردی تا جایی که به خودمان مربوط می‌شود به پایان رسیده است. اما آیا این بدان معناست که استمرار روند روانی نیز متوقف شده است. این مسأله همچنان مبهم و قابل تردید باقی می‌ماند. زیرا امروزه در مقایسه با پنجاه سال پیش قطعیت بسیار کمتری در مورد وابستگی روان به مغز وجود دارد. روان‌شناسی نخست باید واقعیت‌های پیرا روان‌شناختی معینی را درک نماید. زیرا روان‌شناسی تاکنون به طور جدّی این درک را شروع نکرده است. به نظر می‌رسد که ضمیر ناخودآگاه دارای کیفیت‌هایی است که رابطهٔ آن با مکان و زمان را روشن می‌سازد. من به پدیده‌های مکانی و زمانی مربوط به خوانش افکار فکر می‌کنم. همان‌طور که می‌دانیم کنار گذاشتن این پدیده‌ها بسیار آسان‌تر از توضیح دادن آنها است. در این زمینه، علم (با معدودی استثنای قابل ستایش)، تاکنون مسیر آسان‌تر فراموش کردنِ این پدیده‌ها را پیموده است
Javad Azar
من به پدیده‌های مکانی و زمانی مربوط به خوانش افکار فکر می‌کنم. همان‌طور که می‌دانیم کنار گذاشتن این پدیده‌ها بسیار آسان‌تر از توضیح دادن آنها است. در این زمینه، علم (با معدودی استثنای قابل ستایش)، تاکنون مسیر آسان‌تر فراموش کردنِ این پدیده‌ها را پیموده است. با این حال، باید اعتراف کنم که استعدادهای به اصطلاح خوانش افکار روان، بارها موجب سردرد من شده است، زیرا توضیح عبارت «خوانش افکار» بسیار دشوار است. محدودیت آگاهی در زمان و مکان آنچنان مسلّم است که هر موقعی که بر این حقیقت بنیادی غالب گردد باید به عنوان رویدادی رتبه‌بندی شود که از بالاترین اهمیت نظری برخوردار است، زیرا ثابت می‌کند که موانعِ مکان ـ زمان می‌تواند خنثی شود. پس عامل خنثی کننده، روان می‌باشد؛ زیرا مکان ـ زمان عمدتآ به عنوان یک کیفیت نسبی و مشروط به روان نسبت داده می‌شود. حتّی تحت شرایط معینی، روان می‌تواند بر موانع مکانی و زمانی غلبه یابد. این امر دقیقآ به خاطر کیفیت ذاتی روان است. منظور از این کیفیت ذاتی، ماهیت نسبتآ فرامکانی و فرازمانی روان است
Javad Azar
ماهیت روان به ابهاماتی می‌رسد که بسیار فراتر از حیطهٔ درک ما است. ماهیت روان بسیار پر رمز و راز و پر از معمّا است و همچون کلّ کیهان و نظام‌های کهکشانی آن (در زمان قبل از شکل‌گیری‌های باشکوه آنها) پیچیده و پر رمز و راز است. فقط یک انسان فاقد تخیل نمی‌تواند عجز و ناتوانی خودش را در این زمینه بپذیرد. بلاتکلیفی و تردید فراوانی که در درک انسان وجود دارد نه تنها هیاهوی فکری و عقلانی را مضحک و مسخره می‌سازد، بلکه این هیاهو و جنجال را به طور اسفناکی راکد می‌نماید. بنابراین، اگر هر کسی به واسطهٔ نیازهای قلبی‌اش، یا در تطابق با درس‌های قدیمی خرد بشر، یا از روی ادب و احترام برای این واقعیت روان‌شناختی (که ادراکات خوانش افکار روی می‌دهد)، این نتیجه را بگیرد که روان در عمیق‌ترین حوزه‌های آن به شکل وجودی فرای زمان و مکان مشارکت می‌کند (و بنابراین، در آنچه که به طور ناقص و نمادین با عنوان «ابدیت» توصیف شده است شریک می‌شود)، آن وقت استدلال انتقادی با هیچ استدلالی به جز عدم وضوح علم نمی‌تواند بدان جواب دهد.
Javad Azar
انحراف از حقایق مزاجی و ذاتی موجب بی‌قراری عصبی می‌شود، و ما این روزها در پیرامونمان موارد فراوانی از این گونه بی‌قراری‌های عصبی را شاهد بوده‌ایم. بی‌قراری موجب بی‌معنایی می‌شود، و فقدان معنا در زندگی که خود یک بیماری روحی است و گستره و اهمیت کامل آن را عصر ما هنوز درک کردن نکرده، و حتی درک آن را هنوز شروع هم نکرده است.
Javad Azar
ارواح می‌کوشند تا حوزهٔ خودآگاه انسان را توسعه داده و آن را با حوزهٔ ناخودآگاه متحّد سازند. بتی نیز به اعتراف خودش همین هدف را دنبال می‌کند. جالب است توجه کنیم که آغاز جریانات احضار ارواح در آمریکا همزمان با رشد مادی‌گرایی علمی در اواسط قرن نوزدهم بود. بنابراین، اعتقاد به احضار ارواح در تمام اَشکال آن اهمیت جبرانی دارد. نباید فراموش کرد که شماری از دانشمندان، پزشکان، و فیلسوفان بسیار شایسته، درستی پدیده‌های معینی را تأیید کرده‌اند. این پدیده‌ها نشان می‌دهد که روان تأثیر بسیار خاصّی بر مادّه دارد. از میان این افراد می‌توان اشخاص زیر را نام برد: فردریک زولنر، ویلیام کروکز، آلفرد ریچه، کامیله فلاماریون، جووانی شیاپارلی، سِر اُلیور لوج، و روانپزشک ما در زوریخ یوگن بلولر.
Javad Azar
آنچه که به نظر من مخصوصآ شایان ذکر است (به ویژه از زاویهٔ این واقعیت که نویسنده هیچ معلوماتی از روان‌شناسی نوین ندارد)، این است که امور مخفی و غیبی، یک ادراک قوی از روان را میسّر می‌سازند که اشتراکات بسیاری با یافته‌های روان‌شناختی اخیر دارد. این قیاس در ایدهٔ «فراوانی» به چشم می‌خورد. اما در اینجا ما با تفاوتی مواجه شده‌ایم که نباید نادیده گرفته شود. زیرا در حالی که روان‌شناس تصوّر می‌کند که حوزهٔ خودآگاه انرژی بیشتری از حوزهٔ ناخودآگاه دارد، امور مخفی و غیبی را بیشتر به روح درگذشته نسبت می‌دهند تا روان شخص زنده. یعنی به یک محتوای ناخودآگاه، شخصیت بخشیده و امور مخفی را با فراوانی بیشتری به آن نسبت می‌دهند. با این حال، انسان نباید اهمیت خیلی زیادی به این واقعیت اختصاص دهد (منظور از واقعیت این است که مفهوم انرژی در هر دو مورد ـ روح مرده و روان زنده ـ استفاده شده است). زیرا این، یک مقولهٔ فکری بنیادی در تمام علوم نوین است.
Javad Azar
امور مخفی و غیبی، بیشتر ادّعا می‌کنند که جهان خودآگاه ما و «ماورا» با هم از یک عالم واحداند. نتیجه اینکه مردگان در مکانی متفاوت از زندگان قرار ندارند. فقط یک تفاوت در میزان فراوانی و تناوب آنها وجود دارد که می‌توان آن را به دَوَران‌های پروانهٔ هواپیما تشبیه کرد: در سرعت‌های پایین، تیغه‌ها قابل مشاهده‌اند، اما در سرعت‌های بالا تیغه‌ها ناپدید می‌شوند. برطبق اصطلاحات روان‌شناختی، این بدین معناست که روان خودآگاه و ناخودآگاه یکی هستند، اما به واسطهٔ مقادیر متفاوت انرژی از هم جدا شده‌اند. علم می‌تواند با این اظهارنظر موافقت کند، هر چند که علم نمی‌تواند این ادّعا را بپذیرد که حوزهٔ ناخودآگاه دارای انرژی بیشتری است، زیرا این ادّعا به واسطهٔ تجربه و آزمایش تأیید نشده است.
Javad Azar
من می‌دانستم که مسائلی که مردم از آنها آگاه نیستند می‌توانند موجب شوند که برخی پدیده‌ها وجود خارجی پیدا کنند، زیرا محتویات ناخودآگاه دسته‌بندی شده اغلب تمایل دارند که خودشان را به نحوی به صورت وجود خارجی یا به نحو دیگری بروز دهند. اما من مسائل مربوط به ساکنان فعلی خانه را خیلی خوب می‌شناختم و نمی‌توانستم هیچ چیزی پیدا کنم که توجیه تجسّم این مشکلات باشد. روز بعد من از بقیه سؤال کردم که آنها چطور خوابیده‌اند. آنها همگی گفتند که خیلی خوب و راحت خوابیده‌اند.
Javad Azar
به طور کلی به نظر می‌رسد که قلب در مقایسه با مغز، حافظهٔ قابل اعتمادتری برای تصوّراتی که برای روان مفیداند، دارد. در مغز این تمایل نسبتآ ناسالم وجود دارد که مغز، یک وجود انتزاعی را هدایت می‌نماید. مغز به آسانی فراموش می‌کند که در لحظه‌ای که قلب از انجام وظیفهٔ خود باز می‌ماند، هشیاری مغز به خاموشی می‌گراید.
shayan
به آسانی می‌توان تصوّر کرد که مدت‌ها قبل از وجود هرگونه فلسفه‌ای، انسان‌ها به طور غریزی دریافته بودند که چه تصوّرات و اندیشه‌هایی جهت کارکرد طبیعی روان ضروری‌اند.
هـ.ن
به آسانی می‌توان تصوّر کرد که مدت‌ها قبل از وجود هرگونه فلسفه‌ای، انسان‌ها به طور غریزی دریافته بودند که چه تصوّرات و اندیشه‌هایی جهت کارکرد طبیعی روان ضروری‌اند. فقط یک انسان احمق ممکن است فراتر از این برود و این سؤال را مطرح کند که آیا نامیرایی وجود دارد یا خیر.
Hrezapour.ir

حجم

۲۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

حجم

۲۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان