دانلود و خرید کتاب کلمات علیه کرونا گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب کلمات علیه کرونا

کتاب کلمات علیه کرونا

معرفی کتاب کلمات علیه کرونا

کتاب کلمات علیه کرونا را نشر خودنویس جمع‌آوری کرده است. بعد از شروع اپیدمی کرونا که سایه سنگینِ آثار مخربش شاید تا سال‌ها همراه ما باشد، هرکس در حوزه فعالیت خودش تا آنجا که از دستش برمی‌آمد، دست به ابتکار زده است. این انتشارات هم با یک فراخوان از مردم خواست با موضوع کرونا برای او داستان بفرستند. داستان‌های کوتاه.

در فرصت یک ماهه، ۱۹۴۰ اثر از ۶۸۰ نویسنده دریافت شد، بعد از داوری اولیه، ۸۲۱ اثر از ۳۹۲ نویسنده تأیید شد و در پایان ۲۳۴ اثر انتخاب شد که به‌صورت مجموعه‌ای مستقل در بیاید. این کتاب مجموعه‌ی این داستان‌ها است.

خواندن کتاب کلمات علیه کرونا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام  علاقه‌مندان به داستان که این روزها فشار قرنطینه را حس می‌کنند پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب کلمات علیه کرونا

احمد نوری

- من هم کرونا دارم. باید قرنطینه بشم.

- شما نه تب دارید، نه علائمش رو!

- تو رو خدا آقای دکتر! شوهرم آلزایمر داره. من نباشم توی قرنطینه از دست کسی چیزی نمی‌گیره.

مهدی خدادادی

برس را برداشت.

تک‌سرفه زد.

یک متر از آینه فاصله گرفت.

الهه ایزدی

دخترکِ داستانم دارد از دست می‌رود. هنوز خیلی جوان است و آرزوها دارد. دلم برایش می‌سوزد. برای اینکه ویروس زودتر از بین برود، کمی دمای بدن زمین را بالا و دمای تن دخترک را پایین می‌آورم. حالا بهتر شد. دوست نداشتم دخترک داستانم بمیرد.

بسیارعالی
۱۳۹۹/۰۴/۱۹

ادامه ی چنین موضوعاتی بسیار تاثیر گذار خواهد بود

شکیبا زارع
۱۳۹۹/۰۴/۲۷

خیلی اتفاق خوبی بود در این ایام تلخ برخی داستان‌ها واقعا محتوای خوبی داشتند

عمار
۱۳۹۹/۰۴/۱۸

لطفاً در طاقچه بی‌نهایت قرار دهید.

Parinaz
۱۴۰۲/۰۶/۲۲

داستان های خوبی داره خواهر من چندتاشو نوشته

♡Bitormoz♡
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

فقط نمونه اش رو خوندم خیلی عالی بود

goli@62
۱۳۹۹/۰۴/۱۹

چند بار امتحان کردم برای دانلود. موقع خرید خطا میده

محمدرضا هوری
۱۴۰۱/۱۲/۰۷

تجربه بسیار خوب و بدیعی بود. امیدوارم این دست از مسابقات و ایده ها ادامه داشته باشه

کاربر 1353420
۱۴۰۱/۱۱/۲۳

دانلود نمیشه نمونه آن قابل خوندنه اصلاحش کنید حیفه

Haniye Khorram
۱۳۹۹/۰۹/۱۳

عالی....

- ماسکت رو بذار.
یك رهگذر
عاطفه شاطری داستانکِ [سخت‌ترین لحظه] روی سینه‌اش با ماژیک آبی نوشته «دکتر فرهاد». سرفه امانش نمی‌دهد. شانه‌هایش تکان می‌خورد. به‌سختی نفس می‌کشد. می‌رود سمت اتاق معاینه، برگهٔ دفترچه را می‌کند، ماسکش را پایین می‌کشد، دستور بستری دکتر فرهاد را برای تشخیص کووید ۱۹ می‌نویسد و زیرش مهر می‌زند. سرفه امانش را می‌برد.‌ به‌سختی نفس می‌کشد. سرش را به پشتی صندلی تکیه می‌دهد. پرستار در را باز می‌کند. به چشمان قرمز دکتر نگاه می‌کند.‌ برگهٔ بستری را از دست دکتر می‌گیرد. تن پرستار سنگین می‌شود. روی زمین‌های سرد بیمارستان می‌نشیند.‌ تقدیم به روح شهید دکتر فرهاد، متخصص بیماری‌های عفونی بیمارستان بهشتی کاشان.
مادربزرگ علی💝
مهسا قدس‌الهی داستانکِ [خانمم] مدیر از پنجرهٔ دفتر، حیاط خالی را نگاه می‌کرد. دلش لک زده بود که بچه‌ها با شور و هیجان مدرسه را روی سرشان بگذارند، او میکروفونش را در دست بگیرد و بگوید: - خانمم، ندو!
مادربزرگ علی💝
و در واپسین ایام سنهٔ یک‌هزار و سیصد و نود و هشت هجری شمسی، از چین و ماچین رخت بسته، راهی بلاد پارس شدیم؛ آنجا که مردمانش جملگی در سرای خویش ماندی، از یکدیگر فاصله بگرفتندی، بر دست‌ها و صورت‌ها، دستکش و ماسک بنهادی و معانقه را بالکل، وداع گفتندی. چون وضع بر این منوال یافته و موضع را بر اقامت و ابتلای خلق، موافق نیافتیم، به طرفه‌العینی، رحل سفر بربسته، دیارشان را به‌قصد روم و یونان بدرود گفتیم. باشد که احوال دیگر بلاد، بیشتر بر وفق مراد آید! «سفرنامهٔ کروناویروس خفاشیانی»
"Shfar"
الهه ایزدی داستانکِ [پیامک] V.Behdasht: هم‌وطن گرامی، به‌طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست‌وشوی کامل دست‌ها با آب و صابون نمایید. V.Niroo: هم‌وطن عزیز، لطفا کمبود آب را جدی گرفته و در مصرف آب صرفه‌جویی کنید. V.Behdasht: وزارت نیرو، سلام برادر! بذار به کارمون برسیم. ویروس شوخی‌بردار نیست‌ها. V.Niroo: کمبود آب هم با کسی شوخی نداره. چرا هرچی ما رشته کردیم شما پنبه می‌کنی؟ V.Behdasht: من دارم وظیفه‌ام رو انجام می‌دم. حالا اینکه وظیفهٔ من و شما با هم تعارض داره تقصیر منه؟ V.Amouzesh: برادرها! خوبیت نداره جلو بچه‌های مردم. صلوات بفرستید.
صدرا
مهدی صالحی‌پور داستانکِ [جان] چند لحظه به چهارچوب در تکیه کرد تا جانی دوباره بگیرد و به بیمار روی تختش بگوید: «جانم؟»
صدرا
کیارش نوشی داستانکِ [فرشتگانِ سالمند] پیرمرد دل‌نگران پای اخبار نشسته بود که فریاد زد: «حاج‌خانم، می‌گن این مرضی که تازه اومده فقط برای پیرها خطرناکه. خب الحمدلله!» پیرزن خندید و گفت: «هنوز فکر می‌کنی جوونی مرد؟» پیرمرد چند لحظه‌ای ساکت ماند و بعد با صدایی گرفته جواب داد: «زنده و مردهٔ ما که فرقی نداره دیگه! تن بچه‌هامون سلامت.»
صدرا

حجم

۶۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان