کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر
معرفی کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر
در کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر، خاطرات احمدرضا طاووسی؛ از فرماندهان دفاع مقدس را میخوانید.
درباره کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر
کتاب حاضر که در چهل قسمت تدوین شده است، خاطرات متعدد و متنوع از صحنههای مختلف دوران پرافتخار هشت سال دفاعمقدس میباشد. این مجموعه، خاطراتی از دومین سال جنگ تا آخرین روزهای دفاعمقدس را دربر گرفته است تا هدیهای برای نسلهای آینده باشد.
مزیت این خاطرات در متنوع بودن حوادث مربوط به عملیاتهای موفق و ناموفق رزمندگان اسلام در مناطق مختلف عملیاتی در جبهههای جنوب و غرب کشور و همچنین منطقه کردستان است. این خاطرات اکثر عملیاتهای زمینی، آبی-خاکی، کوهستانی، جنگلی و حوادث مهم دوران جنگ و دفاع مقدس را در بر میگیرد.
خاطرات این مجموعه، شامل اولین عملیاتهای تهاجمی رزمندگان اسلام و سایر عملیاتهای شاخص و مهم همانند: آزادسازی شهرهای بستان و خرمشهر، فتح جزایر مجنون و بندر استراتژیک فاو و... است. بهعلاوه سایر حوادث مرتبط با جنگ مانند: جمعهٔ خونین مکه در سال ۱۳۶۶ فاجعهٔ انسانی در شهر حلبچه و همچنین عملیات تهاجمی منافقین در روزهای پایانی جنگ و مقابلهٔ نیروهای رزمنده با آنها در عملیات مرصاد را شامل میشود.
علاوه بر این، خاطرات مربوط به حضور نیروهای رزمنده در خطوط مقدم پدافندی، در مناطق مختلف مانند دشت، کوهستان و مناطق آبی نظیر: هورالعظیم، جزایر مجنون و اروندرود نیز در آن گنجانده شده است.
خواندن کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به ادبیات پایداری و خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس.
بخشی از کتاب روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متر
درحالیکه در حوزهٔ علمیهٔ صاحبالزمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) شهرضا مشغول تحصیل دروس دینی و طلبگی بودم، برای اولین بار در مرداد ماه ۱۳۶۰ درصدد ثبتنام و اعزام به جبهه برآمدم؛ اما به دلیل ثبتنام همزمان برادرم غلامرضا و پسرعمویم مهدی، با اعزام من موافقت نشد.
خاطرهٔ جالبی که از آن دوران در ذهنم باقیمانده، قضیهٔ استخارهٔ پسرعمویم، شهید مهدی طاوسی، جهت اعزام به جبهه است. از آن جایی که خانوادهٔ عمویم با اعزام او به جبهه موافق نبودند۱۳ به اتفاق پسر عمویم نزد یکی از روحانیون مدرسهٔ علمیهٔ صاحبالزمان (عج) رفتیم تا برای رفتن به جبهه استخاره کند که نتیجهٔ آن بسیار عالی بود. حاج آقا که از نیت پسرعمویم خبر نداشت، با توجه به آیهای که در این استخاره به دست آمده بود، با شور و حرارت خاصی، چندین بار اعلام کرد که نتیجهٔ استخارهٔ شما بسیار خوب و عالی است و پایان کار شما رضایت و رضوان الهی را در پی دارد و سرانجام آن بهشت برین خواهد بود. به همین جهت، پس از این استخاره، پسرعمویم با روحیهٔ بالا و بدون نگرانی از عدم رضایت والدینش، با خاطری آسوده به جبهههای جنوب اعزام گردید. حدود یک ماهی از اعزام برادر و پسرعمویم به جبهه نگذشته بود که عملیات ثامنالائمه (علیهالسلام) آغاز شد. در این عملیات نیروهای رزمنده با شکستن محاصرهٔ آبادان و عقب راندن نیروهای متجاوز عراقی در آنسوی رود کارون، حدود صد و پنجاه کیلومتر مربع از خاک کشورمان را از اشغال مهاجمین عراقی آزاد کردند.
در این عملیات، درحالیکه پسر عمویم مهدی طاوسی نوجوانی پانزدهساله بود، در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۵ به شهادت رسید و برادرم غلامرضا نیز از ناحیهٔ گردن مجروح شد. با شهادت مهدی که اولین شهید بسیجی شهرمان در دفاع مقدس بود، میل و اشتیاقم برای اعزام به جبهه به شکل فوقالعاده و غیرقابل وصفی بیشتر شد. به همین جهت علیرغم مخالفت خانواده، حوزهٔ علمیه و سپاه پاسداران، به شدت جهت اعزام به جبهه پافشاری میکردم.
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه