کتاب ملاقات با مردمان برجسته
معرفی کتاب ملاقات با مردمان برجسته
جورج ایوانویچ گورجیف عارف و متخصص علوم خفیه غربی و مبدع مکتب راه چهارم (کار روی خود) در کتاب ملاقات با مردمان برجسته شرح ملاقاتهای خود را با افراد تاثیرگذار زندگی اش، کسانی که به او درس زندگی دادند آورده است.
درباره کتاب ملاقات با مردمان برجسته
گورجیف در این کتاب پس از مقدمه مشروحی ردباره زندگی و تقابل انسان با پرسش های ظریف فلسفیاش تعریفش را از مردم برجسته آورده است. از نظر او برجسته کسی است که « در سایهٔ ذهن چارهجو و نوآورش، یک سر و گردن از اطرافیانش بالاتر میایستد و کسی است که میداند چگونه تجلیاتی را که از سرشتش جاری میشود، مهار زند و در عین حال نسبت به ناتوانیهای دیگران دادگر و بامدارا باشد.»
او کتاب را با پدرش به عنوان اولین فرد برجسته زندگیاش آغاز میکند و از درسهایی میگوید که در زندگی از او اموخته است سپس از اولین معلمش که یک اسقف بوده، میگوید و بعد از آن از آدمهای دیگری که به زعم او برجسته بودهاند و در تعریف او از مردم برجسته جای داشتند. او در ۹ بخش شرح ملاقاتهایش را با این مردم تاثیرگذار نوشته است.
خواندن کتاب ملاقات با مردمان برجسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به کتابهای فلسفه و زندگی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب ملاقات با مردمان برجسته
نخستین آموزگارم اسقف بورش بود. در آن زمان او اسقف کلیسای اعظم ارتش در کرس و بالاترین مقام روحانی برای سراسر منطقهای بود که از مدتی پیش به اشغال روسیه درآمده بود.
برای من، به دلیل شرایط کاملا تصادفی زندگی، به اصطلاح "کارگزاری برای لایهٔ دوم فردیت فعلیام" شد.
زمانی که به مدرسهٔ دولتی کرس رفتم، آنها سرگرم گزینش همسرایان دستهٔ کر کلیسای اعظم از میان شاگردان این مدرسه بودند و مرا هم که صدای خوبی داشتم، برگزیدند و از آن پس مرتب برای آوازخواندن و تمرین به این کلیسا میرفتم.
اسقف کهنسال که چهرهٔ دلپذیری داشت و به این دلیل به گروه جدید همسرایان علاقه داشت که نغمههای سرودهای مقدس گوناگونی را که قرار بود آن سال بخوانند خود سروده بود، اغلب سر تمرینهای ما حاضر میشد و با عشقی که به بچهها داشت، با ما بسیار مهربان بود.
به زودی، به دلایلی، شروع به نشان دادن لطف و مهربانی بیشتری به من کرد، شاید به این سبب که صدایی استثنایی داشتم که حتی وقتی صدای دوم گروه بزرگ همسرایان بودم، بهتر از بقیه شنیده میشد، یا شاید چون بسیار شیطان بودم و او علاقهٔ خاصی به این گونه تخمجنها داشت. به هر حال، علاقهٔ خاصی به من نشان میداد و دیری نگذشت که حتی در آماده کردن درسهایم به من کمک میکرد.
آخرهای سال بود که یک هفته به دلیل ابتلا به تراخم سر تمرین حاضر نشدم. با شنیدن این خبر اسقف خود به همراه دو چشمپزشک ارتش به خانهٔ ما آمد.
پدرم هم خانه بود و پس از معاینهٔ پزشکان و ترک آنجا (با این تصمیم که برای تزریق سولفات مس دو بار در روز و مالیدن روغن طلا به چشمانم سه بار در روز، دستیاری نزد ما بفرستند)، آن دو مرد که زندگی به نسبت بههنجاری را تا سنوسال کهنسالی زیسته بودند ــ با باورهایی کمابیش یکسان با وجودی که سنوسال آمادگی خود را در شرایطی به کلی متفاوت گذرانده بودند ــ برای نخستینبار با هم به گفتوگو نشستند.
حجم
۳۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۳۵ صفحه
حجم
۳۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۳۵ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه گوگل ترنسلیت از این خیلی بهتره. واقعا مترجم این کتاب به مخاطبی که باید کتاب رو بخونه فکر کرده؟!